مادران صلح
گیل آوایی
دسامبر2009
گیل آوایی
دسامبر2009
آفتاب از چشمان تو بر می خیزد،
شبان ِ اینهمه اندوه
شرمآگینه آب می شود.
و انتظار تو
زندگی را فوج فوج پرواز می دهد
در آسمان خاورستانهای خاک
باری چنین
وطن
از دستان تو سبز است
مادر صلح
گذر غریبیست مادر
پا به پا
همراه
در تب و تاب حادثه
آنگاه هراس یک دنیا سکوت
دخمه های انفرادی و تابوت
تردید ماندن و شکست تاب می دهد
مرهم
زخمهای بی مرهمی
آغوشت بستر نوازشیست
چونان نُت آوای لالایی تو
در پرواز خیال
گاهان شکنجه
تنهایی محض
انفجار
پای دار
سر بدار
هستی و همسفری
راه مرگلاخ خاک، خاوران
چه شکوهیست در تو
مادر صلح
که خشماواهای همه ناروایی
به ترنمی توش می دهی
از سر گذراندن
باری چنین وطن
از دستان تو سبز است
مادر صلح
No comments:
Post a Comment