این مصاحبه پنج سال پیش توسط بخش سیاسی ادبیات و فرهنگ با من صورت گرفته که برای ماندنش در آرشیو وبلاگم، باز انتشارش می دهم اگر چه شاید خواندن دوباره اش خالی از لطف نباشد
با مهر
گیل آوایی
گفتگو با آقای گیل آوایی شاعر، نویسنده و تلاشگر حقوق بشر درتبعید
مجله ادبیات و فرهنگ بر آن است تا سلسله گفتگوهایی را با کارشناسان امور سیاسی واجتماعی به انجام برساند که دراین گفتگوها رخدادهای ِ سیاسی و اجتماعی اخیر ایران مورد بررسی قرار خواهد گرفت. از جایی که گفتگوی حضوری با آقای گیل آوایی امکان پذیر نبود از ایشان خواهش کردیم تا پاسخ های خودشان را با پست الکترونیکی برای مجله ادبیات و فرهنگ بفرستند با سپاس فراوان از همکاری ایشان متن کامل این پرسش و پاسخ را با یکدیگر مرور می نماییم.
آقای گیل آوایی با درود و سپاس فراوان ازاینکه دعوت مارا پذیرفتید.
خواهش می کنم کمی ازخودتان بگویید تا خوانندگان مجله ادبیات و فرهنگ بیشتر با شما و کارهای فرهنگی و سیاسی تان آشنا شوند.
پاسخ:
من 50 بهار را پشت سرگذاشته ام و از دیار باغهای چای و شالیزاران گیلانم. هر ازگاهی به شعر و داستان و نوشتن مقالات سیاسی/اجتماعی در حد توان و یافته هایم، می پردازم . اول بار در سال 1990 به خارج از وطن پا گذاشتم و در هلند پس از گذار از دوره بسیار کمر شکن پناهنگی زندگی می کنم که هنوز با کوله ای مانند بسیارانی از هم وطنان و یاران در تبعیدم، چشم به راه بازگشت به میهن هستم اگر بختک جنایتکاران حاکم از سر میهن بلازده مان دور شود.
پرسشها:
آقای گیل آوایی همانطوریکه شاهد هستید اینروزها فشار برقشرهای مختلف جامعه ازجمله فعالان سیاسی ومدنی، روزنامه نگاران، دانشجویان، کارگران و زنان و... افزایش یافته است ورژیم حاکم برایران باشتاب هرچه بیشتری به اعدامها، اعتراف گیریهای تلویزیونی، اخراج استادان دانشگاه ها وسنگسار وسرکوب، ادامه می دهد بفرمایید پایه واساس ِاینگونه برخوردها چیست؟
پاسخ:
اگر در یک جمله بخواهم به پرسش شما پاسخ دهم، این است که اساس و پایه جنایتهایی که نام بردید حکومت جنایتبار اسلامی است.
اما در باز کردن این مسئله لازم است به ماهیت حکومت اسلامی بپردازیم که بر چه تفکر و فرهنگی استوار است. حکومت اسلامی از نوع بدترین نظام استبدادی یعنی استبداد دینی است و چون تفکر و باورهای دینی در حکومت اسلامی قادر به پاسخگویی به نیازهای جامعه انسانی نیست، ناتوانی خود را با جنایت و سرکوب و قتل و هزار بلای خانمانسوز، لاپوشانی می کند. اینکه چرا چنین جنایتهایی افزایش یافته، باید گفت که شرایط مرحله به مرحله برای حکومت اسلامی سخت تر می شود و هرگاه خطر سرنگونی را بیش از پیش حس می کند به سرکوب بیشتر و عریان تر روی می آورد. به باور من سرکوب و زهر چشم گرفتنهای کنونی حکومت اسلامی تازگی ندارد. در هر دوره از عمر نکبت بار خویش، به اشکال مختلف به این سیاست روی آورده است. کشتار دهه شصت هنوز مورد دادخواهی بسیارانی است و اعدامها وجنایتهایی که بویژه با قتلهای زنجیره ای و سرکوب بی رحمانه دانشجویان و بگیر و به بندهای پس از خیمه شب بازی اصلاح طلبان با به میدان فرستادن خاتمی که مثل فیلی بر گوش این حاکمیت جهل و جنون آویزان است. همینطور است سالهای پس از آن و میدان فرستادن دلقکی خرافه مست با هاله نور که همگان شاهدیم. همه اینها نشان از پایان نیافتگی جنایت و بدنبال آن ناپایداری و بی ثباتی و کابوس سرنگونی حکومت اسلامی است. به عبارت دیگر جامعه ای که این جانیان حاکمش باشند، همواره با سرکوب و قتل و جنایت و بیکاری و فقر و فحشا و اعتیاد همراه است. که صد البته باید به پایگاه طبقاتی این جانیان توجه کرد و فرهنگ و مناسبات اجتماعی – اقتصادی ای که به جامعه تحمیل می کنند. که این خود جای برسی دقیق دارد که اگر در سوالات بعدی جا داشت به آن خواهم پرداخت.
شما می دانید که نقض حقوق بشر در بسیاری از کشورها همچون عربستان سعودی، سودان و افغانستان و...صورت می پذیرد ولی با آنان مانند رژیم ایران برخورد نمی شود همچنین بفرمایید ارزیابی دولت ایالات متحده آمریکا و دولتمردان اروپایی در مقابل ایران چیست؟
پاسخ:
ببینید اگر بخواهیم کشورهای دیگری در این راستا که نام بردید با جمهوری اسلامی مخرج مشترکی بگیریم، تفکر اسلامی و ساختار دینی آنهاست که در این حیطه باید کشورهای عربی و مسلمان را به حساب آورد. مثلا در عربستان یا کویت یا دیگر کشورهای استعمار ساخته ی نیم وجبی که پایگاه همیشگی غرب در خلیح همیشه فارس بوده اند، با شمشیر گردن می زنند به عنوان مجازات یا زنان از حقوق یک انسان امروز برخوردار نیستند و دیگر نمادهای جامعه با تعریف شایسته ای که از جامعه انسانی داریم پایمال می شود، اما مشکل ما در مرحله نخست خانه و خانواده خودمان است یعنی میهنی که به آن تعلق داریم و به مردمانش عشق می ورزیم و اصل اول در برخورد با مقوله های بین المللی و ستیزها و همبستگی های جهانی ماست و آن ایران است و اگر تبعیضی در برخورد غرب با کشورهای فاقد استاندارد جهانشمول حقوق انسانی وجود دارد، تا جاییکه به کشور ما برخورد می کند، تقدم اعتراض یا خواست جهانی ما می گردد. زمانی که از تبعیض به کشور خود رها شدیم یا که کشور خود را از این پدیده ها دور ساختیم انگاه قادر به برخورد با مسایل بیرون از مرزهای خود خواهیم بود. در یک کلام از نظر من مشکل من نیست که در عربستان جنایتکاران حاکم چه می کنند و چگونه مجازات می کنند یا زنانش از چه حقوقی برخوردارند. مشکل من نیست درمصر یا لبنان یا فلسطین چه گلی به سر مردم می زنند زمانیکه فقر و فحشا و اعتیاد و بیکاری و سرکوب و قتل و غارت در کشور من بیداد می کند، تمامی تمرکز و تلاش و توان من برای میهن من است و آنچه که مردم وطن من از آن رنج می برند، مشکل من است. از شعار دادنها و اوتوپیایی برخورد کردن بیزارم.
مثلی است ایرانی که می گوید : موش در سوراخ نمی رفت، جارویی هم به دمش می بست. حال این مثل در مورد کسانی صدق می کنند که در کشورشان جنایتهای هولناک و خونباری رخ می دهد و قادر به دادخواهی بیداد رفته برخود و مردمانش نیستند اما به خرده گیری از کشورهای غربی مثلا ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آنها می پردازند. تردیدی نیست که باید از نظر جهانی پیوند با مبارزات انسانهای فرهیخته و آزاد و جانهای شیفته در برون از مرزهامان داشته باشیم اما نخست باید دید که در کجای زمین ایستاده ایم، چه امکاناتی در دسترس داریم و چه کاری می توانیم انجام دهیم! یک کبوتر در دست داشتن بهتر از هزار کبوتر در آسمان است. تقدم اصلی و ضروری ما پایمال شدن حقوق انسانی در کشور ماست و مبارزه بی امان با حکومت جهل و جنون اسلامی.
و اما اینکه برخورد غرب بویژه کشورهای اروپایی با حکومت اسلامی چگونه است، باید بگویم که هر کشوری از زاویه منافع ملی خود با حکومت اسلامی برخورد می کند الا حکومت اسلامی که خود به غارت کشوری که بر آن حاکم است می پردازد و اصولا منافع ملی نمی شناسد!
ارزیابی دولتهای اروپایی و امریکایی نیز برخورد با حکومت اسلامی را با سود و زیان منافع کشور خویش تنظیم می کنند. اینکه چه جنایتهایی در داخل ایران رخ می دهد و چه حکومت ننگینی به ایران و ایرانی حاکم گردیده است همانطوریکه در بالا اشاره کردم اگربه منافع آنها زیانی وارد نیاید برای آنها اهمیتی ندارد. نگاهی به گذشته نه چندان دور این واقعیت را روشن می کند. مثلا محکومیت چندین باره حکومت اسلامی در مجامع بین المللی حقوق بشر و پارلمان اروپا و سازمان و ملل و غیره
ولی هر گاه منافع امریکا و اروپا ایجاب نمود با آن برخورد کرده اند با شدت و ضعفهایی که دیده ایم.
محمد خاتمی رییس جمهور پیشین جمهوری اسلامی در سخنرانی اخیرش ، بار دیگر ازمعنویت، عرفان واخلاق و مقدسات و... سخن به میان آورده است بفرمایید آیا این ازهمان شیوه های مردم فریبی ِ برای کشاندن مردم به پای صندوق های رأی( انتخابات مجلس) نیست؟
پاسخ:
این همان فریبکاری همیشگی و تاریخی و ذاتی این انسان نمایان بر آمده از سوراخهای فسیل وار حوزه های علمیه است. اینان پیدایش تفکر و باورشان پوپولیسم زشت و فریبکاری محض است. اگر بیاد داشته باشید خاتمی زمانی به میدان فرستاده شده بود که حکومت اسلامی در دادگاه میکونوس بخاطر ترور رهبران سیاسی مخالف حکومت اسلامی در دادگاه اروپایی ( آلمان) محکوم شده بود و کشورهای اروپایی حتی سفیران خود را از ایران فراخوانده بودند، اما با چنین شرایطی خاتمی با فریبکاری همچون پدرخوانده جنایتکارش، خمینی، توانست حکومت اسلامی را از آن شرایط بیرون آورد و ژست گفتگوی تمدنها را پیش کشید و دیدیم که چه در ایران کردند بویژه در زمان همین خاتمی فریبکار که بقول زنده یاد نادر نادرپور، سگ زرد برادر شغال است، صورت گرفت . خاتمی نیز سگ زردی بود که جنایتهایش را شاهدیم. درد بزرگ ما ایرانی ها این است که حافظه تاریخی نداریم و محکوم به تکرار اشتباه مان هستیم. خمینی را با آن همه رای و اعتماد و باور تجربه کردیم و خاتمی را باز هم با رایی بیست میلیونی! این درد مزمن ماست.
و عجب و عجیب اینکه هنوز روشن فکرنمایانی فریبکار و قلم به مزدانی نخود هر آش، در رسای این فریبکار قلم می زنند!
چنین به نظر می رسد که درآینده ای نزدیک ازسوی ایالات متحده ی امریکا، سپاه پاسداران درلیست بلند بالای ِ تروریستها قرار گیرد اگر این تصمیم عملی شود عکس العمل رژیم در داخل و خارج ازکشورچه خواهد بود؟
پاسخ:
نخست بگویم که این سیاه بازیهای امریکا را نباید بگونه سر سری و ساده اندیشانه دید. حکومت اسلامی و سپاه پاسدارانش سالهاست که در ترور و عملیات تروریستی دست دارند. مگر انفجار پایگاه تفنگداران دریایی امریکا در لبنان نبود!؟ مگر انفجار خبیر عربستان نبود!؟ مگر انفجار یهودیان در آرژانتین نبود!؟ مگر ترورهای علنی در وین، برلین، رم، برن، پاریس و............. نبود!؟ مگر همین تابستان گذشته پشتیبانی و تسلیح حزب الله لبنان و حماس و فتح الاسلام نبود!؟
مگر نقش بسیار مهم سپاه پاسداران و سازمانها و شرکتهای علنی و غیر علنی آن نبود که در سطح بین المللی به خرید و تدارک سلاح و مهمات و حتی از بازار سیاه فعالیت می کرده و می کند!؟ مگر سپاه قدس سپاه پاسداران تازه فعال یا شناخته شده است که اینان ندانسته باشند و تازه پی برده باشند!؟ چطور شد که تازه پی برده اند که سپاه پاسداران تروریست است و باید در لیست سیاهشان قرار گیرد! بنظرم این هم از همان تاکتیکهای جنگ روانی و فریب دادن افکار عمومی جهان است تا غذای تبلیغاتی به رسانه ها داده شود و آمادگی افکار عمومی برای پیشبرد مرحله ی دیگری از تاکتیک از پیش طراحی شده که پس از عراق باید پیاده شود.
اینکه عکس العمل رژیم چه خواهد بود! تفاوتی نخواهد کرد. حکومت اسلامی هر لحظه بیش از پیش به گوشه رینگ کشانده می شود. هیچ راهی جز ماندن بر پاهای خود و تکیه بر سرکوب و مهار اعتراضات داخلی و ادامه دفاع تهاجمی اش با بلوف های چنین کردن وچنان کردنش بپردازد.
ما دو سیاست یا رو در رویی در منطقه خود ( خاورمیانه ) داریم:
1- سیاست دگرگونی ساختار سیاسی منطقه از سوی امریکا و ایجاد خاورمیانه بزرگ
2- سیاست لجبازی برای ماندن بر سر قدرت از سوی حکومت اسلامی به هر قیمت
من در چندین مقاله به این موضوع پرداخته ام. وجود و حضور حکومت اسلامی در خاورمیانه با سیاست امریکا در تضاد کامل است نه اینکه یک نیروی ضد امریکایی باشد! به هیچ وجه! تاکنون هم بنوعی به منافع امریکا کمک فراوانی کرده که هیچ رژیم وابسته به آمریکا در منطقه نکرده است! تقابل این دو بر سر این است که حکومت اسلامی ضرورت پیدایش و بر سرکار بودنش را از دست داده است و از نظر منافع استراتژیک غرب باید برود و حکومت اسلامی تلاش می کند بر سر قدرت بماند. که این تقابل را من به خودکشی جمهوری اسلامی یا کشته شدن تشبیه کرده ام.
همه سیاستها و موضعی که حکومت اسلامی می گیرد باید در این راستا دید و فریبکاریست اگر آنها را دشمنی با امریکا و ضد امپریالیستی بودن آن بنگاریم. و از سوی دیگر برخورد ها و تاکتیکهای امریکا در خاورمیانه هم در جهت حفظ منافع جهانی اش است و دمکراسی و آزادی و غیره، فریبکاریست. نه امریکا برای دمکراسی در منطقه نیرو نظامی اش را پیاده کرده و نه حکومت اسلامی تضاد طبقاتی یا نگرشی خصمانه با منافع امپریالیسم دارد. هر دوی این سیاست، ضد مردمی و ضد انسانی و خانمانسوز است تا جاییکه منافع ملی ما و دیگرمردمان منطقه خاورمیانه ایجاب می کند.
آقای گیل آوایی شما آزادی و دموکراسی را چگونه تعریف می کنید؟
پاسخ:
آزادی برای من رهایی و عاری بودن از تابوهاییست که مرا از خواست و زندگی انسانی ام باز بدارد و مرز آن تا جاییست که آزادی دیگری آغاز می شود. و اما دمکراسی گذشته از واژه لغوی آن که لاتین است و دمو یعنی مردم و کراسی یعنی حکومت که به مفهوم حکومت مردم بر مردم یا همان مردم سالاریست؛ از نظر من هرحکومت مردم بر مردم را نیز دمکراسی نمی دانم مثلا مردمی بخواهند آزادانه حکومتی را برگزینند که با تفکر و فرهنگ هزاره گذشته حکومت کند مثل طالبان یا حکومت اسلامی یا حماس و جریانهای مشابه آن در الجزایر و پاکستان و اندونزی و غیره
بنابراین دمکراسی برای من یا از نظر من، یعنی حاکمیتی که جامعه انسانی را بدور از پایبندها و زنجیرهای فکری یا فرهنگی و تحمیل ضد ارزشهایی که نماد یک جامعه انسانی را از بالندگی و رشد و شایستگی زندگی انسانی باز بدارد است. از این رو دمکراسی را بگونه نسبی تعریف می کنم و بطور مطلق آن باور ندارم. من به حاکمیت سیاه و جنایتکاری که با انتخابات آزاد حتی بر سر کار آید را بر نمی تابم. من با نوع دمکراسی ایدئولوژیک ( مذهبی و توتالیتر) مخالفم.
بنابراین دمکراسی از نظر من آنگونه که مقدس و تغییر ناپذیر یا بی مرز تعبیر می کنند، نیست.
اگر امریکا به ایران حمله کند، یعنی جنگ در بگیرد، موضع شما چیست؟
پاسخ:
ببینید بنظرمن بجز آمریکا و حکومت اسلامی، نیروی مهمترِ دیگری هست که نبایستی آنرا دست کم گرفت که این نیرو، مردم میهن من است. تنها نیرویی که می تواند معادله را بنفع خود تغییر دهد. کنار حکومت اسلامی قرار گرفتن خیانت است و فریبکاری اگر مردم را نیز به این سیاست دعوت کنیم. همسویی با امریکا نیز خیانت و فریبکاریست. هیچکدام از دو سوی این بحران یا خطریعنی حکومت اسلامی و امریکا، تامین کننده منافع ما نیست. نه امریکا برای دمکراسی سربازانش را به منطقه فرستاده است و نه حکومت اسلامی برای یک جامعه انسانی و تامین منافع ملی ما جنگ می کند یا بجنگ می پردازد. هر دو این دوسو، دشمنان ما هستند. بنابراین باید به نیروی خود یعنی ملت مان تکیه کنیم. باید با این نیرو همسو و هم راه شد. باید این نیرو را سازمان داد. باید با تمرکز اعتراضات و اعتصابات و مبارزات در داخل پیش از آنکه جنگی در گیرد، حکومت اسلامی را سرنگون کرد.
شما می دانید که جمهوری اسلامی سالهاست دولتمردان ِ اروپایی و آمریکایی را در رابطه با پرونده هسته ای به بازی گرفته است به نظر شما این وضع تا چه وقت می تواند ادامه داشت ؟ آیا براستی بازی دادن اروپا آمریکا بود یا گرفتن تضمین امنیتی برای ماندن بر سر قدرت؟
پاسخ:
باید بگویم که برخورد حکومت اسلامی در مقوله هسته ای با غرب از دو زاویه پیش رفته است.
1- رسیدن به نقطه ی اطمینان بخشی که خطر سرنگونی را دور کند. ( بمب هسته ای )
2- برخورد سیاسی و مذاکره و رسیدن به نقطه مشترکی که موجودیت حکومت اسلامی را حفظ نماید ( تضمین )
بنابراین مقوله هسته ای هم تاکتیک و هم استراتژی برای حکومت اسلامی بوده و هست. این نکته را نباید از نظر دور داشت که اروپا هیچگاه سیاست مستقل و مشخصی در مقابل حکومت اسلامی نداشته است. تمام مدتی که بنوعی با حکومت اسلامی به ماه عسل مذاکره انتقادی تن داد، از سویی منافع سرشار و بسیار غارتگرانه ای در کوتاه مدت بدست آورد و در راستای آن، زمان بشدت مورد نیاز حکومت اسلامی نیز ایجاد شد. اما روندی که پیش گرفته شد خواه ناخواه به یک مرحله ناگزیر می رسید که رسیده است. با این تفاوت که حکومت اسلامی در این ماجرا بازنده اصلی شده و از بسیاری از امکانات و شانسهایی که داشته محروم شده است. اکنون اروپا بیش از پیش با سیاست امریکا همسویی می کند. اکنون حکومت اسلامی شانسهای زیادی برای برون رفت از بحران را از دست داده است. البته برون رفت از بحران بصورت مقطعی است نه دایمی چرا که حکومت اسلامی در تحول استراتژیک خاورمیانه محکوم به سرنگونیست. حال این سرنگونی بدست مردم صورت گیرد یا از طریق جنگ. یعنی همان خودکشی و کشته شدن که در مقابل حکومت اسلامی است که تا کنون حکومت اسلامی کشته شدن را برگزیده است.
تروریسم و بحران زایی و اتحاد با سوریه و حزب الله و حماس و شرکت فعال و مستقیم در بحران عراق، چه نفعی برای جمهوری اسلامی دارد؟ اصولا چرا به چنین گرایشها و تاکتیکهایی روی آورده است؟
پاسخ:
حکومت اسلامی بیش از هر کشوری به این حقیقت پی برده است که آمریکا به عراق نیامده است که از آن بزودی خارج شود. و نیز پر واضح است که امریکا در مسیر تامین منافع جهانی و حفظ قدرت خود در تعیین ویا تاثیر گذاری در سیاست جهانی و بقول معروف همان سیاست گلوبالیزاسیونش، به تحت کنترل داشتن منطقه بویژه خلیج فارس نیاز دارد. تا کنون نیز در این مسیر سرمایه گذاریهای عظیمی انجام داده و پایگاهای دائمی نیز ایجاد کرده و در دست ساخت دارد. و هم به این نکته بخوبی واقف است که تغییر حکومت اسلامی در ایران و حکومت بشار اسد در سوریه و درنهایت سر و سامان دادن به اختلاف دیرپای اعراب و اسراییل، از برنامه های جدی و قطعی حضور نظامی امریکا در منطقه است. به همین دلیل درگیر کردن هرچه بیشتر امریکا در عراق و نیز بحرانی تر کردن منطقه فلسطین و لبنان را با همه توان و امکان خود پیش گرفته است. حکومت اسلامی از تابستان گذشته بویژه بطور پیگر و جدی و علنی با امریکا و اسراییل جنگ را شروع کرده است.
حکومت اسلامی با سازمان دادن و پشتیبانی و مسلح کردن نیروهای درگیر با امریکا و اسراییل در منطقه، همه تلاش خود را بکار می برد تا امریکا را هرچه بیشتر در گیر بحران نماید و در این راستا به افکار عمومی غرب بویژه مردم خود امریکا و برنامه اعتراضی ضد جنگ چشم دوخته است تا مفری برای حکومت اسلامی پیش آید.
در مجموع این قایم با شک بازی های حکومت اسلامی و آمریکا ( مذاکره در عراق و برخورد پر نوسان از هر دوسو) روندی نیست که بقا یا تضمینی برای بقای حکومت اسلامی به ارمغان آورد. حکومت اسلامی بی هیچ تردیدی یا از طریق اعتراضات داخلی توسط مردم و یا با جنگ و عواقب ناشی از آن سرنگون خواهد شد.
است.
به عنوان یک کارشناس در امور جامعه و سیاست، آیندهء رژیم جمهوری اسلامی را چگونه می بینید؟
سرنگونی
چرا پس از گذشت سالها پراکند گی، نیروهای اپوزیسیون درخارج از کشورهنوز ازیک همبستگی فرا گیرو سرنوشت ساز برخوردار نیستند؟
پاسخ:
سوال بسیار کلی و در عین حل مهمی است. مهم ازاین نظر که انگشت بر درد مزمنی می گذارد که پرداختن به آن زمان زیادی می طلبد و نیز تجزیه و تحلیلی طولانی که از عهده یک یا دو مصاحبه بر نمی آید.
عوامل زیادی در این نا هم پیوستگی یا عدم اتحاد دخیل است.از جمله عوامل فکری، فرهنگی، عدم تحمل کردن دیگران، پایگاه طبقاتی، وابستگی های سیاسی و مالی ، توانمندی ها و جایگاه هر نیرو یا سازمان، شکستهای مختلف و از سر گذراندن اشتباهات و ضربه های کمر شکن و برگزینی طرح و برنامه و تاکتیکهایی که برخی تا مرز خیانت رفته است و.............
ولی وضع کنونی نیروهای سیاسی با سالهای پیش کاملا متفاوت شده است و سمت و سوی مشخص تر و کاری تری بخود گرفته است. صف بندی ها مشخص تر از گذشته است. موضوع همبستگی و کار مشترک یکی از مسائل مطرح و ضروری است که همه نیروها از هر طیف به آن پرداخته و می پردازند.
ولی در شرایط کنونی ما هیچ راهی جز مبارزه مشترک و ایجاد یک همبستگی فراگیر نداریم. این یک ضرورت است که همه به آن پی برده ایم.
آیا می توان نیروهایی را که با جمهوری اسلامی مرزبندی کامل دارند دور یک میز جمع آوری کرد اگر شدنی است بفرمایید چگونه و از کجا بایستی آغاز کرد و یا اینکه آرزویی محال است و باید آنرا برای همیشه به دست فراموشی سپرد.
پاسخ:
مسئله مرزبندی صرف با حکومت اسلامی برای نشستن دور یک میز کافی نیست یا حداقل تا کنون نبوده است. مسئله خواستگاهها و چگونگی مبارزه و توان و امکاناتی است که تاثیر می گذارد برای نشستن دور یک میز!
در این زمینه دو مقاله همراه با دو طرح نوشته ام که متاسفانه از بخت کافی برخوردار نشده است و نیروهای سیاسی از آن استقبال نکرده اند.
و اما آروزی شدنی یا محال را بنظرم روند مبارزات و اعتراضات داخل تعیین خواهد کرد. نیروهایی که از پتانسیل همبستگی و کار مشترک برخوردار نیستند ولی بناچار به مبارزه روی خواهند آورد.
هر چه شرایط مبارزه در داخل منسجم تر و تهاجمی تر شود، نزدیکی نیروهای سیاسی و تشکیل یک مرکز رهبری یا سازمان دهی مبارزه را ضروری تر می کند. روند مبارزات داخل از درون خود رهبری اش را می آفریند. نیروهای سیاسی جدی در مبارزات کنونی، راهی جز مبارزه ندارند وپیروز هم خواهند شد.
با سپاس از شما که به پرسشها پاسخ گفتید و امیدوارم که درگفتگوهای دیگرنیز ما را همراهی بفرمایید.
پاسخ:
من هم از شما بخاطر تلاشتان سپاس گزارم.
پرسشگر:
دبیر جامعه وسیاست
No comments:
Post a Comment