Wednesday, December 30, 2009

مادران صلح

مادران صلح
گیل آوایی
دسامبر2009

آفتاب از چشمان تو بر می خیزد،
شبان ِ اینهمه اندوه
شرمآگینه آب می شود.

و انتظار تو
زندگی را فوج فوج پرواز می دهد
در آسمان خاورستانهای خاک
باری چنین
وطن
از دستان تو سبز است
مادر صلح

گذر غریبیست مادر
پا به پا
همراه
در تب و تاب حادثه
آنگاه هراس یک دنیا سکوت
دخمه های انفرادی و تابوت
تردید ماندن و شکست تاب می دهد
مرهم
زخمهای بی مرهمی

آغوشت بستر نوازشیست
چونان نُت آوای لالایی تو
در پرواز خیال
گاهان شکنجه
تنهایی محض
انفجار
پای دار
سر بدار

هستی و همسفری
راه مرگلاخ خاک، خاوران
چه شکوهیست در تو
مادر صلح
که خشماواهای همه ناروایی
به ترنمی توش می دهی
از سر گذراندن

باری چنین وطن
از دستان تو سبز است
مادر صلح

Monday, December 28, 2009

ما مانده ایم و وطن

ما مانده ایم و وطن
گیل آوایی
نیمه شب 27 دسامبر2009

خواندیم سرود و شمردیم داغ خویش
با آه سالهای شبان سیاه شوم

گفتیم و بر گرفتیم از گذر
مشتی و خشمی و خیل همیشه یار
دیدی که شب نماند!؟
دیدی که دیو
به چاهی که باز دهان
در انتظار
زنجیر خویش تنید!؟

ما
لج سپردیم راه
تا این کرانه که دل می برد زما
ما
آه
آری
ما خشم مشت بر گذشتیم
از پیچ و تاب بی کران حادثه فریب
ماییم ما
ایستاده ایم باز
با کوله بار اینهمه خاوران سبز
ما مانده ایم وُ وطن
اما
ببین
گفتیم و بس شمردیم سیاووشهای خاک
بس بر شدیم غم ناله ها
ز قوم تباهی آیه ها

بنگر
ما مانده ایم وُ وطن
ما مانده ایم وُ همین خاک پاک ما
اما
همچون حقیقت همواره ی دیار
در این وطن
بی وطن نمانَدوُ نما ند بی وطن

Saturday, December 26, 2009

خیلی شانس آورده ایم اگر عکس منتظری را نیز در ماه نبینند!

خیلی شانس آورده ایم اگر عکس منتظری را نیز در ماه نبینند
گیل آوایی

با مرگ آیت الله منتظری، چنان برخوردهایی شده است که آدمی وا می ماند از روزگاری که بر سرمان آوار شده است و به هزار نشانه و شناسه به یک واقعیت تلخ رسیده و می رسیم که آخوند جز از برای خاک در چشم مردم ریختن نبوده و نیست و فقط در یک جامعه ای که خرافه و بی سوادی و بلاهت بیداد می کند، آخوند پرچمدار میدان شده و می شود.
بدور از فرصت طلبیها و عوامفریبی ها و جارزدنهای دکان ِ سیاسی دارانه! که از هر واقعه ای بخواهند و می خواهند کلاهی از نمد آن بر سر نهند! باید در کمترین حد صداقت و برخورد آگاهانه نسبت به آنچه که بر ما و جامعه ما می رفته و می رود، آشکارا به حماقت و ندانم کاری و کوتاه آمدنهای عوامفریبانه تن نداد.
یکی از نمونه های دردآوری که این روزها شاهد آنیم، برخورد بسیارانی با مرگ آیت الله منتظری بود و هست که آدمی وا می ماند که نکند این جماعت عکس این یکی را هم در ماه ببینند!
یک نکته مهم در کل این ماجرا تفکر و فرهنگ و باوریست که در پی یک انتحار هولناک( انتحار 57)، حاکمیتی خونبار بر ما و میهن ما تحمیل نمود و آن چیزی نیست مگر دین مبین اسلام ناب محمدی و همه مدعیان دینی و سیاسی این بینش جنایتکارانه و صد البته پرچمدار چنین بلای خانمان سوزی که گرفتار آمدیم، نیستند کسانی مگر همان آیت الله ها از نوع خمینی بگیر تا طالقانی و منتظری و تمساح و چه و چه.
کسی آگاهانه جنایت می کند و کسی نا آگاهانه. نقطه مشترک این دو، جنایت است و قربانی جنایت، که این جنبه کار به ما و میهن ما برمی گردد اما اینکه در یک هیجان عوامفریبانه و حتی خود فریبانه در گیر تفاوت بین جنایتکار آگاه و جنایتکار نا آگاه شویم و به تحسین و به به و چه چه ی آن جنایتکار ناآگاه بنشینیم، داستان غم انگیزیست که باید بنشینیم و بر سرنوشت خویش گریه ساز کنیم!
اگر بپذیریم که دین اسلام را قرائتهای متفاوت است که می تواند با تفسیرهای متفاوت، ماجراهای هولناکی را بیافریند. اگر بپذیریم که دین سیاسی خانمان سوز است. اگر بپذیریم که یک حاکمیت ایدئو لوژیک دینی جزبه قهقرا و استبدادِ خونین راه ندارد. اگر بپذیریم که ریشه سه دهه از سیه روزی ما دین سیاسی حاکم بر کشورماست. در وحله نخست و بر فراز هر علت و معلولی، به این تفکر و مکتب و نگرش و باور می پردازیم و می رسیم که مدعیان دین سیاسی عامل و علت اصلی سیه روزی آب و خاک و مردم ما هستند که صد البته ناآگاهی توده ای ( عامه مردم) و صد البته باورهای خرافی و دگم و خودفریبی های ناآگاهانه حتی، نیروی اصلی روندی بوده و هست که مدعیان دین سیاسی میدان داری کرده و می کنند و چنین سرنوشت شومی را سبب شده و می شوند.
در این گذار اگر بخواهیم با خود صادقانه برخورد کنیم، در کمترین حد آن، به این حقیقت و واقعیت عریان اعتراف می کنیم که این دین سیاسی و باورمندان و تئوریسین های با و بی عمامه آن است که به منزله یک سوراخ چند بار می گزند و بدبخت همه آنانی که احساس را بر منطق خویش غالب می کنند و می کوشند دین سیاسی را بر یک ملت قالب کنند! عجبا بسیارانی که یا آه می کشند یا که به فرزند خواندگی دعوت نشده ای نادمانه فریاد می کنند تو گویی این تفکر و فرهنگ و قانون و عرف خرافه مستانه نبوده که با جزئی ترین جزء زندگی این مردم و مملکت کار داشته و اینهمه شوربختی هولناک را سبب شده اند.
آنچه که در برخورد با مرگ آیت الله منتظری بیش از هرچیز مرا به شگفتی و اندوه کشانده است برخورد کسانیست که ناگهان فرهنگ مرده پرستی ای را چنان با زرورق عوامفریبی در بوق و کرنا کرده اند که تو گویی همین بیچاره نبوده که در بیشترینه عمر این حکومت نحس در بیغوله آخوندی اش داد می زد و نه کسی به پدر خواندگی اش فراخواند و نه آهی کشید!
بر آن نیستم که بخواهم بر این تبلیغات ِ هر آنچه که بخواهید بنامیدش، دامن بزنم اما یک نکته برایم بسیار اهمیت دارد و آن درغلتیدن در دام همان دین سیاسی و به انحراف کشاندن مردمیست که بار دیگر با همه دار و ندار خویش به میدان آمده اند و هر روز بر دامنه اعتراض و مبارزه خویش می افزایند.
واقعیت تلخ روزگار ما در این بیماری هولناک فرهنگی سیاسی اجتماعی ماست که درچنبره دین سیاسی هنوز دست و پا می زنیم و هنوز با وجود همه نمونه های دردناک سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ای که شاهد آن بود ه و هستیم، کسانی را چنان بتی می سازیم که انگار همین ها نبوده اند که امامزاده 1400 ساله را چنان زرق و برق و جلا داده اند که گویا این یکی اش کور نمی کند شفا می دهد! انگار که بر پیشانی ملت ما نوشته شده که بین چاله و چاه و یا بد و بدتر گزینه دیگری نداشته باشد.
بینش و باور دردآوری که یک آخوند را از سوراخ حوزه بیرون می کشد در کاخ جا می دهد و از آن روضه خواندن پنج ریالی بر ثروت باد آورده یک ملت می چپاندش و رهبر و امامش می کند و آن روستایی ای که زندگی آرام و بی دردسرش را می گذرانده می آورند قاتل و سردار و وکیل و رئیسش می کنند که هاله نور می بیند و ادعای مدیریت جهانی! و هزار البته اینکه چنین کسانی از حماقت و بلاهت جمعی به چنین جاه و مقامی می رسند و باز حسرتا و حیرتا که کسانی آگاهانه باز بر همین طبل بلاهت می کوبند.
درد ما این است که در چنین کارزار خونباری، اگر سازماندهی و رهبری و مدیریت متمرکز و توانمندی می داشتیم، می شد پذیرفت که استفاده از سلاح اسلام در مبارزه با جنایتکاران اسلامی حاکم یک تاکتیک و مقطعیست و با اعتماد بنفسی قابل حساب میدان دار این مبارزه می بودند اما وقتی که چنین نباشد، سلاح اسلام سیاسی در این کارزار نه یک تاکتیک که یک انحراف و بخود پذیرفتن بیماری دین سیاسیست که اینهمه زخم آن بر پیکر ما جا خوش کرده است.
بدور از آنچه که کوشیده شده و می کوشند تا بنوعی در گرداب دین سیاسی مردم و به پا خاستن کنونی را منحرف کنند، تنها و تنها مردم بویژه جوانان ما هستند که مبارزات جاری را از حیطه دین سیاسی و دایره بسته حکومت اسلامی باید بیرون بکشند و کل این حکومت جنایتکار را هدف قرار دهند.
به چنان شرایطی رسیده ایم که باید با صراحت و شفافیت برخورد کنیم. و مشخصا در مورد حکومت اسلامی باید با عواملی که آفرینندگان اصلی آن هستند، صادقانه برخورد کنیم. بخشیدن کسی که صادقانه به اشتباهش اعتراف می کند، بحثی نیست اما ستودن و میدان دادن تفکری که هم او پرچمدار آن بوده و این همه جنایت را بر یک ملت تحمیل کرده است یک عوامفریبی بیمارگونه است.
در شرایطی که اینهمه برای مرگ آیت الله منتظری گفته و می گویند، موارد بسیار جدی ای در کشور ما جریان دارد که با چنین آب و تاب و توانی، برخورد نمی شود. زندانهای شناخته شده و شناخته نشده پر از فرزندان ماست. کارگران در بدترین شرایط سرکوب می شوند، همراهی و همپیمانی با آنها نیست. کانون نویسندگان فراخوان می دهد تا یاد نویسندگان به قتل رسیده را گرامی بدارند، پشتیبانی درخوری از آن نمی شود و چنان سرکوب می شوند اما صدایی از همینانی که سنگ منتظری بر سینه می زنند بر نمی آید.
نه از کسانی چون موسوی و کروبی و خاتمی حرفی و همراهی ای برآمد و نه مردمی که اینگونه کفن پوشان برای مرگ منتظری سینه می زنند. این نمونه ها در کمترین حد آن آدمی را به نگرانی و افسوس می کشاند و براستی به تردید وا می دارد که آیا هنوز باید منتظر بود تا توهم اینان بریزد!؟
مصلحت اندیشی و هر گامی در شرایط مناسب اش برداشتن، با صراحت و شفافیت داشتن و صادق بودن؛ فرق می کند و وقتی به چنین ضرورتها و نمونه های آشکار برمی خوری، براستی نسبت به ظرفیت و خواست راستین مدعیان رهبری کنونی شک می کنی. وقتی سرکوب، چنین آشکار؛ و شمشیرها از رو بسته شده است، مصلحت اندیشی هایی از این دست چیزی جز حماقت و حتی خیانت نیست. در این راستا تنها مردمند که باید همه این تب و تابهای دردناک را بشناسند و از آن بسلامت عبور کنند.
باید از حکومت اسلامی با همه ی نماد و نمود آن و کلا دین سیاسی، فاصله گرفت و صراحتا برخورد نمود پیش از آنکه جانیان حاکم ، فرصت یابند جان سالم بدر برند!

با مهر
گیل آوایی

این نوشتار در سایت زیر منتشر شده است

Friday, December 18, 2009

" شورای فرهیختگان" کلید برون رفت از ناکارآمدی نیروهای سیاسی.... یک طرح و یک پیشنهاد از: گیل آوایی

شورای فرهیختگان" کلید برون رفت از ناکارآمدی نیروهای سیاسی
یک طرح و یک پیشنهاد
گیل آوایی
پر بیراهه نیست اگر بگوییم که نیروهای سیاسی از هر طیف طی سالهای اخیر علیرغم تلاشها و تنشها و چالشها نتوانسته اند همبستگی لازم برای یک جایگزینی فراگیر در کارزار با حاکمیت اسلامی را فراهم آورند.

بدنبال نشستها و کنفرانسها و اتحادهای مقطعی و موضعی ناکارآمد از زمان شکل گیری حکومت اسلامی و نیزبویژه آغاز سرکوب عریان و کشتار بی امان نیروهای سیاسی از هر خط و گرایشی بویژه چپ در دهه شصت و یورش گوناگون حاکمیت اسلامی در راستای سرکوب های سیاسی، فرهنگی و ایجاد بحرانهای مصنوعی در فریب و هدایت افکار عمومی ولاپوشانی جنایتها و سردرگمی های مالیخولیایی رهبران دینی ولایت فقیه، همواره تشکیلات سیاسی ای که بتواند توازن نیروی مخالف در برخورد با حاکمیت اسلامی را نمایندگی کند، وجود نداشته است.

تشتت سازمانها و احزاب سیاسی مخالف حکومت اسلامی موضوع تازه ای نیست و نیز هستند بسیارانی از میان همین سازمانها و احزاب که به تشتت و پراکندگی و ناکارآمدی سیاسی انگشت تایید می گذارند و باور دارند. گذشته از انشعابها و تغییرات برنامه ای و حتی تئوریک سیاسی، هیچگاه برنامه عملی که بر روند مبارزات سیاسی علیه حکومت اسلامی تاثیری عینی و عملی داشته باشد، وجود نداشته است.

مروری کوتاه حتی گذرا بر آنچه که از سالهای 60 به این سو بر ما رفته است، بخوبی حقیقت دردناکی را نشان می دهد که در بسیاری از بحرانها و وقایع و جنایتها که از سوی حکومت اسلامی سر زده است، بنوعی غیر مستقیم مبارزات پراکنده نیروهای سیاسی هدایت شده است.

نمونه های بسیار مشخصی در این راستا می توان نام برد که ترور رهبران و شخصیتهای مخالف حکومت اسلامی در داخل و خارج گرفته تا کشتار وحشیانه و جنایتکارانه زندانیان سیاسی و قتلهای هولناک زنجیره ای و سرکوبهای لجام گسیخته دانشجویان و اعتراضات کارگری و حتی مردمی از این دسته اند که در هر مورد آن حرکتهای اعتراضی نیروهای سیاسی بویژه در خارج را بدنبال داشته است و در بسیاری از این وقایع دردناک، آنچه که گذشته، به موردی حاشیه ای تبدیل شده است.

گذشته از تشتت و پراکندگی و عدم مرکزیت منسجم تشکیلاتی با کیفیت فراگیر همبستگی سازمانها و احزاب سیاسی که به هر روی خطری آن گونه حساس برای حاکمیت اسلامی بوجود آورد، شکل نگرفت.
گامهایی از سوی برخی نیروهای سیاسی در جهت ایجاد اتحاد عمل مشترک یا جبهه یا شورا برداشته شد که برجسته ترین این تلاشها نهضت ملی مقاومت و شورای ملی مقاومت و جمهوری خواهان ( ملی ، دمکراتیک و لاییک) و نشستهای لندن، برلین، پاریس می باشند اما در مطرح ترین گامهای فوق از نظر نیروی سیاسی در خارج و ارتباط با کشورها و داد ستدهای سیاسی و جلب حمایتها و نیز توان مالی، می توان شورای ملی مقاومت را دانست که آن نیز به هر دلیل و تفسیری نتوانست همبستگی کارآمد و مرکزیت فراگیر همبستگی را سبب شود.

بحث در چند و چون و چرا و اگر نیست. منظور حرکتهای برجسته و مطرح نیروهای سیاسی در سالهای اخیر است که به هزار دلیل از جمله همان دلایل نیروهای بغیر از شورای ملی مقاومت و عدم توفیق آن در شکل گیری همبستگی فراگیر و تشکلی جایگزین است که در مقابل حاکمیت اسلامی بگونه ای قد علم کند که بر روند سیاسیِ تاکنونی تاثیر گذارد و خیزشها و اعتراضات داخل و خارج را سازمان داده و هدفمند و تاثیرگذار، پیش ببرد.

واقعیت امروز حکومت اسلامی و نیروی فراگیر و جایگزین ( آلترناتیو) این است که نیروی دو سوی کارزار از توازن لازم برخوردار نیست و اصولا هیچ نیروی مخالفی دارای چنان نقش تاثیرگذاری در مبارزه با حکومت اسلامی نمی باشد.

گفتن ندارد که ناهمگونی احزاب و سازمانهای سیاسی و فقدان یک فرهنگ قانونمند و دمکراتیک ( در عمل) که بتواند در مقطعی چنین حساس و سرنوشت ساز، به وحدت و همبستگی مورد نیاز در جهت برقراری توازن نیروی مبارزاتی بیانجامد، وجود عینی ندارد.

بدنبال سالها تنگ نظری ها و خود محوریها و حتی شاخ و شانه کشیهای بی حاصل و نیز غالب بودن فرهنگ تنگ نظرانه تا مرز شعبانی بی مخی و حزب اللهی، کنار امدن نیروهای سیاسی در مسیر اقدام و مبارزه مشترک را بمراتب دشوار تر و حتی غیرممکن کرده است که در پی تلاشها و گامهای بسیاری که در جهت همبستگی و شکل گیری آلترناتیو فراگیر شده و می شود اما همه سازمانها و احزاب سیاسی مخالف حاکمیت اسلامی به نقطه ی ناکارآمدی ( آچمزی ) رسیده اند.

برخوردی واقعگرایانه و صادقانه با مقوله اتحاد عمل و شکل دهی آلترناتیو لازم در جبهه مبارزه با حاکمیت اسلامی و سرنگونی آن، بخوبی این حقیقت را می نمایاند که احزاب و سازمانهای سیاسی با ساخت و بافت و ناهمگونی ای که دارند، نمی توانند، حتی اگر که بخواهند!، اتحاد عمل و همبستگی فراگیر را عملی کنند. به عبارتی دیگر کاملا در یک وضعیت ناکارآمد گرفتار شده اند. ( آچمز).

ادامه چنین برخوردی، برخورد تاکنونی!، و حرکت در دایره بسته و تکرار آن، چیزی جز نتیجه همیشگی را نخواهد داشت. به زبانی دیگر آزمودن یک اقدام مشخص، بازده هم سانی دارد و از سویی برخوردهای محفلی و ادامه ی اقدامات بی حاصل( در عمل) زمان زیادی را از ما گرفته است.

متاسفانه در شرایط بسیار حساس و سرنوشت سازی قرار داریم و زمان کنون ما غیرقابل مقایسه با گذشته ی حتی یک سال پیش است و آبستن بحران و حوادث غیر قابل پیشبینی است.

هر لحظه بیم آن می رود که همه در شرایطی قرار گیریم که دیگر فرصت انتخاب نباشد بلکه دنباله روی حوادث و بحرانها باشیم!

پیشتر طی مقالاتی (32 مقاله) اوضاع سیاسی و منطقه ای و نیز حالت های احتمالی تکوین بحرانهای جاری و انتخابهایی که حاکمیت اسلامی و غرب با آنها روبرویند را از جنبه های مختلف مطرح کرده و شکافته ام که در اینجا از تکرار آنها صرف نظر می کنم( * ) اما آنچه که به مقوله ضرورت همبستگی فراگیر و تشکیل مرکزیت جایگزین ( آلترناتیو) مربوط است، واقعیت انکار ناپذیر عدم توانایی یا قابلیت نیروها و احزاب سیاسی برای همبستگی فراگیر ورسیدن به یک اتحاد عمل لازم است که بتواند ضمن برقراری توازن نیرو در برخورد با حاکمیت اسلامی، اعتراضات و مبارزات داخل و خارج را متمرکز و رهبری نماید.

تا کنون بارها برای رسیدن به چنین هدفی اقدام و تلاش شده است اما به دلایل مشخص و شناخته شده، آن نشد که باید می شد و کماکان حرکت در دایره بسته ی همیشگی صورت گرفته است.

برای برون رفت از دایره تکرار و ناکارآمدی کنونی باید گامی خارج از نیروها و سازمانهای سیاسی ( شاید بهترباشد آن را فراسازمانی یا فراحزبی بنامیمش) برداشته شود.
طرحی که در شکل گیری آن علیرغم عدم دخالت یا نفوذ یا انتخاب احزاب و سازمانهای سیاسی ، کسانی باشند که مورد تایید و قبول و احترام همه ی نه فقط احزاب بلکه تمامی جامعه ایرانیند.

چرا که سازمانها و احزاب سیاسی، همانطور که شرح آن رفت، در حالت ناکارآمد و آچمزی قرار گرفته اند و طرحی که بتواند چنین ناکارآمدی و آچمزی را برطرف سازد، باید از سمت و سویی کارآمد و مستقل و رها از تعلقات حزبی یا سازمانی باشد. چنین طرحی فقط و فقط ازفرهیختگان ما ایرانیان برمی اید که بحران تشتت و پراکندگی و ناتوانی در مسیر همبستگی فراگیر، را برطرف می نماید.

برای بیان و توضیح بیشتر درزمینه ی طرح مورد نظر باید گفت که اگر شخصیتهای مورد تایید و احترام و قبول همه احزاب و سازمانهای سیاسی و مردم کشورمان، از شاعران و نویسندگان تا هنرمندان مترقی و مسئول جامعه ما می توانند و حتی اکر کمی بی پروایی کرده و بگویم که باید به میدان آیند و در لحظه تاریخی و حساس کنونی با حضور تاثیرگذارشان بحران تشتت و پراکندگی سیاسی را حل کنند.

برای این منظور شخصیتهای مورد نظر شورایی سامان دهند که در حقیقت مرکزیت رهبری قابل قبول و اعتماد همگانی را تشکیل داده و زیر مجموعه های اجرایی را خود برگزینند و با کارپایه ای که آماجهای همگان را در بر می گیرد همبستگی فراگیر سیاسی و تشکیل آلترناتیو را مفهومی عینی ببخشند. بزبانی دیگر نقطه همبستگی و اشتراک عمل همه احزاب و سازمانهای سیاسی باشند . همه نیروهایی که به هردلیل ( تجربه شده ی تا کنونی) به نقطه ی ناکارآمدی رسیده اند حول شورای فرهیختگان، گرد آیند.
شورای فرهیختگان مرکز ثقل رهبری و کانون همبستگی همه احزاب و سازمانهای سیاسی مخالف کلیت حاکمیت اسلامی باشد.
کارپایه اشاره شده بخوبی از میان برنامه مشترک همه احزاب و سازمانهای سیاسی قابل استخراج است که مورد قبول همگان نیز می تواند باشد چرا که خود نیز بر آن تاکید گذاشته و می گذارند.

احزاب سیاسی حتی می توانند در طرح فوق با تشکیل فراکسیونی از جریانهای نزدیک و دارای نظر و برنامه مشترک، در اتحاد عمل تحت رهبری شورای فرهیختگان، شرکت نموده و از آن نیز پیروی نمایند.

شورای فرهیختگان پس از سرنگونی حکومت اسلامی و آماده شدن شرایط برای برگزاری انتخابات ازاد و تشکیل مجلس موسسان رهبری همه امور را بعهده خواهند داشت و سپس انحلال خود را در نشست نخست مجلس موسسان اعلام خواهند نمود. از آن پس نیز مجلس موسسان و طرح و برنامه از سوی نمایندگان منتخب مردم همه امور را در دست خواهند داشت.
به باور این قلم طرحی که کلیه احزاب و سازمانهای سیاسی مخالف با کلیت حاکمیت اسلامی می توانند بر آن توافق نمایند، می تواند به شرح زیر باشد که پیشاپیش به شورای فرهیختگان ( در صورت تشکیل) پیشنهاد می گردد:

1- سرنگونی حکومت اسلامی در همه اشکال و کلیت و تمامیت آن

2- کاربست موقت قانون اساسی برخواسته از انقلاب مشروطیت با توجه به اینکه بخشهای مربوط به دین و نوع حکومت آن ملغی می باشد.

3 - تشکیل پارلمان و دولت موقت در تبعید و تامین نیازها و شرایط لازم برای تشکیل مجلس موسسان و تصویب قانون اساسی و برگزاری انتخابات برای تعیین نوع حکومت و مجلس قانون گذاری طبق قانون اساسی تصویب شده

4- برابری بی قید و شرط همه شهروندان در کلیه زمینه ها

5- آزادی بی قید و شرط بیان و مطبوعات

6- جدایی کامل دین از سیاست به هر شکل آن

7- تامین کار یا حقوق بیکاری ، تامین مسکن یا پرداخت کمک هزینه مسکن، درمان و آموزش رایگان برای همه شهروندان و برخوردار کردن آنان از زندگی انسانی و زدودن فقر به هر شکل آن

8- عاری کردن ایران از انرژی و سلاح هسته ای و تلاش در خلع سلاح هسته ای در جهان و برچیدن نیروگاههای هسته ای بمنظور حفظ محیط زیست

9- در کلیه زمینه های بین المللی، اصل منافع ملی ایران بوده وبرقراری رابطه با کلیه کشورها در همین راستا

10- اساس حاکمیت سیاسی بر مبنای انتخابات آزاد و بدور از هر گونه اعمال نفوذ یا شیوه های فریبکارانه است که چگونگی آن در قانون مشخص خواهد شد.


11- پارلمان در تبعید و دولت موقت متعهد به تامین آزادی و امنیت لازم برای فعالیت های آزادانه سازمانها و احزاب برای برگزاری انتخابات مجلس موسسان و تدوین قانون اساسی تازه حداکثر در فاصله یک سال

12- دولت موقت متعهد به پاسداری از تمامیت ارضی و استقلال میهن وتامین نیازهای همه امور و حفظ ساختار نظامی، انتظامی طبق قانون اساسی یاد شده در بند 2 تا تدوین و تصویب قانون اساسی و تحویل کلیه امور به دولت منتخب می باشد

13- انحلال کامل کلیه سازمانها و نیروها و انجمنها و تشکل های علنی و غیر علنی حکومت اسلامی و وابستگان مذهبی یا حوزه ای و دینی

14- هیچ حزب یا سازمان سیاسی به هر دلیل و توجیه، حتی اتکا به انتخابات خارج از برنامه اعلام شده در کارپایه فوق و یا روابط با هر کشور یا تشکل بین المللی خارج از توافق این کارپایه، حق تغییر یا تضعیف کارپایه یا اجرای برنامه جداگانه خود را ندارد

15- هر گونه وابستگی به کشور یا سازمان برون مرزی وبیگانه در جهت اعمال نفوذ و تغییر مسیر سیاسی ممنوع می باشد

16- کلیه تشکل ها و جبهه ها و فدراسیون یا اتحادیه های تشکیل شده توسط پذیرندگان کارپایه فوق پیش از این کارپایه لغو و کلیه توان و امکانات در اختیار کارپایه ی فوق خواهد بود.

17- پیشگیری از هرج و مرج و مجازات های کور پس از سرنگونی حکومت اسلامی و تشکیل دادگاه ها با هیئت های منصفه و وکیل مدافع حتی برای محاکمه جانیان حکومت اسلامی،
کلیه محاکمات براساس قوانین حقوقی و قضایی مصوبه پس از انقلاب مشروطه و در صورت نبود یا خلاء قانونی در موارد خاص، قاضی و هیئت منصفه نسبت به آن مجاز به اتخاذ رای خواهند بود.

18 – تامین امنیت برای همه آنانی که تا پیش از سرنگونی حکومت اسلامی به دولت موقت پناه آورند و در سرنگونی حکومت اسلامی بکوشند. هرگونه محاکمه یا دادخواهی باید با توجه به بند 17 صورت گیرد.


برای اقدام در شکل گیری شورای فرهیختگان و یاری رسانی به همبستگی فراگیر و پارلمان و دولت در تبعید هم صدا شویم.

براین باورم که فرهیختگان جامعه ما فراتر از کانون نویسندگان و مراکزی از این دست عمل نموده و همبستگی فراگیر را با نقش و جایگاهی که دارند بوجود آرند.

برای این کار هم اکنون اقدام کنید پیش از آنکه چنین فرصتی نیز از دست برود. رمان بسیار حساس و خطرناک و سرنوشت سازی را پیش رو داریم و باید از هر توان و امکان و نیروی خویش بهره بگیریم. امیدوارم به هشدارها و فریادهای این قلم پاسخی عملی و در خور دهید.

با مهر


گیل آوایی
gilavaei@gmail.com
جون 2007

*) علاقمندان می توانند برای دربافت مقالات پیشین با آدرس ای-میل اینجانب تماس بگیرند.

Wednesday, December 16, 2009

خانه دوست کجاست؟، گیل آوایی

خانه دوست کجاست؟
گیل آوایی

خانه ی دوست دل دریاییست
نه به کاخی
کوخی
یا دری دیواری

خانه دوست
دل دوست، رفیق
و نشانیش بود آینه ای بی زنگار
یا چو آبی
زدل کوه زلال است روان
بی گذر از ده آن
یا
که از کوچه ی این
خانه دوست اگر می جویی
با تو
در تو
که اگر بی غل و غش جویی اش
می دهد آوازت

خانه ی دوست تویی تو
تو
اگر دوست شوی
این شعر در واکنش به پیامیست که یکی از دوستانم با پیوست نمودن شعر زنده یاد فریدون مشیری با همین عنوان، برایم فرستاده بود. شاید بد نباشد علاقمندان دیگر در همین رابطه خانه دوست را نشانی دهند

Tuesday, December 08, 2009

گیل آوایی: فریبکاری بس است! خواست مردم همانیست که فریاد می کنند

دردنامه
(فریبکاری بس است! خواست مردم همانیست که فریاد می کنند)
گیل آوایی


واقعیت تلخیست سرنوشت ما و وطن ما. واقعیتی که در هر دوره از تاریخ آنچه که بر سر ما و وطن ما آوار شده، بازتاب حس مسئولیت و حضور جدی و پیگیر ما در تحولات و دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی و وفرهنگی ما بوده است علیرغم اینکه در حیطه جغرافیای سیاسی ما، تنها ملتی هستیم که برای یک زندگی شایسته و انسانی اینهمه به میدان آمده ایم و هر بار چند شقه شده و تیغ بر هم کشیدیم و هر بار خود، دشمن خودمان شده ایم. نمونه های دور تاریخی در ظرفیت این نوشتار نیست اما آنچه که تاریخ معاصر ما را تشکیل می دهد، نمونه های بسیار درد آوری به ما به هزار زبان هشدار می دهد. از انقلاب مشروطیت تا انتحار 57، فراوان نوشته و گفته و به آنها پرداخته شده است اما یک نکته مشترک در همه این دوره ها تا کنون مثل یک بیماری ماندگار در پیکر ما حضور همواره داشته و دارد که هنوز از آن رهایی نیافته ایم و آن تکرار مکرر اشتباهات تاریخی ما در حرکتهای جمعی برای دگرگونی سیاسیست. به زبانی دیگر نه تنها داشتن حافظه ی تاریخی بلکه پرهیز از اشتباهات تاریخی مان است. یکی از جنبه های بسیار دردآور این تکرارهای تاریخی، اسلام سیاسی و دنبال این ویروس کابوس وار جا خوش کرده در پیکر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ماست که هنوز با وجود هزاران کور شدن از این سوراخ باز از آن شفا می جوییم و گرد دینداران سیاسی چشم امید به تحول و دگرگونی انسانی داریم.
آنچه که توده های مردم از خود بروز می دهند، اگر چه باید نسبت به آن برخورد نمود و نباید هم بیهوده به تعریف و تمجید اشتباهات و ندانم کاریها و بی مسئولیتی های اجتماعی/سیاسی/فرهنگی پرداخت اما بخش بزرگی از آن به روشنفکران و فرهیختگان و رهبران سیاسی/فرهنگی و اجتماعی ما بر می گردد که در چرخه ی تکرار مکررات تن می دهند و درد غمبار آن اینکه در هر عزا و عروسی اش هم قربانی می شوند.
واقعیت سه دهه از دوره کنونی که تحت حاکمیت اسلامی پشت سر گذاشته و هنوز هم با قربانی دادنهای هولناک پست سر می نهیم، به سهولت آب خوردنی هم می توان دریافت که تا چه حد به خود فریبی و ساده اندیشی و باورهای ساده لوحانه عمل کرده و می کنیم.
ساده ترین پرسش در مقابل ما برای بیان چنین ساده لوحی این است که پس از دهه ها تجربه و داشتن پیکر زخمی که تاوان آن را داده و می دهیم! چرا هنوز به دین سیاسی بها می دهیم و هنوز گرد مدعیان این تفکر جمع شده و راه چاره می جوییم!؟ چرا فتوای یک ایت الله چنان مورد اعتنا و توجه قرار می گیرد و دست به دست می شود که حتی به خون نشستن رهبران سیاسی ( فروهرها) و نویسندگان ( نوری اعلا، مختاری، پوینده و......) چنان که باید نیروی محرکه جامعه ما نمی شود!؟ براستی حرمت یک جامعه را چه کسانی محترم می دارند!؟ این جامعه ایرانی که ما خود سلولهای آن هستیم به کدام ارزشهای انسانی پایبند است که با وجود اینهمه جنایت که حتی تصور آن هر انسان شرافتمندی را به آتش می کشد، مرز خود با چنان تفکر و فرهنگ و مدعیان آن مشخص نمی کند!؟ چرا هنوز با نمونه های بسیار غم انگیزی که شرافت جامعه ما از آن لکه دار است، دنبال دینداران سیاسی می گردیم!؟ چرا حرکتهای اجتماعی/سیاسی ما به یک پالایش و صراحت مشخص و بالنده دست نمی زند؟
نگاهی به موضع گیریها و آب به آتش خشم مردمی که با همه ی دار و ندار خود بار دیگر به میدان آمده اند، تیرگی و عدم صراحت در روند جاری مبارزه علیه استبداد سیاه دینی دل هر انسانی را به درد می آورد. وقتی فریاد مرگ بر دیکتاتور از دهان هزاران ایرانی بلند می شود چگونه از زبان کسانی که مدعی رهبری جنبش کنونی اند؛ بازگشت به قانون اساسی جمهوری اسلامی دنبال می شود؟
وقتی که میان حکومت اسلامی و مردم ما دریای خون قرار دارد، چگونه از خمینی جنایتکار و آماجهای او سخن به میان آورده می شود؟ به سخنان کروبی، موسوی، خاتمی دقت کنید! به موضع گیری هاشان خوب فکر کنید. اینها با همه ی خطر کردن و تقابل با مارخورانده شده های افعی گردیده! ( احمدی نژادها، فیروزآبادی ها، رادانها، نقدی ها و.....)، بازگشت به قانون اساسی و جمهوری اسلامی را طلب می کنند! یعنی سه دهه از جنایت و غارت و فریب و قتل و کشتار و خانه خرابی که خون مردم را شیشه کرده اند، چرخه آسیاب به نوبت چند آیت الله و حزب الله و ....اینها باشد و در منجلاب دین سیاسی که آزامایش اش را پس داده است، چرخ زنیم! مردم ما چه شعار می دهند و سلاخی می شوند و اینها چه می گویند! ببینید تفاوت خواسته ها از کجا به کجاست؟ پاسخ مردمی که با خون خود به میدان آمده اند، بازگرداندن مارخورانده شده های افعی شده به سوراخهایشان نیست تا در فرصتی دیگر سر بدر آورند. پاسخ مردم بازگشت به قانون اساسی حکومت نحس اسلامی با آن ولایت جنایتکارش نیست.
به چه زبانی باید گفت که از دین سیاسی و دینداران سیاسی به جان آمده ایم!؟ به چه زبانی باید گفت که کلیت حکومت اسلامی باید گورش را گم کند!؟
مردم از خدای سیاسی به جان آمده اند. مردم از کشت و کشتار و نفرت و مزخرفات دین سیاسی به جان آمده اند. مردم می خواهند نفس بکشند. مردم از دروغ و ریا و غارت و دزدی بجان آمده اند.
جنبش کنونی برآیند سه دهه انواع ترفندهای حکومت اسلامی با همه ی مهره های رنگ و وارنگشان است با برخورداری از یک قرن تجربه ی مبارزه برای آزادی و زندگی انسانی. جنبش کنونی از دل همه آن سرکوبها و نارواییها و بازی دادنهای سردار سازندگی و فتیله بالا پایین کردنها سر بر آورده است که نه سید خندان اش کارساز است و نه مافیای هزاردستانش که به تناسب منافع مافیای قدرت دهان باز می کند.
زمان پرده پوشی و تعارفات سیاسی نیست. زمان تردیدهای تاکتیکی و فریبکاری نیست. دست همه این حضرات در سه دهه از حاکمیت فریب و جهل و خرافه رو شده است.
جنایتباری و جهالت و بلاهت احمدی نژادها و قاتلان ِ به جاه و مقام رسیده، دلیل بر برائت و برگرده سوار شدن رفسنجانی ها نیست!
رفسنجانی ها و خامنه ای ها باد کاشته اند که اینک طوفان درو می کنند! و دقیقا از همین نقطه است که تلاش می کنند بنوعی راه میانه ای بین خودشان بیابند تا از خشم مردم بجان آمده جان بدر ببرند.
از اینان جز خاک پاشیدن در چشم مردم؛ هیچ کار سازنده و بالنده ای بر نمی آید. خواستهای جنبش سبز از دهان مردمی که آن را تشکیل می دهند بیرون می آید. نه ولایت نه جنایت! مرگ بر دیکتاتور برجسته ترین خواسته هاست که در خیابانها فریاد می شود در حالیکه قانون اساسی حکومت اسلامی با آنهمه تناقض و اتکاء اش به اصول دین اسلام، سراسر خفقان آور و نا منطبق با زمان کنون و خواسته هاییست که مردم فریاد می کنند. سی سال پیش خمینی یک ملت را فریب داد! شما نشخوارش می کنید! بس است! بس کنید! دست از سر مردم بردارید بگذارید مردم نفس بکشند!

گیل آوایی
دسامبر 2009

Thursday, December 03, 2009

زیستن و یک قطعه، گیل آوایی

زیستن

گیل آوایی
17اکتبر2009

گور می کارند مرگ سازان
خدا به هیبت شلاق
آیه وحی می کند
خاک
اندوه می باراند
زین نکبتخواهان سیاه
خاوران به تندرفریادی
بودن ِ نااینگونه سوگ را به سرود ساز می کند
هی
های ره پویان گرده به هر بار ِ به نوبت ِ تلخ
تاریخ
از چه در گذر ِ تباهی می پویانید
چشمهاتان
از چه گشاده کور ندبه آیه جهل می گریانید
بودن به غیر از آنچه که بی هیچ زار می زنید
جاری ِ بی انکار ِ بی کران انسان ِ این جهانیست
دردداغ بر تن ِ خمیده ز اوهام
وام می دهید
گرد ِ مناره وُ آیه
دیریست
دیر
قرنها رفته هدر
نوبت از چه انتظار می کنید
رفته راه بیهوده جنایت به چنته چپاندن

هنوز
گور می کارند مرگ سازان
دشت از سوگ اینهمه جهالت نازاست
خرمن ِ خاک به حراج نشستن
چه درد جانکاهیست میراث نهادن
دستها نه به شکرانه ی قهر ِ قهار ِ قادر ِ این جانیان
که به کاشت زیباترین باغزار آب و آتش و خاک
زیستن است
انسانی


2

تا نبود آوازهای غمگین دشت
چلچله های خاک
پرکشان
رهایی آشیانه کردند
پایکوبانی اگر چه به یک
هایی
هویی
یک نفس
یک دم
دردا
که هرآینه لبخند
گذر دلگیری بود سوگواره
به چله نشستن