نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران
و اما چرا!؟
یک لحظه بدور از همه شعارها و فریبکاریهای نه فقط حکومت اسلامی بلکه همه آنانی که دستی در مبارزات سیاسی و رسیدن به حاکمیت سیاسی در ایران دارند، به این نکته بیاندیشیم که همه ی آنچه که در توان و ظرفیتهای ایران و ایرانیست برای بهروزی و سعادت و زیستن انسانی ی همه ایرانیان باید باشد و تا زمانیکه به چنین خواستگاه به حق و آرمانی خود نرسیده ایم، هر گونه پرداختنهای به برون مرز بلاهت و خیانت و بی وطنیست.
این حق هر ایرانیست که با برخورداری از چنان منابع و ثروتهای طبیعی و انسانی، به معضلات و مشکلات میهن خود بپردازد.
در شرایطی که امروز سرزمین بلازده ی ما از ساده ترین نیاز زندگی اش تا پیچیده ترین آن، وابسته به خارج است و منابع و ثروتهای ملی اش به تاراج می رود، پرداختن به برون مرز آنهم به مشتی ماجراجوی جنایتکاری که با گروگانگیری مردم، سیاه ترین روزگار را برایشان رقم زده اند، چه می تواند باشد!؟
چگونه است کسانی که در مقوله ی حقوق انسانی چنان سینه چاک می کنند که در ناکجاآبادهای بی هیچ ارتباطی با ایران، داد یا بیداد می شود، به فاصله ی یک نفس از آنها در مقابل درد و زخم مردمی که در کارتنها و خیابانها و زیر پلهای شهر از فقر و ناداری هر لحظه می میرند و زنده می شوند و سفره های خالی بسیارانی از مردم وطنمان، شرماگینی هر انسان شرافتمند را سبب می شود، لام از کام بر نمی ارند!؟ غارت کنندگانی که غارت شدگان را سرکوب می کنند و از برای دیگر مردمان دهن درانی!
در چنین آشفته روزگاری که هیچ چیز سر جایش نیست و هر خانواده ی ایرانی، به معنی واقعی کلمه، هر خانواده ی ایرانی بنوعی با شکنجه ی جسمی و روحی و روانی، روزمرگی ای بنام زندگی در حکومت اسلامی را گرفتارند، پرداختنهای سیاسی به این کشور یا آن کشور؛ به این قوم یا آن قبیله که هیچگاه مرهم هیچ زخمی از ما نبوده و همیشه و هر موقعیتی که بدست آورده اند، چنگی به هویت و نام و خاک ما انداخته اند، خیانت است و بلاهت و حنایتباری کسانی که با عنوان و اسم و جاه و مقامی از جامعه و حاکمیت تبهکار اسلامی! چنان مدافع غیر ایرانی می شوند که تو گویی همانها را نمایندگی می کنند نه مردم بجان آمده ی ایران را که هر نفس این حرامیان به جان و مال آنان بسته است و از خاک و دارو ندار آنان ارتزاق می کنند! دریغ از همت، دریغ از غیرت! دریغ از یک از هزار آنچه که خود در باور 1400 ساله شان لابه و ناله و ادعا و دهن درانی کرده و می کنند!
نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران، با حاکمیت اسلامی در این روزگار ِ بی پناهی و غارت زدگی مردم ایران توسط لمپنهای خدامست! یکی از درست ترین، به حق ترین، استراتژیک ترین حرف و شعار و خواست ملت ایران بوده و است و تازمانیکه در بر همین پاشنه بچرخد، چنین هدفی خواست تک تک ایرانیان است.
در مقابل آنچه که حکومت اسلامی با ماجراجویی های ایران بر باد ده و بی مسئولیتی محض در مقابل مردم ایران دست به ایجاد بحرانهای مصنوعی و غذای تبلیعانی برای انحراف افکار عمومی و به هرز بردن نیروهایی که همه ی حکومت اسلامی را به چالش کشانده اند، باید روی خواستها و برنامه ها و اهداف مستقل و به حق و به جای ملی و مردمی خود بایستیم و پافشاری کنیم.
این حق هر ایرانیست که از امکانات درمانی ملی برخوردار باشد.
این حق هر ایرانیست که سرپناهی درخور، بالای سر خود و خانواده خود داشته باشد
این حق هر ایرانیست که امکانات تحصیل در اختیار فرزندانش باشد
این حق هر ایرانیست که پیرانه سر، بی پناه و تهیدست و آواره نباشد
این حق هر ایرانیست که ویرانه های سرزمینش اباد شود
این حق هر ایرانیست که از امنیت و عدالت و دفاع از شرافت انسانی برخوردار باشد
این حق هر ایرانیست که هر طرح و برنامه سیاست کلان سرزمینش، با رای و نظر و آگاهی و موافقتش اجرایی شود
این حق هر ایرانیست بداند فردای او چه خواهد شد
آیا یکی از این " حق " هایی که بر شمرده ام، طی سی سال حاکمیت سیاه اسلامی، تحقق یافته است!؟
در چنین بی حقوقی و با چنین فقر و بیکاری و غارت شدگی ملی! هر امکان و توان و ظرفیتی باید برای خانه و اهل خانه ی هر ایرانی باشد، چه، چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است! تا زمانیکه یک بیغوله، حلبی اباد در میهن ماست، تا زمانیکه یک ایرانی، تکرار می کنم یک ایرانی از یک زندگی انسانی و سرپناهی امن برخوردار نیست، پرداختن به بیرون از ایران به هر تعبیر و بهانه و تفسیر نه تنها بلاهت که خیانت به مردم ماست.
اصل و پایه و مبنای هر حرکت و سیاست و برنامه، ایران و ایرنیست. نخست ایران، سپس هر دین و باور و خواست دیگری!آنهم اگر مطرح شود باید در جهت منافع ایران و تداوم تامین آن باشد.
با مهر
گیل آوایی
و اما چرا!؟
یک لحظه بدور از همه شعارها و فریبکاریهای نه فقط حکومت اسلامی بلکه همه آنانی که دستی در مبارزات سیاسی و رسیدن به حاکمیت سیاسی در ایران دارند، به این نکته بیاندیشیم که همه ی آنچه که در توان و ظرفیتهای ایران و ایرانیست برای بهروزی و سعادت و زیستن انسانی ی همه ایرانیان باید باشد و تا زمانیکه به چنین خواستگاه به حق و آرمانی خود نرسیده ایم، هر گونه پرداختنهای به برون مرز بلاهت و خیانت و بی وطنیست.
این حق هر ایرانیست که با برخورداری از چنان منابع و ثروتهای طبیعی و انسانی، به معضلات و مشکلات میهن خود بپردازد.
در شرایطی که امروز سرزمین بلازده ی ما از ساده ترین نیاز زندگی اش تا پیچیده ترین آن، وابسته به خارج است و منابع و ثروتهای ملی اش به تاراج می رود، پرداختن به برون مرز آنهم به مشتی ماجراجوی جنایتکاری که با گروگانگیری مردم، سیاه ترین روزگار را برایشان رقم زده اند، چه می تواند باشد!؟
چگونه است کسانی که در مقوله ی حقوق انسانی چنان سینه چاک می کنند که در ناکجاآبادهای بی هیچ ارتباطی با ایران، داد یا بیداد می شود، به فاصله ی یک نفس از آنها در مقابل درد و زخم مردمی که در کارتنها و خیابانها و زیر پلهای شهر از فقر و ناداری هر لحظه می میرند و زنده می شوند و سفره های خالی بسیارانی از مردم وطنمان، شرماگینی هر انسان شرافتمند را سبب می شود، لام از کام بر نمی ارند!؟ غارت کنندگانی که غارت شدگان را سرکوب می کنند و از برای دیگر مردمان دهن درانی!
در چنین آشفته روزگاری که هیچ چیز سر جایش نیست و هر خانواده ی ایرانی، به معنی واقعی کلمه، هر خانواده ی ایرانی بنوعی با شکنجه ی جسمی و روحی و روانی، روزمرگی ای بنام زندگی در حکومت اسلامی را گرفتارند، پرداختنهای سیاسی به این کشور یا آن کشور؛ به این قوم یا آن قبیله که هیچگاه مرهم هیچ زخمی از ما نبوده و همیشه و هر موقعیتی که بدست آورده اند، چنگی به هویت و نام و خاک ما انداخته اند، خیانت است و بلاهت و حنایتباری کسانی که با عنوان و اسم و جاه و مقامی از جامعه و حاکمیت تبهکار اسلامی! چنان مدافع غیر ایرانی می شوند که تو گویی همانها را نمایندگی می کنند نه مردم بجان آمده ی ایران را که هر نفس این حرامیان به جان و مال آنان بسته است و از خاک و دارو ندار آنان ارتزاق می کنند! دریغ از همت، دریغ از غیرت! دریغ از یک از هزار آنچه که خود در باور 1400 ساله شان لابه و ناله و ادعا و دهن درانی کرده و می کنند!
نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران، با حاکمیت اسلامی در این روزگار ِ بی پناهی و غارت زدگی مردم ایران توسط لمپنهای خدامست! یکی از درست ترین، به حق ترین، استراتژیک ترین حرف و شعار و خواست ملت ایران بوده و است و تازمانیکه در بر همین پاشنه بچرخد، چنین هدفی خواست تک تک ایرانیان است.
در مقابل آنچه که حکومت اسلامی با ماجراجویی های ایران بر باد ده و بی مسئولیتی محض در مقابل مردم ایران دست به ایجاد بحرانهای مصنوعی و غذای تبلیعانی برای انحراف افکار عمومی و به هرز بردن نیروهایی که همه ی حکومت اسلامی را به چالش کشانده اند، باید روی خواستها و برنامه ها و اهداف مستقل و به حق و به جای ملی و مردمی خود بایستیم و پافشاری کنیم.
این حق هر ایرانیست که از امکانات درمانی ملی برخوردار باشد.
این حق هر ایرانیست که سرپناهی درخور، بالای سر خود و خانواده خود داشته باشد
این حق هر ایرانیست که امکانات تحصیل در اختیار فرزندانش باشد
این حق هر ایرانیست که پیرانه سر، بی پناه و تهیدست و آواره نباشد
این حق هر ایرانیست که ویرانه های سرزمینش اباد شود
این حق هر ایرانیست که از امنیت و عدالت و دفاع از شرافت انسانی برخوردار باشد
این حق هر ایرانیست که هر طرح و برنامه سیاست کلان سرزمینش، با رای و نظر و آگاهی و موافقتش اجرایی شود
این حق هر ایرانیست بداند فردای او چه خواهد شد
آیا یکی از این " حق " هایی که بر شمرده ام، طی سی سال حاکمیت سیاه اسلامی، تحقق یافته است!؟
در چنین بی حقوقی و با چنین فقر و بیکاری و غارت شدگی ملی! هر امکان و توان و ظرفیتی باید برای خانه و اهل خانه ی هر ایرانی باشد، چه، چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است! تا زمانیکه یک بیغوله، حلبی اباد در میهن ماست، تا زمانیکه یک ایرانی، تکرار می کنم یک ایرانی از یک زندگی انسانی و سرپناهی امن برخوردار نیست، پرداختن به بیرون از ایران به هر تعبیر و بهانه و تفسیر نه تنها بلاهت که خیانت به مردم ماست.
اصل و پایه و مبنای هر حرکت و سیاست و برنامه، ایران و ایرنیست. نخست ایران، سپس هر دین و باور و خواست دیگری!آنهم اگر مطرح شود باید در جهت منافع ایران و تداوم تامین آن باشد.
با مهر
گیل آوایی
No comments:
Post a Comment