Thursday, August 09, 2012

برگردان فارسی شعری از مایا آنجلو: حقیقتی شجاع و شگفت انگیز



حقیقتی شجاع و شگفت انگیز
مایا انجلو
برگردان فارسی: گیل آوایی

ما، مردم، در سیاره ای کوچک و تنها
در فضایی اتفاقی سفر می کنیم
گذشته از کنار ستارگان، در طول راه خورشیدهای متفاوت
به مقصدی که همه نشانه ها به ما می گویند
امکان دارد و ضروری ست که
حقیقتی شجاع و شگفت انگیز
بیاموزیم

و زماینکه به آن می رسیم
روزِ آشتی کردن
وقتی که انگشتانمان را
از مشتها به دشمنی
در می یابیم
و می گذاریم هوای پاک کف دستهامان را خنک کند

وقتی به آن می رسیم
وقتی پرده نمایش خنیاگر نفرت فرو می افتد
و چهره های دوداندود  با تمسخر پاک می شوند
وقتی میدانهای جنگ واستادیوم
دیگر پسران و دختران ما را با علفهای زخمی و خونین جمع نمی کنند
که در قطعات تعیین شدۀ سرزمینهای بیگانه خاک شوند

وقتی طوفان درنده خویی کلیساها
وقتی موشک جیغها در معابد متوقف می شوند
وقتی پرچمهای مثلثی پر زرق و برق در اهتزازند
وقتی نشانهای دنیا در ارتعاشند
در خوبی نیرومند، نسیم پاک
در پاکی نسیم

وقتی به آن می رسیم
وقتی می گذاریم تفنگها از شانه هامان بزمین افتند
و بچه ها عروسکهاشان را در پرچمهای آتش بس بپوشانند
وقتی مینهای مرگ از زمین کنده شدند
و عمر در غروبهای صلح می تواند قدم زند
وقتی دین تشریفاتی  با بوی سوختن بدن
عطرآگین نمی شوند
و  رویاهای کودکی با سوء استفادۀ کابوسها
بیدار نمی شوند

وقتی به آن می رسیم
آن وقت اعتراف می کنیم که نه اهرام
با سنگهایشان در تکامل سحرآمیزند
نه باغهای بابل در زیبایی ابدی
در یادمانهای ما
نه گراند کانیون[1] در رنگهای دلانگیز با آفتاب نشینهای غربند

نه  دانوب روح آبی اش را در اروپا جاری می کند
نه اوجِ مقدسِ کوه فوجی در برآمدنِ خورشید می کشد

نه پدر آمازون نه مادر می سی سی پی که بی مهر
طبعیت هر موجودی در ژرفا و ساحل می آفریند
اینها تنها شگفتی جهان نیستند

وقتی به آن می رسیم
ما، همین مردم، در این جهان کوچک و بی دانش
که روزانه به بمب، به تیغ و خنجر می رسد
با این همه، در سیاهی، یادبودهای صلح می خواهد
ما، همین مردم، در این ذره های ناچیز
که از دهانشان کلمات رسیده( فاسد شده)
که هستی ما را به چالش می کشاند
هنوز از همان دهانها
آوازهای مهربانی دلنشین می آید
که قلب در کار آن به لرزه می افتد
و بدن در هیبت آن ارام می گیرد

ما، همین مردم، در این سیاره کوچک و روان
دستهامان می توانند با همان رهاشدن بکوبند
که از این جنبش، زندگی برای زنده بودن جان می گیرد
با این همه، همان دستها می توانند برای مرهم، لمس کنند، مهربانیِ غیر قابل مقاومت
و پشتهای غرور شادمانه خم می شوند
از چنان آشفتگی، از چنان وارونگی
ما می آموزیم که ما نه اهریمنیم و نه خداگونه( نه اهریمنیم نه اهورا-م)

وقتی به آن می رسیم
ما، همین مردم، در این پیکر روان و خیره سر
آفریده شده در این زمین، از همین زمین
نیروی پوشش این زمین را داریم
آب و هوای جاییکه هر مرد و هر زن
بتواند آزادانه بدون هراس از خدا
بدون هراسِ زمین گیر
زندگی کند

وقتی ما به آن می رسیم
باید اعتراف کنیم که ما ممکن هستیم
ما معجزه آساییم، شگفتی راستین این جهانیم
و این زمانی ست
زمانی ست
که به آن برسیم.

A Brave and Startling Truth
Maya Angelou

We, this people, on a small and lonely planet
Traveling through casual space
Past aloof stars, across the way of indifferent suns
To a destination where all signs tell us
It is possible and imperative that we learn
A brave and startling truth

And when we come to it
To the day of peacemaking
When we release our fingers
From fists of hostility
And allow the pure air to cool our palms

When we come to it
When the curtain falls on the minstrel show of hate
And faces sooted with scorn are scrubbed clean
When battlefields and coliseum
No longer rake our unique and particular sons and daughters
Up with the bruised and bloody grass
To lie in identical plots in foreign soil

When the rapacious storming of the churches
The screaming racket in the temples have ceased
When the pennants are waving gaily
When the banners of the world tremble
Stoutly in the good, clean breeze

When we come to it
When we let the rifles fall from our shoulders
And children dress their dolls in flags of truce
When land mines of death have been removed
And the aged can walk into evenings of peace
When religious ritual is not perfumed
By the incense of burning flesh
And childhood dreams are not kicked awake
By nightmares of abuse

When we come to it
Then we will confess that not the Pyramids
With their stones set in mysterious perfection
Nor the Gardens of Babylon
Hanging as eternal beauty
In our collective memory
Not the Grand Canyon
Kindled into delicious color
By Western sunsets

Nor the Danube, flowing its blue soul into Europe
Not the sacred peak of Mount Fuji
Stretching to the Rising Sun
Neither Father Amazon nor Mother Mississippi who, without favor,
Nurture all creatures in the depths and on the shores
These are not the only wonders of the world

When we come to it
We, this people, on this minuscule and kithless globe
Who reach daily for the bomb, the blade and the dagger
Yet who petition in the dark for tokens of peace
We, this people on this mote of matter
In whose mouths abide cankerous words
Which challenge our very existence
Yet out of those same mouths
Come songs of such exquisite sweetness
That the heart falters in its labor
And the body is quieted into awe

We, this people, on this small and drifting planet
Whose hands can strike with such abandon
That in a twinkling, life is sapped from the living
Yet those same hands can touch with such healing, irresistible tenderness
That the haughty neck is happy to bow
And the proud back is glad to bend
Out of such chaos, of such contradiction
We learn that we are neither devils nor divines

When we come to it
We, this people, on this wayward, floating body
Created on this earth, of this earth
Have the power to fashion for this earth
A climate where every man and every woman
Can live freely without sanctimonious piety
Without crippling fear

When we come to it
We must confess that we are the possible
We are the miraculous, the true wonder of this world
That is when, and only when
We come to it.


[1] Grand Canyon تنگه ای طولانی و پدید آمده از رودخانه ی کلرادو در ایالت آریزوناست. این تنگه پارک ملی امریکانیز هست.

No comments: