Monday, December 26, 2011

دیروز وقتی جوان بودم، خواننده: شرلی بِسی - برگردان فارسی: گیل آوایی


دیروز وقتی جوان بودم
خواننده: شرلی بسی



دیروز وقتی جوان بودم
زندگی
همچون باران بر زبان من شیرین بود
بازی می دادم زندگی را
به گونه ای که نسیم شعله شمع را
اگرچه بازیِ ابلهانه ای بود
هزار خیال می دیدیم
طرح هزار چیزِ با شکوه
همیشه اندوه و حسرت را بر ماسه های نرم و روان ساختم
با شب زندگی کردم
و  از روشنای روز دوری جستم
و فقط اکنون است که می بینم سالهای رفته چگونه گذشتند
دیروز وقتی جوان بودم
آن همه آواز در انتظارم بودند که بخوانم
آن همه لذتهای سرکش، منتظرم
و آن همه درد
که نگاهم از دیدنشان سر باز می زد

چنان تند رفتم که زمان وُ جوانی سرانجام طی شد
هرگز نماندم کمی فکر کنم که زندگی چیست
و هر گفتگویی که می توانم  اکنون بیاد آورم
تمامش به من ربط داشت نه هیچ چیز دیگر
دیروز ماه آبی بود
و هر روزِ سرخوشانه چیز تازه ای برایم داشت
که انجام دهم
سالهای سحرانگیزِ عمرم را چه پوچ گذراندم
چنانکه پوچی و تهی بودنِ در پی اش را ندانستم
بازیِ عشق را با خودخواهی و تکبر بازی کردم
و هر شعله ای که برافروختم به سرعت خاموش شد
دوستیهایی که کردم
همه محو شدند
و تنها من
بروی صحنه ماندم
تا نمایش را به آخر برم
این همه آوازدر منند که خوانده نخواهند شد
طعمِ تلخِ اشکها را بر زبانم حس می کنم
زمانِ تاوان دادنم رسیده است
برای دیروز.....
وقتی که جوان بودم

Yesterday when I was Young
By: Shirly Bassey


Yesterday when I was young
The taste of life was sweet as rain upon my tongue
I teased at life as if it were a foolish game
The way the evening breeze may tease the candle flame
A thousand dreams I dreamed
... The splendid things I planned
I always built alas on weak and shifting sand
I lived by night and shunned the naked light of day
And only now I see how the years ran away
Yesterday when I was young
So many lovely songs were waiting to be sung
So many wayward pleasures lay in store for me
And so much pain my dazzled eyes refused to see

I ran so fast that time and youth at last ran out
I never stopped to think what life was all about
And every conversation I can now recall
Concerned itself with me and nothing else at all
Yesterday the moon was blue
And every crazy day brought something new to do
I used my magic age as if it were a wand
That never saw the waste and emptiness beyond
The game of love I played with arrogance and pride
And every flame I lit too quickly quickly died
The friends I made all seemed somehow drift away
And only I am left on stage to end the play
There are so many songs in me that won't be sung
I feel the bitter taste of tears upon my tongue
The time has come for me to pay
For yesterday....
when I was young.....

برگرفته از
/www.mp3lyrics.org/s/shirley-bassey/yesterday-when-i-was-youn









No comments: