Sunday, August 30, 2009

باد بادا

باد بادا
گیل آوایی
25 اردیبهشت 13388

چون پاره ابر
از بام حادثه گذشتیم
بانتظار
وین بار نیز هر چه باد
جانها به دار
داد بار

پیوند ناگزیر خاک
واگیر وار
زار
بار کرده کوله بار
بر گرده ها هوار
باری
وزیده باد
هر چه باد باد
تکرارحادثه
طوفان همیشه سهم ما
واینگونه مردمان
از هرکرانه داد
جِر
جِر
جریمه جار

Saturday, August 22, 2009

هایکو برای مردم، ترجمه از گیل آوایی

هایکو برای مردم
ترجمه : گیل آوایی
بیست و یک آگوست 2009

هایکو چیست؟
هایکو یکی از مهمترین شیوه های شعر سنتی ژاپن است. امروز هایکو شعری هفده هجایی است که ترکیبی از واحدهای بترتیب 5 و 7 و نیز 5 هجایی می باشد.

از همان روزهای نخست، مفهومی گیج کننده در سه واحد هایکو، هوککو و هایکای وجود داشته است. بخش هوکو از نظر ادبی به معنی بیت آغازین است و نخستین پیوند آغاز یک زنجیره ی ابیات بمراتب بلندتر که به نام هایکا شناخته می شود. زیرا هوککو تُن ( هجا = از مترجم ) مربوط به بقیه زنجیره شعری را تشکیل می دهد که جایگاه ویژه ای در سرودن اشعار هوککو دارد و این نیز برای شاعر غیرعادی نبود که خود ِ هوککو را بسراید بدون اینکه ترتیب زنجیره شعری را دنبال کند.

بیشترینه این شعر مدیون تلاشهای ماسااوکا شیکی است که بطور مستقل در سال 1890 بنا نهاده شد و آفرینش هایکو نام گرفت. هایکو شیوه ای از سرودن شعر است که باید بعنوان شعری مستقل نوشته شده، خوانده شده و فهمیده شود و کامل گردد بدون اینکه نیازی به تکمیل زنجیره بلندی بوده باشد.

در اصل باید گفت که هایکو در سالهای قرن نوزده آغاز شده است. ابیات شعری مشهوری که متعلق به دوره ی شعر مدرن ژاپن (1600-1868) با اساتیدی همچون باشو، یوسون و کوبای یاشی ایسا است که تماما شاعران هوککو شناخته می شوند و باید جایگاهشان را در چشم انداز تاریخی هایکای دانست اگر چه عموما در زمان کنونی هایکو دانسته می شوند. در هایکو برای مردم، هر دو شیوه بطور مساوی رعایت می شوند. تفاوت میان هوککو و هایکو می تواند با بکارگیری شیوه های کلاسیک و مدرن هایکو مشخص شود.

هایکوی مدرن
تاریخ هایکوی مدرن، به زمان بازنگری ِ شعری ماسااوکا شیکی مربوط است که در سال 1892 آغاز شد و هایکو به عنوان شیوه تازه شعری مستقل عرضه شد. بازنگری شعری شیکی دو عامل سنتی در هابکو را تغییر نداد. یکی هفده هجا در سه گروه 5 و 7 ، و 5 هجایی در برگیرنده فضای هر فصل سال در هایکو است.

کاواهیگاشی هیکیگوتو بازنگری شعری شیکی را با دو طرح ادامه داد :

1- هایکو حقیقی تر از واقعیت باشد اگر خواست عمدی محور در سرودن هایکو نباشد
2- اهمیت نخستین حس القایی شاعر بصورتی که هست باشد که از زندگی روزانه و رنگهای محلی برای آفرینش تازگی هایکو

در زبان ژاپنی، قواعد برای چگونگی نوشتن هایکو واضح است و در اینجا مورد بحث قرار نمی گیرد. در زبانهای خارجی، وفاق عمومی برای " نه " وجود دارد که چگونه شعرهای هایکو سروده شود. به هر روی نگاهی به چند شناسه های پایه ای می اندازیم:

در باره چه بنویسیم؟
شعرهای هایکو می تواند تقریبا همه چیز تعبیر شود. اما بندرت می توان در هایکو نکاتی یافت که برای مردم عادی قابل شناخت نباشد و فهمیده نشود. برخی از هیجان انگیزترین شعرهای هایکو وضعیت روزانه به طریقی بیان می شود که به خواننده شکل تجربه ای تازه از وضعیت کاملا شناخته شده می دهد

نمونه های سنجش هایکو

شعرهای هایکو در برگیرنده بترتیب 5، 7 و 5 هجا در سه واحد است. در زبان ژاپنی این قرار یک اجبار است. اما در انگلیسی که تنوع در هجاهای بلند دارد، این امر ممکن است گاه مشکل شود.

فن برش شعری
برش در شعر هایکو ، آن را به دو بخش تقسیم می کند با یک فاصله ی تجسمی قطعی بین دو بخش اما دو بخش باید باقی بماند بصورتی که مستقل از یکدیگر باشند. هر دو بخش باید تفیهم بخش دیگر را در بر بگیرد.
برای انجام چنین برش شعری در انگلیسی، یا بخش نخست یا خط پایانی، معمولا با یک خط تیره بلند یا فاصله یا جا انداختن کلمه صورت می گیرد

فضای شناسه ی فصلی

هر هایکو باید کیگو، یک کلمه فصلی (نشان دهنده فصل)، که اشاره به فصلی دارد که هایکو در آن فصل گفته می شود. مثلا شکوفه های گیلاس اشاره به بهار دارد و برف زمستان و پشه تابستان اما کلمه فصلی همیشه یک اجبار نیست
توجه داشته باشید که شعرهای هایکو با قواعد مختلف در زبانهای مختلف سروده می شود. برای ترجمه شعرهای هایکو، مترجم باید تصمیم بگیرد که از کدام قاعده پیروی نماید. یا شاید قاعده در خود ِ هایکوی مورد ترجمه را عینا بیاورد.
برای نوشتن شعرهای هایکوی اصل در انگلیسی، شاعر باید بیشتر دقت کند. اینها دشواریها و لذتهای هایکو هستند.

....

گیل آوایی: برای آشنایی بیشتر برخی از خوانندگان، برگردان چند هایکو از انگلیسی به فارسی در اینجا قرار داده می شود:

از شیکی ماسااوکا

1
پس از کشتن عنکبوت
در سرمای شب
چه احساس تنهایی می کنم.

2
برای عشق و نفرت
مگسی را کشتم
و آن را به مورچه ای هدیه کردم.


از تاکاهاما کیوشی

3
یک گل داوردی پژمرده
و هنوز آیا چیزی در آن نمانده است؟

4
کلامی می گوید
کلامی می گویم
پاییز عمیق تر می شود.

5
از بادی که می وزد بپرسید
کدام برگ در نوبت بعدی از درخت جدا می شود.

6
جیرجیرک طلایی را در تاریکی پرت می کنم
و عمق شب را حس می کنم




از: ری زان
7
دختران شالیزار
تنها باقیمانده گل آلود
آوازهای شماست


از ریوسویی
(1691 – 1758)

8

در تمام این سرما
آیا ماه نیز می خوابد؟
ماهی که در آن حوض است!




متن اصلی ( انگلیسی) برگرفته از:
http://www.toyomasu.com/haiku/#ryusui

Friday, August 14, 2009

بیتاب، گیل آوایی

بی تاب

گیل آوایی
14 آگوست 2009

پریشان موی بی افشان ِ مهتاب
به نجوای گسست۫،
پیوست۫،
همساز.
کرانه گم شده،
سرگشته در دام،
به هر گامی
سیه راهی
گشوده تنگ آغوش،
خیال خویش می کاوم
به صد آه،
نه آوازی ،
نه هایی از کسی،
جایی،
کند ساز.

منم
با این پریشان موی بی افشان ِ مهتاب،
منم
با این گسست۫،
پیوست۫،
دمساز.
دل ِ طوفان چرا
بی تاب بی تاب
از این نجوای رام۫ آرام ِ دریا
به مُشت۫ اندوه می رازد به آواز!؟


2

چست و چالاک۫ تاخت
آفتاب خیز خیره آغاز
شوق بی مثالیست
دلدادگی
عشقیدن

چه خواست ِ بی رمقی
در آفتاب نشین ِ کنون
دل به دل
تکرار

Monday, August 10, 2009

نفرت بر آن پیغمبری که خامنه ای از اولاد اوست، گیل آوایی

نفرت بر آن پیغمبری که خامنه ای از اولاد اوست
گیل آوایی

گفتیم شکنجه می کنند، گفتند شایعه است. گفتیم تجاوز می کنند، گفتند شایعه است. گفتیم فرزندان این سرزمین را زندانی و شکنجه و تجاوز و تیرباران و اعدام کرده اند و در گورهای دسته جمعی خاک کرده اند، گفتند شایعه است شماها ضد انقلابید.
گفتیم رشوه بیداد می کند. از بالا تا پایین این حکومت فاسد و لمپن و دزد و درغگویند. گفتند در حکومت اسلامی چنین چیزهایی نیست. حکم، حکم الهی است، رهبرش ولی فقیه، نماینده صاحب زمان است. گفتیم فقر و بیکاری و اعتیاد و فحشاء و سقوط اخلاقی در جامعه بیداد می کند، گفتند ضد انقلابید و برعلیه حکومت اسلامی شایعه می سازید
سی سال زبانمان مو در آورد از فریاد کردن و گفتن و افشای واقعیتها و حقایق هولناک در حکومت اسلامی و بیدادگاههای شان، یا متهم به شایعه پراکنی شدیم و یا دروغ پراکنی.
سی سال نمونه های بی شمار آدم ربایی و قتل و ترور در حکومت اسلامی به دستور سران این حکومت از رهبر تا خبره اش، صورت گرفته و کسانی همچون پروانه فروهر را آنگونه جنایتبارانه به قتل رساندند و نویسنده را با فرزند ده ساله اش بی رحمانه به قتل رساندند، این حضرات اسلامی، ککشان هم نگزید و آب از آب شان تکان نخورد. صاحب زمانی نجنبید، خدایی به قبایش بر نخورد، اما قهرالهی در لابلای کاغذها غسل جنابت کرد و سید اولاد پیغمبر بر مسند فقاهت اش حکم راند وُ کشت وُ برد وُ تجاوز کرد و لمپن وُ قاتل پروراند و به جان وُمال وُ ناموس مردم انداخت! و رسیدیم به اینجایی که دیگر نه انکار، محلی از اعراب دارد و نه اصولی که خودشان به پایداری و ماندگاری آن دست به چنان جنایتها زده اند . کار بجایی رسیده است که گویندگان الله اکبر، ضد انقلابند، فاتحه خواندن جرم است! جرمها آنقدر گسترش پیدا کرده اند که دیگر ولایت فقیه اش دیکتاتور، سربازان صاحب زمانش متجاوزان به فرزندان این سرزمینند و سرداران جهل و جنایت، انحصار خواهان ولایتند.
گفتیم و گفتیم و گفتیم! انکار کردند و گرفتند و بردند و کشتند و رسیده ایم به اینجایی که آشکارا و در روز روش مردم بی دفاع را به گلوله می بندند و زن و فرزند این اب و خاک را تجاوز و شکنجه می کنند! و رهبر فقیه و صاحب زمان شان در اوج بی غیرتی محض، غیرت اسلامی را تیمم می دهند!
کجای این حکومت را می توان انگشت گذاشت که از آن نشان از دزدی، دروغ، قتل، غارت، بی وطنی و بی ریشه گی و بی اخلاقی و بی مایگی و تهی مغزی نباشد!؟ کجای این دین و باور و فرهنگ و سیاست اش را می توان به یک از هزار آنچه که تا کنون موعظه کرده اند و دهن درانی کرده اند، همخوانی داد!؟ هیچ جای راستی در این دین و حکومت نیست!
مگر می شود، دختر بی دفاع را بگیرند و تجاوز کنند و بسوزانندش تا سند جنایتشان را نابود کنند!؟ اینها چه کسانی هستند!؟ از کدام جهنمی سر به در آورده اند!؟ این جانیان در پناه کدام حاکم و حکم و حکومتی به چنین جنایتهای هولناک دست می زنند!؟ این جنایتها در یک حکومت کمونیستی، نیست! این جنایتها در یک حکومت سکولار نیست! این جنایتها در یک حکومت اسلامیست! این جنایتها در پناه قرآن و محمد و صاحب زمان است! این جنایتها بدستور مستقیم ولایت فقیه است! این قاتلان نمایندگان و فرمانبرداران و پیروان ولایت جهنمی فقیه اند! حکومتی که سی سال است با همین جنایتها برسر قدرت مانده است. حکومتی که با نام یا حسین یا زهرا دانشجو کشته است، تجاوز کرده است، غارت کرده است!
سی سال جنایت، سی سال دروغ، سی سال فریبکاری، سی سال ملتی را به روز سیاه نشاندن، سی سال پروراندن سربازان صاحب زمان، چنین می شود که امروز همه را به جنایت و باج خواهی می کشند. قاتل پروراندن و مغزهاشان را با آیه و ندبه و جهل و خرافه و قرآن و صاحب زمان پر کردن؛ همین می شود که حتی به خودشان هم تجاوز می کنند و واجبی می خورانند!
با سی سال حکومت به اینجا کشیده اند، اگر بازهم این سیه روزی به درازا بکشد، همین نوچه ها و جوجه صاحب زمانی ها، احمدی نژادها و مرتضوی ها و رادنها و خامنه ای های فردایند!
امروز چه کسی است که ولایت فقیه، خامنه ای سید اولاد پیغمبر را سمبل پلیدی، تجاوز، قتل و غارت و زورگویی نشناسد!؟
وقتی به جنایتهای سی سال حکومت اسلامی می نگریم، وقتی به چهره فرزندان این مردم، ندا و ترانه و سهراب و امیر و..............می نگریم، چه حسی در آدمی جان می گیرد بجز نفرت بر آن دین سیاسی و پیغمبری که خامنه ای از اولاد اوست

گیل آوایی
10 آگوست 2009


Friday, August 07, 2009

چه بگویم!چگونه !؟ گیل آوایی

تازه از بیرون رسیده ام. گرمای آزار دهنده ای تمام روز بر همه چیز و همه نفس تاخت می زد. بندرت پیش می آید که هوا اینچنین گرم و یکه تاز شود. این هوا با طبعیت هلند همساز نیست و وقتی هم که چنین سر ِ ناسازگاری اش می شود، چنان تف و شرجی ای راه می اندازد که آدمی بین نفس کشیدن و خفه شدن، ها می کند!
با وجودی که روز به آخر رسیده و غروب اینجا هم این وقت سال مثل اینکه با کوتاه بلندی روز و شب قطبی سر و سری داشته باشد، نزدیکای ده شب به تاریکی می زند. با این وجود تمام تنم خیس عرق است.
هنوز لباس از تن در نیاورده، کامپیوترم را روشن می کنم. با سه شماره لباس و کفش و جوراب در آورده و سراغ آب می روم و سر و رویی می شویم. خنکای آب گویی جان دوباره ای به من می دهد!، چنان آهی می کشم که انگار دلم برای نفس کشیدنی این چنین مدتهاست لک زده است!
چیزی نمی گذرد که کتری برقی صدایش در می آید، جوش آورده است. سراغش می روم. چای خشک و لیمو امانی در فلاسک می ریزم. آب جوش را در آن سر ریز می کنم. دست در دسته ی فلاسک به اوتاق کارم بر می گردم.
تصویر خاص این روزها بر صفحه مونیتور مرا به ماجرایی که لحظه ای از من جدا نیست می کشاند. پنجاه و پنج روز و شب است که چنین حال و هوایی دارم. دلم به هزار راه می زند. بیشتر فکر و روح و احساسم در آنجاست. رویدادهای وطن مثل اینکه مقابل پرده ی سینمایی نشسته و به آن زل زده باشم، پیش چشمانم یکی پس از دیگری جابجا می شوند.
لحظه ای نیست که تصویری از نگاه ندا، چهره سهراب در کنار مادرش که عکسی از موسوی در دست دارد، ترانه با آن روسری سیاه اش، جوان هم ولایتی ام امیر جوادی لنگرودی، اشکان سهرابی و شور و حال مقاومت مردم، با من و در من نباشند.
همه اش آنجایم و اینجا به هزار نهیب که چه می کنم!؟ چه می توانم بکنم!؟ مشکل بودن آنجا یا اینجا نیست! چگونه بودن مهم است.
رادیو درویش را، که این سالها دست در دست رادیو گلها همه خلوت مرا با من قسمت می کند، باز می کنم. نوای سه تار علیزاده با آن اثر ماندگارش " ترکمن " مرا بخود می آورد یا شاید پیش درامدی برای بیخود شدنم را ساز می کند. زمزمه ای هنوز بر لبانم ننشسته، چشمم به یک خبر می افتد:

خودكشى بخاطر هتک حرمت توسط دژخيمان ولى فقيه
به گزارش دريافتى، دخترى به نام مريم شب چهارشنبه در تهران پس از آزادى از زندان اقدام به خودكشى كرده است. وى كه با خوردن قرص خواب آور خودكشى كرده هم اكنون در كما بسر مى برد.
بنابر اين گزارش مريم روز هفتم مرداد در جريان تظاهرات توسط مزدوران رژيم دستگير و در زندان مورد تجاوز قرار مى گيرد. وى روز يازدهم مرداد آزاد مى شود و پس از آزادى دست به خودكشى مى زند.

مات و حیرت زده خبر را با نگاه خود دنبال می کنم. خشم همه دنیا در من جمع می شود. دلم آتش می گیرد. آتشی که با صدای پدر ندا که ندا را در آخرین لحظه به بودن با خود می خواند. آتش هزار حسرت مادر سهراب در مراسم سوگواری جگرگوشه اش، انفجار هزارباره خشم و اندوه پدر و مادر ترانه، امیر، اشکان، کامران......وای دیوانه می شوم. دلم هوار می زند. بغض هولناکی در همه جان و جهانم می ترکد. هیچ حرفی، کلامی، جمله ای، خشمی، خط و نشان کشیدنهایی نمی تواند آرامم کند. نوای سه تار علیزاده با من است یا شاید من به آن پناه برده ام. زیر و بم هر زخمه ای داد مرا ساز می کند. بغض ترکمن، بغض یک دنیا خشم اندوهباری که با خود و در خود تکرار می شود. هیچ واژه ای نمی یابم. گریه ام می گیرد.
چه بگویم!چگونه!؟

Sunday, August 02, 2009

آقای موسوی مهمان از مهمان خوشش نمی آید، صاحبخانه از هر دو

آقای موسوی مهمان از مهمان خوشش نمی آید، صاحبخانه از هر دو
گیل آوایی

آقای میرحسین موسوی به شما که در جهنم بوجود آمده خطر کرده اید و همپا و همراه مردم در مقابل جانیانی که به جان همه افتاده اند، ایستاده اید، احترام می گذارم و تا همینجا هم پایمردی شما را می ستایم اما علیرغم این احترام و ستودن، اجازه دهید بگویم که " جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر" که تکرار همان گفته آیت الله خمینی در انتحار رفراندومی " جمهوری اسلامی آری یا نه" که در مقابل طرح " جمهوری دمکراتیک اسلامی " مهندس مهدی بازرگان، موضع گرفته بود؛ است، همان جمهوری اسلامی ایست که فرزندان خلف آن اینک شمشیر علیه همه شما و ما و سرزمین ما از رو بسته اند. ( می گویم فرزندان خلف، برای اینکه از کوزه همان برون تراود که در اوست)
اینان دست آموزان همان خمینی و همین خامنه ای و رفسنجانی هستند. اینان همان گروهی هستند که اولین گامشان خانه نشین کردن و کشتن آیت الله شریعتمداری بود. همانانی که امثال خلخالی ها و هادی غفاری ها بدنبالشان می کشیدند و بالاییها به به چه چه می گفتند.
"جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر"، همان حکومتی است که در دهه شصت خاورانها از فرزندان این اب و خاک برپاکرد که داغ جگرسوز آن هنوز مادران بسیاری را برای دادخواهی بانتظار زنده نگه داشته است.
براستی سی سال پیش کسانی همچون احمدی نژادها، فیروزابادی ها، رادان ها، مرتضوی ها و بسیاری از نواله گیرهای جانی از این دست چند سالشان بود!؟ اینان در کدام نظام با کدام تفکر و با کدام پشتیبانی و شاباشها به اینجا رسیده اند!؟
آیا این جانیان همانانی نیستند که از شاباش خوش خدمتی ها و ترورها و قتلهای زنجیره ای و تجاوز و شکنجه واسید پاشی به دختران و زنان ما به اینجا رسیده اند؟
آیا جمهوری اسلامی با پشتیبانی و حمایت این جانیان، کارگران و دانشجویان و زنان و مردان این سرزمین را سرکوب نکرد!؟
آیا " جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر" مسئول اصلی پروراندن این جانیان نیست!؟
همین مارهای افعی شده در آستین همین رفسنجانی و مصباح و خامنه ای و خاتمی و دستغیب و اردبیلی و........پرورش یافته اند. همین جانیان فرزندان خلف جمهوری اسلامی هستند که امروز از انحصار طلبی شان، بر پرورندگان اصلی خود شمشیر کشیده اند.
آقای موسوی، این جمهوری اسلامی با این تفکر و فرهنگ و بینش دین سیاسی، ریشه اصلی جانیانیست که امروز هار شده اند و بجان کسانی از جمله شما و رفسنجانی و خاتمی افتاده اند. تفکر و باور دین سیاسی، چیزی جز نفرت و انتقام و کشتن و شکنجه و سرکوب و فقر و تضادهای کمرشکن، دست آورد دیگری ندارد. حال هر امام یا امامزاده ای هم که بخواهد در راس آن قرار گیرد.
مشکل اصلی سرزمین ما و مردم ما و متفکران درون و بیرون حکومت اسلامی، دین سیاسی است. شما نه اولین و نه آخرینش هستید. اگر که باید به سیه روزی ملت و مملکت پایان داد، باید که به راهکارهای منطقی و علمی که از دین سیاسی بکلی فاصله دارد، روی آورد.
آقای موسوی عزیز، تا کنون هر به میدان آمدنی از سوی مردم، با هدف ِ فروپاشیدن جمهوری اسلامی ( به باور این قلم حکومت اسلامی) با هر کلمه بیش و کمش بوده است. مردم از این حکومت!، از این دین سیاسی!، از این سیه روزی و روزمرگی به جان آمده اند. مردم از دروغ و فریب و دزدی و کولی دادن یکی پس از دیگر بنوبت، بیزارند.
آقای موسوی، از نیروی بی پایان مردمی در جهت آزادی و زندگی انسانی بهره بگیرید پیش از آنکه دیر شود. راه برگشتی برای هیچکدام از دو سوی این ماجرا وجود ندارد. نه خامنه ای و جنایتکاران همراهش، راه برگشت دارند و نه شما و همراهان شما. در این میان نیروی مردمی تنها تعیین کننده سرنوشت این رو در رویی و برون رفت از بختک نحس اسلامی است که گرفتار آمده ایم. از این نیرو بدرستی بهره بگیرید.
چند و چون این کار با خودتان است و انتخابش هم!
آقای موسوی
مهمان از مهمان خوشش نمی آید و صاحبخانه ازهر دوتا
و مردم صاحبخانه اصلی این مرز و بومند.

با احترام

گیل آوایی
دوم آگوست 2009