ما مانده ایم و وطن
گیل آوایی
نیمه شب 27 دسامبر2009
خواندیم سرود و شمردیم داغ خویش
با آه سالهای شبان سیاه شوم
گفتیم و بر گرفتیم از گذر
مشتی و خشمی و خیل همیشه یار
دیدی که شب نماند!؟
دیدی که دیو
به چاهی که باز دهان
در انتظار
زنجیر خویش تنید!؟
ما
لج سپردیم راه
تا این کرانه که دل می برد زما
ما
آه
آری
ما خشم مشت بر گذشتیم
از پیچ و تاب بی کران حادثه فریب
ماییم ما
ایستاده ایم باز
با کوله بار اینهمه خاوران سبز
ما مانده ایم وُ وطن
اما
ببین
گفتیم و بس شمردیم سیاووشهای خاک
بس بر شدیم غم ناله ها
ز قوم تباهی آیه ها
بنگر
ما مانده ایم وُ وطن
ما مانده ایم وُ همین خاک پاک ما
اما
همچون حقیقت همواره ی دیار
در این وطن
بی وطن نمانَدوُ نما ند بی وطن
گیل آوایی
نیمه شب 27 دسامبر2009
خواندیم سرود و شمردیم داغ خویش
با آه سالهای شبان سیاه شوم
گفتیم و بر گرفتیم از گذر
مشتی و خشمی و خیل همیشه یار
دیدی که شب نماند!؟
دیدی که دیو
به چاهی که باز دهان
در انتظار
زنجیر خویش تنید!؟
ما
لج سپردیم راه
تا این کرانه که دل می برد زما
ما
آه
آری
ما خشم مشت بر گذشتیم
از پیچ و تاب بی کران حادثه فریب
ماییم ما
ایستاده ایم باز
با کوله بار اینهمه خاوران سبز
ما مانده ایم وُ وطن
اما
ببین
گفتیم و بس شمردیم سیاووشهای خاک
بس بر شدیم غم ناله ها
ز قوم تباهی آیه ها
بنگر
ما مانده ایم وُ وطن
ما مانده ایم وُ همین خاک پاک ما
اما
همچون حقیقت همواره ی دیار
در این وطن
بی وطن نمانَدوُ نما ند بی وطن
No comments:
Post a Comment