Sunday, February 21, 2010

من یک مردم

من یک مردم
گیل آوایی
21 فوریه 2010


من یک مردم
نیمه گمشده ای در تزویر خدایان
که وحی بر جدایی با نیم دیگرم
تقدیس کرده اند

من یک مردم
نیمه باخته ای
در بلاهت یک غرور
که لاپوشانی اش
تاریخ را وارونه خشت از پی خشت
کج نهاد
دیواری که نیمه ی خویش را حصاری ناشایست
مرز داده است

من
یک
مردم
باخته نامی
که دل به هوار هزار وسوسه به دریا زدم
چه خودستایی وهم آلودی!؟
که نیمه تاریخ شرمآگینه تفسیر یکسوییست از من

من
که مردانه بار اینهمه بلاهت به نیمه گی
کوهواره نازیده ام
چه خودستایی تحمیلی ای به نیم دیگرم

مادر چه مهربانی بی دریغی بود
جهانکوله ی یک تاریخ ناروایی
به گذشت
پسر زاده بود
پایکوبانه
چه شور ِ متواضعانه ای!

من یک مردم
به نیمه مانده هنوز
خوشا آواز نیم دیگرم
که بیداری سبزیست مرا
رستن دوباره
با نیم دیگرم
پایکوبان
پا به پا
تا مرد، زن
انسان بزی ید
بی خودستایی
بلاهت
فریب
تا
جهان تفسیر دوباره ای

Monday, February 08, 2010

دو پاره، گیل آوایی

اندوه
گیل آوایی
فوریه 2010

آتش آتش
آتش و آب
آب و آتش
جاری
روان
شعله کشان
آب آب
آتش آتش
آب و آتش زدن
از برای هر آنچه ساده ترین های آنسوی دیوار
آه
گور و گوی و میدان
مشتهای آهیخته خشم
روز حساب گیراندن

دلم چه بی تاب
این پا آن پا می کند


2

باری
گذر هیچ خاطره ای
دیریست ساز دل کوک نمی کند
دریغ
بیگانه وار قسمت می شود
دیرآشنا نت ِ این آواز

از وطن چه مانده است!؟
شاید همین کوهواره اندوهی انبوه
بر گرده ها

هرآینه هوای خاک می کشد
تا بی کران گستره آرزوهایی که دیگر
هیچ حادثه ای نمی گیراندش

گورها در افق کدام نگاه
گریستن شاید
کاین غمآوازه خاک است بس فراتر از توش آدمی
واخوان

آه گُر گرفتنیست
میراثداران آفتاب
در خیل قامتان جنگل و کارخانه و دار
از یک تا بینهایت لج
هوار
دردا
اینهمه از آتش گذشتن
باز
دار است و حلقه طنابی

بیچاره رنگ باخته گزمه ای چهره پوشان
حقارت غریبیست
جانی و جلاد
که بر دار بایدشان شدن
از پی هر اعدام
به نواله ی خونین
!