اینکه چرا جدلهای درون حکومت اسلامی، جنگ زرگرانه است، باید به این نکته توجه کرد که هرآنچه بصورت جدل، شاخ و شانه کشیدنها در درون حکومت اسلامی است برای قدرت بیشتر و منافع بیشتر ِ مافیای همین حکومت است اما برای نیروی تقابل با همه ی این حکومت، سرنگونی کامل حکومت است و از این نگاه هر آنچه که نتیجه ی جدلهای درون حکومتی باشد، هیچکدامشان بر شاخه نشستن و بن بریدن نیست بلکه در حفظ این حکومت کوشیدن است. نگاهی چنین به واقعیتهای سیاسی ایران بلازده ی اسلامی، به مثابه نخستین حرکت بازی شطرنج است برای پیاده کردن طرح یک بازی که منطق حرکتهای بعدی را رقم می زند با این سرنوشت ِ فرو رفتن در منجلاب اسلامی یا خشکاندن آن و چشم انداز یک پیروزی شایسته و بایسته ای که از مسئولیت و راستکاری مبارزه برخوردار است.
همه ی طرفهای درگیر در درون حکومت، یک نقطه ی مشترک دارند و آن تداوم همین حکومت است. به همین دلیل وقتی به چالشها و جدلها و روند پر شتاب تنشهای جامعه بطور کلی می نگریم، هر مبارزه از بیرون حکومت، یعنی مردم ایران، در همان نتیجه ی جدلها که اشاره شد، متفاوتند. آن یک سرنگونی یا تغییر حکومت اسلامی را در سر ندارد اما این یک سرنگونی حکومت اسلامی را طلب می کند
برای باز کردن این مسئله به رو در رویی همه ی حکومت اسلامی با همه مجموعه ها و زیرمجموعه هایش وقتی نگاهی می افکنیم می بینیم که هر مرحله از روند شکل گیری لایه ای از درون همین حکومت بطور مشخص نیروهای نظامی، شبه نظامی و زیرمجموعه های آن مانند بسیج، نیروهای شبه اطلاعاتی و سازمانهای مخفی آن موسوم به لباس شخصی ها و نیروهای سرخود، در هر مرحله از در اختیار داشتن نقاط کلیدی قدرت و بدنبال آن اختصاص هر چه بیشتر سهم اقتصادی و توسعه منابع و منافع همین بخش که امروز آشکارا شاهد آنیم، مراکزی از قوای سه گانه و انحصار مدیریتی همه حکومت قدرتمندتر شده است و در مقابل، همه ی آنانی که پشیبان و حامیان و آموزگاران اصلی همین نیروهای نظامی بوده اند، مرحله به مرحله به موضع ناکارایی (آچمزی) کشیده شدند بگونه ای که وقتی به محموعه ی حرکتها و تصمیمها و نقاط کلیدی سیاسی، اقتصادی، مدیریتی این حکومت نگاه می کنیم، دو راه برای بخشهای دیگر حکومت باقی نمانده است یا تسلیم و فرمانبرداری و همسویی با نظامیان البته با هژمونی نظامیان، باشند و یا از میدان کارایی سیاسی و راهبردی حکومت اسلامی بیرون روند. همین شیوه ی برخورد با درون حکومتی ِحکومت اسلامی چنان شده است که یا سکوت یا تسلیم و هراس از بخش مورد اشاره یعنی سپاه است. موضع گیریهای خامنه ای مبنی بر همسویی و درکنار نظامیان قرار گرفتن، یکی از جنبه های اجتناب ناپذیر شرایطی است که امروز شاهدیم.
جابجاییهای تا کنونی و توافقهای درون حکومتی از هر چهره و گروه با هر پیوند قدرتمند یا ضعیف شان از جایگاه تاثیر گذاری بر روند سیاسی، اقتصادی و مدیریتی کشور، ماندن یا خارج شدن از همان چارچوبهای توافق شده ی از پیش است که با عنوان قانون اساسی و تعاریف نهادهای قدرت و مدیریت در حکومت اسلامی است. گروهی ایستادن بر همان اصول را برای مهارگروه مقابل خود می بیند و گروه مقابل برای رهایی از پابندهای مورد دستاویز حریف و از دایره ی قدرت و تصمیم گیری خارج کردن، در پی تغییر یا بکلی کنار گذاشتن آن است که بحث قانون اساسی و پایبندی به قانون از همین جدال ریشه می گیرد همانی که از یک سو موسوی و کروبی و خاتمی، در یک کلام اصلاح طلبان شعارش را می دهند و در مقابل اصرار بر همه چیز از دریچه ولایت و رهبری و کم رنگ وحتی کنار گذاشتن همان قانون و گره های مورد تکیه اصلاح طلبان از بخش نظامی ِ در پی ِ انحصار کامل قدرت و حکومت، طلب می شود. و این جدال از هر دو سو، موضوعی نیست که مبارزه ی مردم با حکومت را بنمایاند.
در هر دو سوی چالشهای سیاسی امروز، چگونگی شناخت و باور، نقش تعیین کننده ای در پیشبرد رو در رویی با حکومت اسلامی یا تغییر ساختار سیاسی ایران بازی می کند.
در یک سوی چالشها، حکومت اسلامیست با دردست داشتن نیروی سرکوب و همه ی امکانات مالی، نظامی و سازمانی جامعه، و در سوی دیگر مردم و نیروهای باورمند به نیروی مردمی اند. سویی که مردم قرار دارند با روزمرگی همین حکومت دچار فریبکاریها و ریاکاریها و در عین حال نیازهای قوت لایموتشان یعنی گذران همان روز مرگی اند. جدلهای درون حکومتی، نیروهای تشکیل دهنده ی آن را بتناسب شدت و ضعف جدالشان ناگزیر به بهره گیری از پتانسیل مردمی می کند اما متاثر از همان نگاه به تداوم حکومت اسلامی و حفظ آن است که همسویی و بودن و بهره مند شدن از نیروی مردمی را معنا می دهد.
در دیگر سو، اما، چگونگی نگاه به درون این حکومت، یارگیریهای مبارزاتی را مشخص می سازد. توهم به اینکه با چهره های درون ِحکومت اسلامی، بطور مشخص اصلاح طلبان، می توان دگرگونی و تحول در ساختار سیاسی حکومت ایجاد نمود، پیوندی در این ساختار تقابل یا مبارزه در حکومت اسلامی می آفریند که خواه یا ناخواه در چنبره ی همین حکومت ماندن را بدنبال داشته و انحراف و تحمیق و ریاکاری در نیروی مبارزات مردمی، که همه این حکومت را هدف قرار داده است . باید توجه داشت به همان نسبت که ارزیابی بیرونی از درون حکومت، حرکتها و یارگیریهای نیروهای سیاسی را از نظر به عمل می کشاند، ارزیابی نیروهای درون حکومتی یعنی خود ِ حکومتاسلامی از این نیروهای بیرونی و یارگیریها و وضعیت و قدرت تاثیر گذاری شان است که در هر دوسو برخوردها و سازمانیابی و جهت های مبارزه را کانالیزه می کند. نمونه های تا کنونی همه شاهد این مدعاست از به خیابان آمدن دانشجویان و اعتصابات کارگری گرفته تا جابجایی مدیریتی در حکومت اسلامی، جز چرخ زدن در همین گرداب حکومت اسلامی چیز دیگری نبوده است و ضربه های هولناکی نیز از همین روند به پیکر نیروهای درگیر با حکومت اسلامی وارد کرده است که سردار ِ هار سپاه ِ همین حکومت جنایتکار نعره کشید که می خواهند مارها از سوراخ بدرآیند و سرمار را بکوبند! همان که سر بریدند و زبان بریدند و کشتند و تجاوز کردند.
با این نگاه می توان دریافت که چگونه حکومت اسلامی تا کنون دوام آورده و چگونه با بحرانهای خود ساخته اعتراضات را از مسیر اصلی آن خارج کرده و به مهار و مسیر ِ آسیب نرساندن به موجودیت حکومت اسلامی کشانده است.
بنابراین هر چه هست و هر چه که ازدل این تنشها و جدلهای درون حکومتی نتیجه دهد، یعنی از هر کجای این مجموعه یا زیر مجموعه حکومت اسلامی، پیروز جدلهای درون حکومتی حکومت اسلامی باشند، نهایت آن تداوم حاکمیت اسلامی با همه ی سیه روزی ها و حقارتها و غارتهای تا کنونی است.
نمونه های تاکنونی نیز از همان زمان برکناری بازرگان و بنی صدر تا خامنه ای و رجایی و رفسنجانی و خاتمی و تحفه ی صاحب زمان، احمدی نژاد، با همه تحولات جنگ و پس از جنگ و رویدادهای خونبار داخلی از قتل عام زندانیان تا سرکوبها و قتلها و ترورهای خونبار، همه و همه از همین جدلهای درون حکومتی با هدف ِ نه تغییر یا مردمی بودن حکومت اسلامی بلکه تداوم آن با شیوه ها و تقسیم منافع و منابع بین خود حکومت اسلامی بوده است. چشم ِ انتظار به تحولی ریشه ای از این جدلها داشتن که از درون این حکومت با چنین ساختار و هدفها و درونمایه های تقابل با هم، یک خود فریبی و انحراف محض ست اگر آگاهانه نباشد چه در صورت آگاهانه برخورد نمودن یا سر در آخور همین حکومت داشتن است و ریاکاری وحشتناک سیاسی!ا
از جدلهای تاکنونی ِدرون حکومتی ِ حکومت اسلامی، چیزی که بتواند به نفع مردم در مبارزه برای یک زندگی انسانی و رهایی از حکومت مافیایی اسلامی باشد، دست نمی دهد و چرخ و واچرخ در دایره بسته ی این حکومت است. به همین دلیل اگر مبارزه ای با حکومت اسلامی باید، مبارزه با کل این حکومت است نه چشم دوختن به جدلهای درون حکومتی ِحکومت اسلامی که مجموعه ی این تنشها و جدلها را جنگ زرگرانه ارزیابی کرده و می کنم.
بحث این است که حکومت اسلامی باشد یا نباشد! بحث بود یا نبود خامنه ای یا احمدی نژاد نیست. بحث کروبی یا موسوی نیست. اینان را آنطور که هستند باید دید نه آنطور که ما می خواهیم باشند. اینان نه ماهیت، نه ظرفیت، نه اصولن خواستی آنچنانی دارند که مردم ما می خواهند یا دارند. در بزنگاههای بسیاری دیده و شنیده ایم که همین باصطلاح اصلاح طلبان که امروز بازی را چنان در جدلهای درونی حکومت اسلامی باخته اند که برای ماندن یا نماندنشان اسمان ریسمان می بافند، گفته اند که از درون نظامند و برای سرنگونی این حکومت نیستند. از زبان همینان دوران طلایی امام و قانون اساسی و بازگشت به قانون و خواستهایی از این دست فریاد شده و می شود که در مقابل مرگ بر دیکتار، مرگ بر اصل ولایت فقیه و......فریادهای بسیار روشن مردم در همین راستا، تفاوتی از زمین تا آسماان دارند.
پرسش بسیار روشن و بی پرده ای، هم اکنون در جامعه ی آگاه ما مطرح است که پاسخ به آن جایگاه با مردم بودن یا بر مردم بودن را مشخص می کند:
تغییر کامل حکومت اسلامی حتی در همان چارچوب بقول همین اصلاح طلبان، یعنی انتخابات ازاد، از سوی اصلاح طلبان پذیرفته است یا نه؟ اگر است! چه تضمینی فراتر از گفته های خمینی خون آشام است که برابری زن و مرد و حتی کمونیستها هم آزادند، می توانند ارئه نمایند!؟
بودن یا نبودن، بحث در این است: حاکمیت ملی/ دمکراتیک ِایرانی، آری یا نه!؟
مصداق فریاد بسیاری از جوانان به خاک و خون کشیده شده همین رویدادهای پس از زورچپان کردن یک چاقوکش به عنوان رییس جمهور، با موسوی تا آخر هستند اما با او به جمهوری اسلامی بر نمی گردند! آیا اقای موسوی با همین جوانان که خون داده اند، تا آخر این چنینی هستند!؟
این قلم مارگزیده ایست که از ریسمان سیاه و سفید می ترسد! و عطای خدای سیاسی حکومت اسلامی را به لقایش بخشیده است " نه نفت مجانی، نه برق مجانی و نه ساخته شدن نه فقط این دنیا بلکه آن دنیا و بالاخره اقتصاد مال خر است" ، را دیگر حتی به پوزخندی نمی خرد! دوران طلایی امام، دوران خونبار ملت ایران است. قانون اساسی حکومت اسلامی، قانونی بغایت ارتجاعی و ضد انسانی و سراپا تضاد و تناقض است( مثل همین اسلام که بسیاری دمکراسی اسلامی آن را شکر می خورند!). ما نه آن دوران طلایی و نه این قانون ضد انسانی را می خواهیم.
ما، هم ایرانی هستیم، هم تا پای جان برای ابادانی و سربلندی وطنمان می کوشیم! آیا به حق ما برای زیستن در وطن آرمانی ما احترام گذاشته می شود بی آنکه اوین، خاوران، کهریزک حواله مان شود!؟
با همه خوش بینی که بی شباهت به طنز خنده داری نیست، چنین خواست و حقی را آقایان موسوی، کروبی و در یک کلام اصلاح طلبان تضمین می کنند!؟
سه دهه از حکومت اسلامی چنین بوده که ایرانی در وطن خود شهروند درجه ی دوم! حتی بیگانه به حساب آمده و با او برخورد شده است! ما در سه دهه از حکومت اسلامی در وطن خود، غریب بوده ایم و هستیم هنوز! خودی ها و غیر خودی ها، دادگاهها و بیدادگاهها، تقسیم ثروت و منابع طبیعی و صنعتی وطنمان، همه و همه چنان بوده است که ایرانی وطن باخته برای کمترین و ساده ترین حقوق انسانی با حکومت اسلامی جنگیده و می جنگد و تاوان می دهد! ا
هنوز دادخواهی ها نسبت به جنایاتی که بر ما رفته و محاکمه و مجازات آمران و عاملان این جنایتها در پرده ی فراموشی همه ی اصلاح طلبان لاپوشانی می شود. هنوز آشتی بین قاتل و مقتول از زبان کسانی مثل رفسنجانی مطرح می شود هنوز................................. جنایات حکومت اسلامی چنان است که براستی میان این حکومت و مردم دریای خون است! باچنین فاصله نجومی مردم با حکومت اسلامی آیا راهی جز سرنگونی این حکومت باقی مانده است! پاسخ این پرسش را مردم می دهند اما اصلاح طلبان و احزاب و سازمانهای سیاسی که هنوز خود ارضایی ِ سیاسی می کنند!، بدور از عوام فریبی و کوتاه آمدنهای مصلحت جویانه پاسخ دهند که چه خواهند کرد!؟
با احترام
گیل آوایی
بیست و سه دیماه 1389
No comments:
Post a Comment