بیچاره ها شما که حتی از گور شاعرمان می هراسید، چه ادعای اقتدارتان است! – گیل آوایی
یکی از بی شرمترین و ریاکارترین حاکمیت تاریخ ایران بر خاک بلا زده مان حکومت می کند. حاکمیتی که هیچ بنیان و اساس و نشان از درستی و راستی و شناسه های انسانی ندارد مگر کریهترین، سیاهکارترین و ابله ترین نمادهایی که می توان تصور نمود.
از خدا و پیغمبر و صاحب زمان، که به هر روی در هر شرایطی، نیمچه حس احترام و باوری میان مردم بود، به نفرت و خشم و کینه و دروغ و ریا آلودند و از چهره ی واقعی اسلام پرده بر کشیدند. چنان شده است که از هر چه اسم خدا ومحمد و صدای اذان و قرائت قرآن، همه بیزارند. آنانی که داغ شکنجه و زندان یا داغ عزیزان به خون کشیده شده بر یاد و جان خود دارند، با هرچه اسلام و آخوند و مومن و مسجد و منبر، مو برتنشان راست می شود و به خشم و نفرت آه می کشند از جنایتی که بر همگان رفته است.
این جانیان با آن کشتار خونبار زندانیان سیاسی رسیدند به کهریزک که شکنجه و تجاوز و عربده کشی ها ی جاهلانه ی هزارسال پیش، که در روز روشن با وقاحت مشمئزکننده ای انکار می کنند و سر در خرافه ی متعفن صاحب زمانشان دارند.
سالهای پیش اگر برای افشاکردن آنچه که در زندانها و خاورانهای میهنمان بدست همین جانیان می گذشت، می گفتیم و می کوشیدیم پرده از جنایت اینان برکشیم، با هزار برچسب و انگ و دروغ ما را به شایعه پراکنی و وابستگی به بیگانه و خزعبلاتی از این دست می راندند و بجانمان می افتادند اما امروز کار بجایی رسیده است که حتی خود به این جنایتها اعتراف می کنند و می چسبانند به خدمت به امام زمان و ظهور نحسش که نمی دانم در کدام دخمه ی متعفن ذهن این جانیان جا گرفته که خرافه ای به این بلاهت را ریشه شده است.
با همه نارواییها و ریاکاریها و فرصت طلبی ها و فرصت سوزی ها هر آنچه که دل هر انسان شرافتمند را ریش می کند، در شرایطی قرار گرفته ایم که مردم و مملکت می رود تا بدست این جانیان به اوضاعی بدتر از افغانستان و عراق تبدیل شود.
نمیدانم آن نیایش را بیاد دارید که می گوید" اهورامزدا این کشور را از دشمن، خشکسالی و دروغ محفوظ بدارد!؟، امروز شاهد دشمن و خشکسالی و دروغ یک جا و در یک حاکمیت جمع شده، هستیم آن هم نه حکومت ِ از یک یورش بیگانگان به معنی فیزیکی آن بلکه در لباس کسانی که باور مردم را وسیله ی اسارت همین مردم قرار دادند وبرگرده شان سوار شده اند. حکومتی که ادعای دهن پر کن بیش از هزار و چهارصد ساله محمد چوپان را در چنته دارد و علی قاتل را به اسطوره ی عدالت و قسط! و حسین در سودای خلافت را سرور ازادگان! که اینهمه را بخورد مردم داده و می دهند و از کنار آن ارتزاق می کنند و بقا یافته و می یابند.
بگذارید از تابوهای جاهلانه دور شویم و تعارف و رو در واسی و عفت کلام و احترام به عقاید و مبانی ای از این دست را در برخورد و بیان حاکمیتی سرتاپاجنایتکار ، مستمسک ِ در لفافه گفتن قرار ندهیم و بی پیرایه و آشکار بگوییم.
می گویم علی قاتل برای اینکه وقتی در تاریخ همین اسلام می خوانیم که در یک روز شصد زن و مرد و پیر و جوان توسط همین قاتل یعنی امام اول شیعیان از دم تیغ گذرانده می شوند و زنی که خانواده اش به خون کشیده شده را برای تجاوز در میانشان تقسیم می کنند، همین علی با آن چهره ی کریه و زشتش که حتی به برادر نابینایش رحم نمی کند، همین علی ای که نمانیده خون آشامش خون ایرانیان را جنایتکارانه وبدتر از مغول به زمین می ریزد، کجا می تواند نماد قسط و عدل باشد یا فرزند جاه طلبش که سودای خلافتش است بدست حاکمش، یزید، سرکوب می شود، نماد آزادی می تواند باشد!؟ تا چه حد باید از خرد و بینایی و آگاهی و از خود دور شده باشیم که چهارده قرن به لاطائلاتی از این دست بها دهیم و جنایتکاران خون آشامی همچون خمینی و خامنه ای را چونان ماری در آستین بپرورانیم!؟
شریفترین ِ انسانها به قتل می رسند، شریفترین انسانها در زندانها بدست ابلهانی با همین تفکر و فرهنگ شکنجه و اسیر می شوند، شریفترین انسانها در ناکجاآبادهای این جهان خون دل می خورند اما تهی مغزانی چاقوکش، خدافروشانی خرافه مست با نام رهبر و خبره و وزیر و وکیل ملت و ممکتی را به گروگان می گیرند و از قاتلان چنین اسطوره هایی می سازند. و این همان روند تاریخی اوباشانیست که ایرانی در خانه خود به بردگی گرفته شدند و جاه و جلال بازماندگان جنایت های اسلامی را با امام و امامزاده و محرم و صفر و رمضان و گریه و لابه و ندبه پاس داشتند.
این را می نویسم تا بگویم که از همان خشت نخست، این دین و باور و سیاستمدان ِ آن، تبلور چنین جنایت و تاریخ و فرهنگ بوده وهستند و جماعتی از همین جنایتکاران را با نام رهبر و رئیس و وکیل در کشور خونبارمان ایران داریم که از روشنفکر دین سیاسی اش گرفته تا آخوند و پاسدار و بسیج و بازاری اش ( مثل عسکراولادی ِها .....!) همه و همه برآیند همان جنایتهای تاریخی اسلامند که بر مردم و سرزمین ما جنایت تحمیل می کنند.
براستی این ابلهان آنچنان غرق در خرافه و بلاهت خویشند که نمی بینند وقتی از یک روزنامه نگار! از یک وبلاگ نویس! واهمه دارند حتی از گور یک شاعر ایرانی می هراسند، چگونه با اینهمه وقاحت ادعای اقتدار و مدیریت جهان و شاخ و شانه کشیدن به دنیای متمدن دارند!؟
جنایت و خیانت و بلاهت و غارت و دروغ و ریاکاری تا کجا باید باشد تا از شر این خرافه مستان خدا فروش با آن توهمات صاحب زمانی شان رهایی یابیم!؟ این روند چنانکه نشانه هایش پیداست گویی می رسد به آنجاییکه خامنه ای را خدا و فرزند حرامزاده اش را صاحب زمان می خوانند!
از این بی شرمهای متوهم، هیچ چیز بعید نیست!
یکی از بی شرمترین و ریاکارترین حاکمیت تاریخ ایران بر خاک بلا زده مان حکومت می کند. حاکمیتی که هیچ بنیان و اساس و نشان از درستی و راستی و شناسه های انسانی ندارد مگر کریهترین، سیاهکارترین و ابله ترین نمادهایی که می توان تصور نمود.
از خدا و پیغمبر و صاحب زمان، که به هر روی در هر شرایطی، نیمچه حس احترام و باوری میان مردم بود، به نفرت و خشم و کینه و دروغ و ریا آلودند و از چهره ی واقعی اسلام پرده بر کشیدند. چنان شده است که از هر چه اسم خدا ومحمد و صدای اذان و قرائت قرآن، همه بیزارند. آنانی که داغ شکنجه و زندان یا داغ عزیزان به خون کشیده شده بر یاد و جان خود دارند، با هرچه اسلام و آخوند و مومن و مسجد و منبر، مو برتنشان راست می شود و به خشم و نفرت آه می کشند از جنایتی که بر همگان رفته است.
این جانیان با آن کشتار خونبار زندانیان سیاسی رسیدند به کهریزک که شکنجه و تجاوز و عربده کشی ها ی جاهلانه ی هزارسال پیش، که در روز روشن با وقاحت مشمئزکننده ای انکار می کنند و سر در خرافه ی متعفن صاحب زمانشان دارند.
سالهای پیش اگر برای افشاکردن آنچه که در زندانها و خاورانهای میهنمان بدست همین جانیان می گذشت، می گفتیم و می کوشیدیم پرده از جنایت اینان برکشیم، با هزار برچسب و انگ و دروغ ما را به شایعه پراکنی و وابستگی به بیگانه و خزعبلاتی از این دست می راندند و بجانمان می افتادند اما امروز کار بجایی رسیده است که حتی خود به این جنایتها اعتراف می کنند و می چسبانند به خدمت به امام زمان و ظهور نحسش که نمی دانم در کدام دخمه ی متعفن ذهن این جانیان جا گرفته که خرافه ای به این بلاهت را ریشه شده است.
با همه نارواییها و ریاکاریها و فرصت طلبی ها و فرصت سوزی ها هر آنچه که دل هر انسان شرافتمند را ریش می کند، در شرایطی قرار گرفته ایم که مردم و مملکت می رود تا بدست این جانیان به اوضاعی بدتر از افغانستان و عراق تبدیل شود.
نمیدانم آن نیایش را بیاد دارید که می گوید" اهورامزدا این کشور را از دشمن، خشکسالی و دروغ محفوظ بدارد!؟، امروز شاهد دشمن و خشکسالی و دروغ یک جا و در یک حاکمیت جمع شده، هستیم آن هم نه حکومت ِ از یک یورش بیگانگان به معنی فیزیکی آن بلکه در لباس کسانی که باور مردم را وسیله ی اسارت همین مردم قرار دادند وبرگرده شان سوار شده اند. حکومتی که ادعای دهن پر کن بیش از هزار و چهارصد ساله محمد چوپان را در چنته دارد و علی قاتل را به اسطوره ی عدالت و قسط! و حسین در سودای خلافت را سرور ازادگان! که اینهمه را بخورد مردم داده و می دهند و از کنار آن ارتزاق می کنند و بقا یافته و می یابند.
بگذارید از تابوهای جاهلانه دور شویم و تعارف و رو در واسی و عفت کلام و احترام به عقاید و مبانی ای از این دست را در برخورد و بیان حاکمیتی سرتاپاجنایتکار ، مستمسک ِ در لفافه گفتن قرار ندهیم و بی پیرایه و آشکار بگوییم.
می گویم علی قاتل برای اینکه وقتی در تاریخ همین اسلام می خوانیم که در یک روز شصد زن و مرد و پیر و جوان توسط همین قاتل یعنی امام اول شیعیان از دم تیغ گذرانده می شوند و زنی که خانواده اش به خون کشیده شده را برای تجاوز در میانشان تقسیم می کنند، همین علی با آن چهره ی کریه و زشتش که حتی به برادر نابینایش رحم نمی کند، همین علی ای که نمانیده خون آشامش خون ایرانیان را جنایتکارانه وبدتر از مغول به زمین می ریزد، کجا می تواند نماد قسط و عدل باشد یا فرزند جاه طلبش که سودای خلافتش است بدست حاکمش، یزید، سرکوب می شود، نماد آزادی می تواند باشد!؟ تا چه حد باید از خرد و بینایی و آگاهی و از خود دور شده باشیم که چهارده قرن به لاطائلاتی از این دست بها دهیم و جنایتکاران خون آشامی همچون خمینی و خامنه ای را چونان ماری در آستین بپرورانیم!؟
شریفترین ِ انسانها به قتل می رسند، شریفترین انسانها در زندانها بدست ابلهانی با همین تفکر و فرهنگ شکنجه و اسیر می شوند، شریفترین انسانها در ناکجاآبادهای این جهان خون دل می خورند اما تهی مغزانی چاقوکش، خدافروشانی خرافه مست با نام رهبر و خبره و وزیر و وکیل ملت و ممکتی را به گروگان می گیرند و از قاتلان چنین اسطوره هایی می سازند. و این همان روند تاریخی اوباشانیست که ایرانی در خانه خود به بردگی گرفته شدند و جاه و جلال بازماندگان جنایت های اسلامی را با امام و امامزاده و محرم و صفر و رمضان و گریه و لابه و ندبه پاس داشتند.
این را می نویسم تا بگویم که از همان خشت نخست، این دین و باور و سیاستمدان ِ آن، تبلور چنین جنایت و تاریخ و فرهنگ بوده وهستند و جماعتی از همین جنایتکاران را با نام رهبر و رئیس و وکیل در کشور خونبارمان ایران داریم که از روشنفکر دین سیاسی اش گرفته تا آخوند و پاسدار و بسیج و بازاری اش ( مثل عسکراولادی ِها .....!) همه و همه برآیند همان جنایتهای تاریخی اسلامند که بر مردم و سرزمین ما جنایت تحمیل می کنند.
براستی این ابلهان آنچنان غرق در خرافه و بلاهت خویشند که نمی بینند وقتی از یک روزنامه نگار! از یک وبلاگ نویس! واهمه دارند حتی از گور یک شاعر ایرانی می هراسند، چگونه با اینهمه وقاحت ادعای اقتدار و مدیریت جهان و شاخ و شانه کشیدن به دنیای متمدن دارند!؟
جنایت و خیانت و بلاهت و غارت و دروغ و ریاکاری تا کجا باید باشد تا از شر این خرافه مستان خدا فروش با آن توهمات صاحب زمانی شان رهایی یابیم!؟ این روند چنانکه نشانه هایش پیداست گویی می رسد به آنجاییکه خامنه ای را خدا و فرزند حرامزاده اش را صاحب زمان می خوانند!
از این بی شرمهای متوهم، هیچ چیز بعید نیست!