Sunday, October 17, 2010

ننگ و تحقیر و حقارت از سراپای حکومت اسلامی می بارد از اصولگرایش گرفته تا اصلاح طلبش - گیل آوایی

ننگ و تحقیر و حقارت از سراپای حکومت اسلامی می بارد از اصولگرایش گرفته تا اصلاح طلبش

 
حتی یک نگاه ساده به مهره های ریز و درشت حکومت اسلامی از همان خمینی خون آشامش که آیت الله بود و مرجع تقلید ِباورمندان ِمسلمانش گرفته تا رهبر قاتلان و لمپنان کنونی اش خامنه ای حقیر، هیچ چیز جز پلیدی و فریبکاری و زشتی و ریا و حقارت و تحقیر در بیننده نمی انگیزاند. وقتی به همه ی نمادهای نابجا، ناروا و ناهمگون با خواستگاهها و بایسته ها و شایسته های ایران و ایرانی می نگریم، چونان آدمی مسخ در بی چرایی محض، وا می مانیم که در چنبره ی چه حقارت و تحقیری مصلوب می شویم و هر روز بهترین فرزندان آب و خاکمان را در قتلگاههای حکومت نحس اسلامی به خاک و خون می کشند و زنجیرها بر گرده هامان تنگتر و دردبارتر حس می کنیم

و این ماجرای یک دهه دو دهه هم نیست. میراث 1400 سال تجاوز و تحمیل پلیدانه ترین خرافه ها و ریاکاریهای بیگانه با همه چیز ماست. و دریغ و دردا که از قاتلانه خود اسطوره ساخته و می سازیم!

اما آنچه که این حکومت از رهبرش تا زیر مجموعه های اصولگرا و اصلاح طلبش بر ما و سرزمین ما روا می دارند یک سوی ماجراست و سوی دیگر توهم بسیارانی به این حکومت و جنگ زرگرانه ی درونی این حکومت شرم آور است و چرخ زدن در همان دایره ی فریبکارانه ی اصلاح طلب و قسم هایشان است و نادیدن دم خروس از عبای فریب و ریای این حشرات!

روزگاری نه چندان دور نسل من در پی یک انتحار ملی ناگزیر از همراهی و همگامی با توده ی مردم در حمایت از یک آیت الله نمک کور، به مسلخ کشیده شد و رسیدیم به اینجایی که به پیر و جوان و زن و مردمان رحم نشد و خاورانها و قتلگاههای بیشمار در جای جای میهنمان دست آورد چنین حمایت و همراهی و همگامی شد اما با از سر گذرانیهای خونبار تاکنونی، به هزار سند و مدرک و دلیل و شناخت به جایی رسیده ایم که به یقین فریاد زنیم که هیچ شخص یا گروه یا سازمان یا حزب اسلامی از درون این حکومت با هر مشخصه و برنامه و شعار و ادعایی که باشد، نه ظرفیت برآورد آرزوها و خواستهای ما ایرانیان را دارد و نه اصولن چنین ماهیتی در توان و باورشان است. و از همین نگاه به همه آنانی که از چهره های اسلامی بویژه چهره هایی که از درون این حکومت شرم آور برآمده اند، امید رهایی از بختک اسلامی دارند، فریاد می زنم و می زنیم که این تحفه ها را آن طور که هستند ببینید نه آنطور که می اندیشید هستند !

شرایط سیاسی در کشور ما بگونه ایست که گویی غرق شدگانی هستیم که هر نابجا و ناروایی را نجات می پنداریم و دست می بریم بسویش! عجبا که مصداق آنکه از یک سوراخ چندباره گزیده شدن را گرفتار آمده ایم چشم به راه از بیراهه دوخته و مسخ، یک بیراهه را دنبال می کنیم.

در حکومت اسلامی هیچ یک از چهره های برآمده از درون این حکومت برای ایران و ایرانی چاره ساز و راه گشا نیست مگر اینکه در باتلاق متعفن حکومت اسلامی بیش از پیش فرو رفتن است. هر که با هر ادعا و شعار و انتقاد و موضع گیری ای از درون این حکومت، در کلیتش همان چارچوبی را در باور و اندیشه و خواست خویش دارد که حکومت اسلامی اش می شناسیم حال با هر یدک چسبانیدنی به این ساختار نکبتبار که باشد.

هیچکدام اینان ویژگیهای همسویی تمام عیار با خواستهای ایرانی ِ ایرانیان ندارند. هیچکدام اینان برای سربلندی ایران و ایرانی نیستند( حتی اگر هم بخواهند، نمی توانند). هیچکدام اینان ظرفیت و توان برآوردن آماجهای ایران و ایرانی را ندارند. سرکوبهای هولناک حکومت نحس اسلامی نباید ما را در مسیر همان باتلاق متعفنی پیش ببرد که خود سرانجام چنان مسیریست!

ماهیت فکری و خواستهای همه ی چهره ها و سازمانهای ریز و درشت اسلامی را بخوبی بنگریم. به همان اندازه که خامنه ای رهبر قاتلان اسلامی نماد حقارت و تحقیر ایرانیان است، موسوی و کروبی و خاتمی و آیت الله های قافیه باخته در این حکومت ننگین، فردای همین سیه روزی را در چنته دارند. چه بخواهند چه نخواهند! آنکه آیت الله و مولایشان بود به چنین قتلگاههای خونباری کشاند همه را، از اینان دیگر چه انتظاری می توان داشت. مگر بیمارگونه از یک سوراخ باز هم گزیده شویم.

روی سخنم با جوانان میهن من است. روی سخنم با همه کسانیست که از این حکومت ننگین تحقیر می شوند و داغ و درد حاکمیت نحسش را بر خود و سرزمین خود دارند. روی سخنم به خوش باورانیست که خود را ناگزیر از دنباله روی و باور کردن بخشهایی از این حکومت قاتل و بی مایه می دانند. تا زمانیکه هر گام و داد و خواست خود را از کل این حکومت با هر آب و رنگ و اسم و رسم و شعار و گفتمانی که باشد، رها نکنید و خواست مستقل ملی و میهنی خود را نداشته باشید، در بر همین پاشنه ای می چرخد که از خمینی جلاد تا خامنه ای جنایتکار کشیده شده است!

همه ی این حضرات مایه ننگ و بی آبرویی و تحقیر ایران و ایرانی اند. چه آنکه خمینی خون اشام را مولای خویش و دورانش را دوران طلایی می داند و چه ریز مردک حقیری که به جنایتکاری چون نصرالله شکایت می برد! چه آن مزدور بی مزدی که دوست هر بیگانه ی بی مایه ای است الا ایرانی و چه آن عمامه بسری که نگرانی ی اسلامش است و ایران مستمسک فرصت طلبانه اش! با همه ی فریبکاریها و ریاکاریها از همه ی چهره ها و تشکلهای ریز و درشت این حکومت باید رسیده باشیم به اینکه همه این حکومت را با همه ی بزک شده ها و بزک نشده هایش را دور بریزیم و راه چاره خود با دستان پرتوان مردم خود با خواستهای مستقل ملی و میهنی خویش بجوییم. فقط ما، تاکید می کنیم فقط ما ایرنیان بر بستر ارزشهای ملی و میهنی خود بدور از هر رنگ و لعاب اسلامی و مسلمانی، می توانیم از باتلاقی که افتاده ایم نجات یابیم. هرچه به بازی درون این حکومت ننگین تن دهیم و توهم بیمارگونه ی سه دهه را تداوم بخشیم، همین سرنوشتی خواهیم داشت که اکنون دچاریم! یک روز سردار سازندگی اش می آید و ترورها و قتلهای هولناک راه می اندازد و فتیله ی آن را بالا و پایین می کشید، یک روز گفتگوی تمدنها و سرکوبهای هولناک جوانان ما را راه می اندازد و یک روز هم سگهای هاری از آستین هزار لای شان رها می کنند تا به همه کس و همه چیز یورش برند! همه ی این حکومت با همه ی چهره ها و تشکلهایش جز برای تحقیر و حقارت ما نیست! باید همه شان را دور ریخت!

چه بخواهیم چه نخواهیم، این تنها راه ماست اگر در پی رسیدن به جامعه ای بایسته و شایسته ی ایران و ایرانی هستیم.



با مهر

گیل آوایی

هفده اکتبر 2010

Saturday, October 16, 2010

آماجهایی برای تشکیل پارلمان و دولت در تبعید - گیل آوایی

بخشی از نوشتارم در تاریخ آوریل 2007 که در رابطه با تشکیل پارلمان و دولت در تبعید پیشنها کرده بودم. چنین ضرورتی کماکان به قوت خود باقیست و آن را بار دیگر به همه نیروها وشخصیتهای سیاسی پیشنهاد می کنم.
>>> به صراحت و روشنئ باید گفت که هیچ راه برون رفتئ برائ گام برداشتن در شرایط بسیار حساس کنونئ نیست مگر اینکه تمامئ نیروهائ سیاسئ زیر چتر اتحاد، دست به تشکیل کنگره و پارلمان در تبعید زده و دولت در تبعید را برپا کنند. آماجهائ فورئ و ضرورئ را
با توجه به چشم انداز کوتاه مدتش، به شرح زیر پیشنهاد مئ کنم:

اصول مشترک پذیرندگان کارپایه تشکیل پارلمان و دولت موقت در تبعید:

1- سرنگونئ حکومت اسلامئ در همه اشکال و کلیت و تمامیت آن

2- کاربست موقت قانون اساسئ برخواسته از انقلاب مشروطیت با توجه به اینکه بخشهائ مربوط به دین و نوع حکومت آن ملغئ مئ باشد.

3- تشکیل پارلمان در تبعید و دولت موقت و تامین نیازها و شرایط لازم برائ تشکیل مجلس موسسان و تصویب قانون اساسئ و برگزارئ انتخابات برائ تعیین نوع حکومت و مجلس قانون گذارئ طبق قانون اساسئ تصویب شده

4- برابرئ بئ قید و شرط همه شهروندان در کلیه زمینه ها

5- آزادئ بئ قید و شرط بیان و مطبوعات

6- جدایئ کامل دین از سیاست به هر شکل آن

7- تامین کار یا حقوق بیکارئ ، تامین مسکن یا پرداخت کمک هزینه مسکن، درمان و آموزش رایگان برائ همه شهروندان و برخوردار کردن آنان از زندگئ انسانئ و زدودن فقر به هر شکل آن

8- عارئ کردن ایران از انرژئ و سلاح هسته ائ و تلاش در خلع سلاح هسته ائ در جهان و برچیدن نیروگاههائ هسته ائ بمنظور حفظ محیط زیست

9- در کلیه زمینه هائ بین المللئ، اصل منافع ملئ ایران بوده وبرقرارئ رابطه با کلیه کشورها در همین راستا

10- اساس حاکمیت سیاسئ بر مبنائ انتخابات آزاد و بدور از هر گونه اعمال نفوذ یا شیوه هائ فریبکارانه است که چگونگئ آن در قانون مشخص خواهد شد.

11- پارلمان در تبعید و دولت موقت متعهد به تامین آزادئ و امنیت لازم برائ فعالیت هائ آزادانه سازمانها و احزاب برائ برگزارئ انتخابات مجلس موسسان و تدوین قانون اساسئ تازه حداکثر در فاصله یک سال

12- دولت موقت متعهد به پاسدارئ از تمامیت ارضئ و استقلال میهن وتامین نیازهائ همه امور و حفظ ساختار نظامئ، انتظامئ طبق قانون اساسئ یاد شده در بند 2 تا تدوین و تصویب قانون اساسئ و تحویل کلیه امور به دولت منتخب مئ باشد

13- انحلال کامل کلیه سازمانها و نیروها و انجمنها و تشکل هائ علنئ و غیر علنئ حکومت اسلامئ و وابستگان مذهبئ یا حوزوئ و دینئ

14- هیچ حزب یا سازمان سیاسئ به هر دلیل و توجیه، حتئ اتکا به انتخابات خارج از برنامه اعلام شده در کارپایه فوق و یا روابط با هر کشور یا تشکل بین المللئ خارج از توافق این کارپایه، حق تغییر یا تضعیف کارپایه یا اجرائ برنامه جداگانه خود را ندارد

15- هر گونه وابستگئ به کشور یا سازمان برون مرزئ وبیگانه در جهت اعمال نفوذ و تغییر مسیر سیاسئ ممنوع مئ باشد

16- کلیه تشکل ها و جبهه ها و فدراسیون یا اتحادیه هائ تشکیل شده توسط پذیرندگان کارپایه فوق پیش از این کارپایه لغو و کلیه توان و امکانات در اختیار کارپایه ئ فوق خواهد بود.

17- پیشگیرئ از هرج و مرج و مجازات هائ کور پس از سرنگونئ حکومت اسلامئ و تشکیل دادگاه ها با هیئت هائ منصفه و وکیل مدافع حتئ برائ محاکمه جانیان حکومت اسلامئ،
کلیه محاکمات براساس قوانین حقوقئ و قضایئ مصوبه پس از انقلاب مشروطه و در صورت نبود یا خلاء قانونئ در موارد خاص، قاضئ و هیئت منصفه نسبت به آن مجاز به اتخاذ رائ خواهند بود.

18 – تامین امنیت برائ همه آنانئ که تا پیش از سرنگونئ حکومت اسلامئ به دولت موقت پناه آورند و در سرنگونئ حکومت اسلامئ بکوشند

Wednesday, October 13, 2010

نفرت بر آن پیغمبری که خامنه ای از اولاد اوست - گیل آوایی


نفرت بر آن پیغمبری که خامنه ای از اولاد اوست
گیل آوایی

گفتیم شکنجه می کنند، گفتند شایعه است. گفتیم تجاوز می کنند، گفتند شایعه است. گفتیم فرزندان این سرزمین را زندانی و شکنجه و تجاوز و تیرباران و اعدام کرده اند و در گورهای دسته جمعی خاک کرده اند، گفتند شایعه است شماها ضد انقلابید.

گفتیم رشوه بیداد می کند. از بالا تا پایین این حکومت فاسد و لمپن و دزد و دروغگویند. گفتند در حکومت اسلامی چنین چیزهایی نیست. حکم، حکم الهی است، رهبرش ولی فقیه، نماینده صاحب زمان است. گفتیم فقر و بیکاری و اعتیاد و فحشاء و سقوط اخلاقی در جامعه بیداد می کند، گفتند ضد انقلابید و برعلیه حکومت اسلامی شایعه می سازید

سی سال زبانمان مو در آورد از فریاد کردن و گفتن و افشای واقعیتها و حقایق هولناک در حکومت اسلامی و بیدادگاههای شان، یا متهم به شایعه پراکنی شدیم و یا دروغ پراکنی.

سی سال نمونه های بی شمار آدم ربایی و قتل و ترور در حکومت اسلامی به دستور سران این حکومت از رهبر تا خبره اش، صورت گرفته و کسانی همچون پروانه فروهر را آنگونه جنایتبارانه به قتل رساندند و نویسنده را با فرزند ده ساله اش بی رحمانه به قتل رساندند، این حضرات اسلامی، ککشان هم نگزید و آب از آب شان تکان نخورد. صاحب زمانی نجنبید، خدایی به قبایش بر نخورد، اما قهرالهی در لابلای کاغذها غسل جنابت کرد و سید اولاد پیغمبر بر مسند فقاهت اش حکم راند وُ کشت وُ برد وُ تجاوز کرد و لمپن وُ قاتل پروراند و به جان وُمال وُ ناموس مردم انداخت! و رسیدیم به اینجایی که دیگر نه انکار، محلی از اعراب دارد و نه اصولی که خودشان به پایداری و ماندگاری آن دست به چنان جنایتها زده اند . کار بجایی رسیده است که گویندگان الله اکبر، ضد انقلابند، فاتحه خواندن جرم است! جرمها آنقدر گسترش پیدا کرده اند که دیگر ولایت فقیه اش دیکتاتور، سربازان صاحب زمانش متجاوزان به فرزندان این سرزمینند و سرداران جهل و جنایت، انحصار خواهان ولایتند.

گفتیم و گفتیم و گفتیم! انکار کردند و گرفتند و بردند و کشتند و رسیده ایم به اینجایی که آشکارا و در روز روشن مردم بی دفاع را به گلوله می بندند و زن و فرزند این اب و خاک را تجاوز و شکنجه می کنند! و رهبر فقیه و صاحب زمان شان در اوج بی غیرتی محض، غیرت اسلامی را تیمم می دهند! !ا

کجای این حکومت را می توان انگشت گذاشت که از آن نشان از دزدی، دروغ، قتل، غارت، بی وطنی و بی ریشه گی و بی اخلاقی و بی مایگی و تهی مغزی نباشد!؟ کجای این دین و باور و فرهنگ و سیاست اش را می توان به یک از هزار آنچه که تا کنون موعظه کرده اند و دهن درانی کرده اند، همخوانی داد!؟ هیچ جای راستی در این دین و حکومت نیست! ا

مگر می شود، دختر بی دفاع را بگیرند و تجاوز کنند و بسوزانندش تا سند جنایتشان را نابود کنند!؟ اینها چه کسانی هستند!؟ از کدام جهنمی سر به در آورده اند!؟ این جانیان در پناه کدام حاکم و حکم و حکومتی به چنین جنایتهای هولناک دست می زنند!؟ این جنایتها در یک حکومت کمونیستی، نیست! این جنایتها در یک حکومت سکولار نیست! این جنایتها در یک حکومت اسلامیست! این جنایتها در پناه قرآن و محمد و صاحب زمان است! این جنایتها بدستور مستقیم ولایت فقیه است! این قاتلان نمایندگان و فرمانبرداران و پیروان ولایت جهنمی فقیه اند! حکومتی که سی سال است با همین جنایتها برسر قدرت مانده است. حکومتی که با نام یا حسین یا زهرا دانشجو کشته است، تجاوز کرده است، غارت کرده است! ا

سی سال جنایت، سی سال دروغ، سی سال فریبکاری، سی سال ملتی را به روز سیاه نشاندن، سی سال پروراندن سربازان صاحب زمان، چنین می شود که امروز همه را به جنایت و باج خواهی می کشند. قاتل پروراندن و مغزهاشان را با آیه و ندبه و جهل و خرافه و قرآن و صاحب زمان پر کردن؛ همین می شود که حتی به خودشان هم تجاوز می کنند و واجبی می خورانند! ا

با سی سال حکومت به اینجا کشیده اند، اگر بازهم این سیه روزی به درازا بکشد، همین نوچه ها و جوجه صاحب زمانی ها، احمدی نژادها و مرتضوی ها و رادنها و خامنه ای های فردایند! ا

امروز چه کسی است که ولایت فقیه، خامنه ای سید اولاد پیغمبر را سمبل پلیدی، تجاوز، قتل و غارت و زورگویی نشناسد!؟
وقتی به جنایتهای سی سال حکومت اسلامی می نگریم، وقتی به چهره فرزندان این مردم، ندا و ترانه و سهراب و امیر و..................می نگریم، چه حسی در آدمی جان می گیرد بجز نفرت بر آن دین سیاسی و پیغمبری که خامنه ای از اولاد اوست! ا


10 آگوست 2009