Thursday, December 23, 2010

حکومت جانیان اسلامی و سرنوشت یک ملت - گیل آوایی

حکومت جانیان اسلامی و سرنوشت یک ملت
گیل آوایی

امروز هیچکس نیست که ریاکاری و قتل وغارت درحکومت اسلامی را انکار کند. حکومت الله بختکی اسلامی، جان و مال و آینده ملت و میهن ما را در چنان گرداب هولناک ِ تباهی می برد که برون رفت از آن تا نسلها غیرقابل پیش بینی است.

دروغ و ریاکاری در همه ی جنبه های اجتماعی و اخلاقی جامعه ریشه دوانده است. خرافات بیداد می کند. قدرت و حکومت دردست مشتی ابله جنایتکار جمع شده و به هر پلیدی و جنایتی برای در قدرت ماندن دست می زنند.

جانیان حاکم در حکومت نحس اسلامی، خود نیز بخوبی می دانند که در چه منجلاب متعفنی گرفتار آمده اند و برای لحظه ای رهیدن از این کابوس چنان به هرج و مرج و بحران آفرینی و بیشتردر بحران غلتیدن دامن می زنند که اصل ماجرا را شاید لاپوشانی کنند.

آخوندک ِحقیری در میان مجیزهای مشتی مزدور ِ حقیر تر از خود، باورش شده است که چیزی بارش است و می تواند از این باتلاق ِخود آفریده رهایی یابد. مرگ و نباهی و فریبکاری و دزدی و حقارت از بالا تا پایین این حکومت ِفاسد و نالایق را در خود گرفته است. همه شان به راحتی آب خوردنی دروغ می گویند و هر حقیقت عریان و آشکاری را، خود فریبانه! انکار می کنند و با وقاحتی که فقط از خود این جانیان بر می آید، بر دروغها و ریاکاری شان اصرار می ورزند، تو گویی که خود انکاری از اصل حقیقت می کاهد!

و اینهمه از این حکومت ننگین، برآمده از همان گام نخستین فریبکاری آیت اللهی بود که جنایتکارانه و فریبکارانه بر گرده ی مردم سوار شد و از همان فردای قدرت گرفتنش، کشت و برد و دروغ گفت و خود فریفت و مردم را نیز.

روند جهل و جنایت در حکومت اسلامی، یک پدیده ی تازه و خاص ِ تازه به دوران رسیده های حزب اللهی دیروز نیست! حاکمیت کنونی، پدیده ای نیست که با خمینی، خامنه ای یا گله های احمدی نژادی خلق شده باشد. آنچه که امروز بر جان و مال و ناموس مردم وسرزمین ما آوار شده است، برآیند سه دهه حکومت خونباراسلامی است. همان حکومتی که بخیتارها را ترور کرد، همان حکومتی که ابلهانی همچون احمدی نژادِ اول، رجایی! را به ریاست جمهوری نشاند، دست جنایتکار دیوانه ای همچون خلخالی را باز گذاشت. این روندیست که فرزند خویش به دار آویخت، به مزدور خویش واجبی خوراند! این همان روندیست که مرحله به مرحه ابله ترین و جانی ترینها را میدان و پاداش داد و رساند به اینجایی که امروز تیغ بر خودشان می کشند و کشیده اند.

مجموعه ی این روند برامد یک تفکر و باور قهقراییست که در 1400 سال پیش ریشه دارد از همان زمانی که محمد ولایت فیقه شد و حسین سرور آزادگان! و قاتل و جنایتکاری همچون علی! نماد عدل و انصاف و عرفان گردید و حسن و حسین و تقی و رضا و....امامت بی پایان صاحب زمانش، رسید و مالیخولیای خداوُ خرامستی های ابلهی، همچون مصباح و خامنه ای و تحفه های هاله ی نوری اش شد. و در گذر همه ی قرنها و دهه و سالهای تا اینک! سر به درآوردن سفسطه گرانی را به همراه داشت که عصر حاضر شریعتی و سروش و امثال آن را بازیافت! می نمایند که تمامی شان از یک آبشخور ارتزاق کرده و می کنند. و این آبشخور چیزی نیست جز همین اسلامی سیاسی با آن باتلاق متعفنی که تاوانش را داده و می دهیم و می بینیم و باز می بینیم که در این باورِ نفرت و انتقام و سیه روزی ما، هیچ چهره و جا و فرمولی برای رستگاری و زندگی انسانی نیست! هر آنچه بگویند و ببافند و تئوریزه کنند، از کوزه همان برون تراود که در اوست! از همین جاست که چرخه تکرار و در یک باتلاق متعفن چرخ زدن تنها نماد و نمود این تفکر و حکومت است.

مشکل ما و جامعه ما با بینش و منش این آیت الله آن ایت الله یا این مرجع توده ی عامه آن مرجع توده ی عامه نیست. قهقرایی بودن این یا مترقی بودن آن نیست چه همه شان در یک دایره حماقت و خرافه و پس ماندگی، دنیا و جامعه و انسان را تعبیر و تفسیر می کنند و همواره با پتانسیل بیشینه، برای تحمیق و نفرت و مرگ و کشتار و بندگی و ریاکاری سرنوشت جامعه و مردم باورمند به همین تحفه ها را رقم می زنند.

شرایط کنونی نیز برآمدی از همین روند هولناک است. مشتی خرافه مست! مشتی ریاکار! مشتی جنایتکار ِ قاتل! مشتی از بی چشم و روترینهای تا حتی غیر قابل تصور! همه ی رشته های کار را در دست گرفته اند و با وقاحت هرچه تمامتر، هر نابخردانه و نادانسته و بلاهتی را فرموله می کنند و از خدا و محمد گرفته تا صاحب زمان و رهبر خونبارش توجیه پذیری و لاپوشانی می سازند.

نفرت و بلاهت و ریاکاری و بحران و قتل و غارت اساس همه کارشان است و به بی شرمانه ترین وجه سر در برف کرده و به انکار همه چیز مگر قدرت خود می پردازند.

در چنین چالش و تنشهای خونباری، سرنوشت یک ملت و مملکت رقم می خورد. اگر به باز دچار خوش باوری شویم که گویا از میان این تفکر جنایتکارانه قهرمانی خواهد آمد که کشتی سوراخ این خرافه مستان را به ساحل نجات! برساند، یک توهم دردآوریست که تنها سر در مغاک کردن جنایتکاران کنونی خواهد بود تا شرایط و امکان دیگری باز سر در آوردن که این حرکت چیزی جز رهانیدن جانیان و قاتلان اسلامی از خشم و مجازات مردم نیست! از همین نگاه است که عمیقن باور دارم که:

1- حکومت اسلامی در منجلاب متفعنی دست پا می زند که هیچ راه برون برای رسیدن به زندگی انسانی از آن نیست

2- برای ساختن جامعه ای انسانی و شایسته ی انسان، هیچ راهی جز دور ریختن همه ی این حکومت با همه ی مجموعه و زیرمجموعه های آن نیست. این مهم بدست نمی آید مگر به خود، ریشه ی خود، ملیت و تاریخ و آماجهای ایرانی خود تکیه کنیم!

از همین نگاه باید از فرهیختگان و چهره های ملی، میهنی خود دفاع کنیم با مبارزه ای سازمانیافته، حکومت تا مغز استخوان ریاکار و ضد ملی و جنایتکار بزیر بکشیم.

براستی جامعه ما از چهره های شایسته و فرهیخته ی ملی تهی نیست. چرا از ابلهانی برآمده از همین حکومت اسلامی و تفکر قهقرایی آن پشتیبانی می شود و به آن پرداخته می شود اما راه و روش و منش و آماجهای چهره هایی که جان بر سر آرمانهای میهنی شان نهاده اند، دنبال نمی شود. خون فروهرها هنوز دادخواهی همه ما را معنا می دهد. ما چه کرده و می کنیم!؟

هنوز خاورانهای ما از سیاووشان سرزمین ما خونبار است! ما چه کرده و می کنیم!؟

هنوز قتلگاههای اوین شریفترین فرزندان سرزمین ما را سلاخی می کنند، ما چه کرده و می کنیم!؟

چرا بجای الله اکبر و حسین حسین گفتن! سرود ملی ایران را فریاد نمی کنیم!؟

چرا خواستگاههای ملی را آماج حرکتها و مبارزات خود نمی کنیم!

از این حکومت و از برآمدگان ِاز این حکومتف جز ناکارامدی وبلاهت و ننگ و سیه روزی و غارت و قتل و نفرت، چیزی دیگر بدست نمی دهد!

سرنوشت ما و وطن و آینده ی وطن ما به خود ما بستگی دارد که چه کنیم و چه بخواهیم!



با مهر

گیل آوایی

دسامبر2010



No comments: