انتخابات آزاد و آزادی اجتماعات در حکومت اسلامی، ماجرای منار و گنجشک!
گیل آوایی
درس بزرگی که دوران اختناق و سانسور در پیش ازانتحار 57 به همه ما داده و می دهد این است که اگر نا آگاهی از فکر و برنامه و چند و چون دستیابی به جامعه ای که اسلام سیاسی به پرچمداری خمینی جنایتکار، ما را در باتلاق خرافه و جهل و حکومت صاحب زمانی، گرفتار کرده است؛ وحشگریها و سرکوب جنایتکارانه ی حکومت اسلامی در شرایط کنونی نباید ما را از آنچه که سی سال است همه ما را بجان آورده، دور نماید تا در همان دایره خفقان آور خمینی و اسلام سیاسی راه چاره بجوییم که هیچ نیست مگر از چاهی به چاه دیگر افتادن!
تردیدی نیست که حکومت اسلامی در شرایط کنونی با آدمکشان به جاه و مقام رسیده از ایجاد انحراف در جنبش سبز و فرو غلتاندن آن در تار متعفن اسلام سیاسی، و دست و پا بستن جنبش در همان سیه روزی سی ساله از هیچ کوششی فرو گذار نمی کند و از همین نگاه است که اسلام پناهی و شعارها و خواستهای دینی هرچه بیشتر در جنبش موسوم به سبز قوت و شدت می گیرد. نمونه های پاره کردن عکس خمینی و برپایی مراسم دینی و تکیه به گفته ها و فتواها و نقل قولهای خمینی جنایتکار و طرح اختلافات دینی چه از نوع تمساح یزدی و چه خامنه ای و یزدی و دیگران، نه برای آماده کردن مقدمات برای دستگیری و چه و چه کردن کروبی و موسوی که برای عمده کردن همین خواسته ها و کشتار مردم بجان آمده و نیز تحت الشعاع قرار دادن خواسته های مترقی و راستین مطرح در جنبش سبز است. ( اول بار نیست که این حکومت مردم را به مرگ می گیرد تا به تب رضایت دهند!)
خواستهای محوری " مرگ بر دیکتاتور و استقلال – آزادی - جمهوری ایرانی " که در گردهماییهای اعتراضی و شعارهای مردم فریاد می شود دقیقا مسیر هدفمند مردمیست که راه را به درستی دریافته اند و از انحراف و ترفندهای حکومت اسلامی و چهره های برون آمده از درون آن، جداست.
اگر به رویدادها و ترکیب نیروها و برخوردی که از سوی حکومت اسلامی در بویژه پس از انتخابات کذایی اش بنگریم، براحتی در می یابیم که چهره هایی مانند کروبی و موسوی و خاتمی و اصولا همه آنانی که در چهارچوب دین سیاسی اسلام، حرکتها و تحلیلها و خواسته هایشان را دنبال می کنند، نه تنها سوپاپ اطمینان و نقطه قوت بسیارانی از جنایتکاران حاکم هستند بلکه نهایتا ناجی این حکومت از خشم قهرآمیز مردم ایرانند.
کشتن موسوی و خاتمی و کروبی و هرکس دیگری در این حکومت سرتاپا جنایت و قتل، برای حاکمان هار ِ کنونی این حکومت، کار ساده ایست و ماست مالی کردن آن نیز، اما حاکمان کنونی بگونه ای که هم می ترسند و هم می ترسانند، برخورد می کنند و موسوی و کروبی و دیگر چهره های درون این حکومت برای روز مبادای همان ترسی است که بنوعی در چنته حفظ شان کرده اند.
جنبش اگر از خواسته های مستقل خود منحرف شود( به هر دلیل) و اگر در راستای اهداف و خواسته های موسوی و کروبی پیش رود، خطری برای کل حکومت اسلامی نیست بلکه مهار سگهای هاریست که بی پروا دنبال همان اوتوپیای هاله نور و چاه جمکرانند و صد البته زمینه اصلی و پشت همه این عوامفریبیهای خداپسندانه!، غارت هر چه بیشتر ثروت ملی و حفظ ساختار مافیایی و اختاپوسی ِ از نوع خامنه ای و زیر مجموعه های بیت جنایت اش است.
اگر تا کنون هشیاری و حرکت بسیار زیرکانه و هوشمند مردم ایران با خواسته هایی که در شعارهای مردم مطرح می شوند، همه کسانی که از بالا به نوعی با جنبش کنونی همسویی و همراهی می کنند را به دنبال خود کشیده است به معنی آن نیست که کسانی همچون کروبی و موسوی ظرفیت و حتی جدیتی در سرنگونی حکومت موجود داشته باشند. مرگ بر دیکتاتور خواسته ای نیست که تا کنون یک نفر از این حضرات به زبان آورده باشند.
یک واقعیت روشن و انکار ناپذیر در شرایط کنونی این است که مردم دگرگونی ریشه ای و بنیادی را طلب می کنند و امکان ندارد که حکومت اسلامی با ساختار و شیوه تاکنونی اش بتواند مردم را از راهی که پیش گرفته اند باز گرداند. آب رفته به جوی بازگشتنی نیست!
به همان ترتیبی که همه ی دست اندر کاران حاکمیت اسلامی از هر نگرش و شیوه و باور با هر گونه تفسیر و تعبیر وضعیت سیاسی/ فرهنگی/ اجتماعی ما، می کوشند، حکومت اسلامی را از سقوط نجات دهند، مردم نیز با هوشیاری بی نظیری جنبش سبز را مرحله به مرحله در جهت خواسته های انسانی و بالنده خود، ارتقاء می دهند. ( اگر چه نباید از نظر دور داشت که برخورد جاهلانه و خونبار حکومت اسلامی با اعتراضات، در این کار تاثیر مستقیم داشته است.)
به هر روی، نه چماق حزب الهی های کور و نه شیرینی خاتمی چی ها قادر به باز گرداندن مردم از مسیری که در پیش گرفته اند، نیست. تنها کسانی که این واقعیت را با خودفریبی نمی خواهند درک کنند همانانی هستند که در غارت و قتل و دزدی و راندخواری و مملکت بر باد دهی ِ تاکنونی دست داشته و دارند اما این خودفریباندن تغییری در اصل معادله نمی دهد و زمانی چنین توهم ابلهانه ای از این جانیان ریخته می شود که با پس گردنی از قدرت بزیر کشیده شوند.
از همین نگاه می خواهم گفته باشم که نسبت به موسوی و کروبی و خاتمی هیچ توهمی نیست و اگر تکیه ای به مسئله پشتیبانی از موسوی بطور اخص می شود، بدلیل حساسیت و ضرورتیست که شرایط کنونی رو در رویی با حاکمیت سیاه اسلامی ایجاب می کند. اما برخوردهای آقای موسوی اگر آب بر آتش خشم مردم ریختن باشد، تردیدی نیست که مردم او را نیز کنار می زنند.
روند سرکوب و بگیر و ببندهای جاهل منشانه ی حکومت اسلامی جنبش سبز را به مرحله ای می کشاند که نیروی
سرکوب از فرزندان همین مردم تهی شده و علی می ماند و حوض اش!! که باید از نیروهای وارداتی سپاه قدس از لبنان و فلسطین و عراق و...... استفاده کنند. نیروهایی چون حزب اله ِ حسن نصراله و حماس ِ خالد مشعل و.... که در مقابل دلارهای غارت شده از سفره ایرانیان، یاری رسان حکومت نحس خامنه ای هستند اما نیروهایی از این دست با بی ریشگی ای همچون رادان ها، قادر خواهند بود حکومت اسلامی را در قدرت نگهدار دارد!؟ این پرسشی است که پاسخ آن را مردم با لگدکوب کردن همه این مزدوران، خواهند داد.
در اینجا با انچه که گفته شد، پیش از آنکه به بیانیه شماره 17 آقای میرحسین موسوی بپردازم، می خواهم به هزار زبان فریاد کنم که ما تجربه چندین نمونه از این راه جوییهای در درون حکومت نحس اسلامی را از سر گذرانده ایم. از سردار سازندگی بگیر تا سید خندان اش. ما خیزش دلیرانه دانشجویان را برای پشتیبانی از همین خاتمی تجربه کرده ایم و باز دیدیم و تاوانش را با جان شریفترین فرزندان خود همچون اکبر محمدی ها دادیم. ما فتلهای زنجیره ای را خون گریه کردیم اما آنچه نتیجه داد فریبکاری و تدارکاتچی بودن و شدن ِرئیس جمهور اصلاحات، بود و حیرت همگان که چگونه این امامزاده درکور کردن چنان ظرفیتهایی دارد اما در شفا دادن علیل و ذلیل است!
با چنین تجربه های خونبار و تلخ، وقتی به بیانیه آقای میرحسین موسوی می نگریم، در کمترین حد شگفتی و در کمترین حد تعمق و تامل از خود ایشان می پرسیم که :
بند نخست بیانیه شما اشاره به کدام دولت، با کدام مجلس و در قاموس کدام قانون اساسی و غول رهبری ولایت و بیت جنایت اش است؟
مگر نه اینکه این دولت و این مجلس و قوه قضاییه که مورد اشاره شماست، با تقلب و در چهارچوب خواست و برنامه ریزی رهبر لمپن و زیر مجموعه های بیت جنایت اش بر سرکارند؟
چنین دولتی کدام مسئولیت پذیری و صداقت و تامین منافع ملی را می تواند براورده کند!؟
آیا آقای موسوی نمی داند یا مصلحت اندیشانه نادانسته می انگارد که مافیای اقای خامنه ای و دار و دسته ی طرفدارش چونان اختاپوس بر منابع و منافع ملی ایرانیان چنگ انداخته اند و با این تو بمیری من بمیرم! کنار نمی کشند!
با بیان نخستین بند بیانیه، که چنین است، براوردن بقیه بندها از نوع آزادی زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات و آزادی گردهم آییها خود بخود جنبه شوخی و طنز تلخی دارد که شک ندارم خود آقای موسوی هم به چنان شرایطی با چنین حکومتی، می داند که این حرف جز فریبکاری نیست. اگر صادقانه برآمده باشد، باید بر احوال اقای موسوی و طرفدارانش گریست.
انتظار برآوردن خواسته هایی از نوع ازادی مطبوعات و آزادی زندانیان سیاسی و آزادی اجتماعات در ساختار حکومت اسلامی، مصداق آن مثل معروف منار و گنجشک است! که آقای موسوی و همه ی همفکران دین سیاسی اش خوب می دانند که از این حکومت چیزی می خواهند که در هیچ ظرفیتی از آن حتی در لیبرالترین و پر تحمل ترین حالت این حکومت، نمی گنجد!
واقعیت بیانیه آقای موسوی چیزی نیست مگر تلاشی برای راهگشایی بینابینی در نیروهای ذینفع در حکومت جنایتکار اسلامی که دستشان به خون مردم آغشته است و این گونه راهگشایی از نوع برخوردهاییست که نشان از توهم و همان اساس بینش دین سیاسی وهمان تناقضات وحشتنا ک دارد. با چنین نگرش و باوری جز در گنداب متعفن حکومت اسلامی غلت زدن! و تداوم سه دهه سیه روزی ملت ایران و هست و نیست مردم را به خون کشاندن، نیست.
تاکید بر خواسته های تاکنونی که همانا " استقلال – آزادی - جمهوری ایرانی " و نابودی هرگونه دیکتاتوری در میهن ماست، مرز مشخصی بین مردم و حاکمیت سیاه کنونی، است.
مردم همه این حکومت را نفی می کنند. مردم از هرچه دین سیاسی و خدای سیاسی خسته شده اند. مردم از دشمنی های بیمارگونه و تضاد و تناقضهای مالیخولیایی این حکومت بجان آمده اند. مردم خمینی جنایتکار را نماد سیه روزی و سه دهه قتل و غارت و دروغ وخرافه می دانند. مردم از این ساختار حکومتی و ولایت شوم آن بیزارند. مردم به نمادهای ملی و باستانی خودشان رجوع کرده اند. مردم فریاد می کنند " پرچم خرچنگ نمی خوایم، رهبر الدنگ نمی خوایم!" مردم سرود ملی ای ایران را با همه شور و شوقشان می خوانند. مردم برای نفی همه این حکومت از دریای خون می گذرند، مردم از هرشعار و نماد دینی در ساختار سیاسی و ملی و میهنی خود با چهره های ابلهانه و خرافه آلود هر آخوند و هر بی سر و پایی از نوع هاله نور و خامنه ای الدنگ بجان آمده اند! مگر می شود تا این حد مصلحت اندیشانه و نادیده گذاشتن، در قالب همین حکومت نحس راه چاره جست!؟
بجای چنین راه چاره جوییها در چنبره هزار دستان این حکومت ننگین، گسترش جبهه اتحاد همه طیفهای همسو با مردم و بازتاب خواسته های عینی و به حق مردم است که در میدان ستیز و اعتراض فریاد می کنند. بجای رویکرد به قانون اساسی سه دهه جنایت اسلامی، گسترش اعتصاب و نافرمانی سراسری در مقابل این حکومت است.
هرچه سیاست مماشات و چرخ زدن در داخل این حکومت بیشتر شود، قتل و زندان و شکنجه و اعدام، بیشتر و بیشتر می شود.
فراموش نکنیم که مماشات از سوی جنبش سبز، توهم قدرت و توان مانور بیشتر به جنایتکاران حاکم می دهد. نخستین و ضروریترین گام در مرحله کنونی نه راهکارهای بینابینی در این حکومت بلکه نافرمانی عمومی و اعتصاب سراسریست.
آقایان موسوی و کروبی و خاتمی که شاید در شرایط بریدن چاقو و دسته اش! گیر کرده باشند اما بدانند که حضورشان در جنبش سبز، تنها سپر دفاعی حاکمان اسلامی پس از سرنگونیست و از همین رو تا کنون دوام آورده اند.
با مهر
گیل آوایی
ششم ژانویه 2010
گیل آوایی
درس بزرگی که دوران اختناق و سانسور در پیش ازانتحار 57 به همه ما داده و می دهد این است که اگر نا آگاهی از فکر و برنامه و چند و چون دستیابی به جامعه ای که اسلام سیاسی به پرچمداری خمینی جنایتکار، ما را در باتلاق خرافه و جهل و حکومت صاحب زمانی، گرفتار کرده است؛ وحشگریها و سرکوب جنایتکارانه ی حکومت اسلامی در شرایط کنونی نباید ما را از آنچه که سی سال است همه ما را بجان آورده، دور نماید تا در همان دایره خفقان آور خمینی و اسلام سیاسی راه چاره بجوییم که هیچ نیست مگر از چاهی به چاه دیگر افتادن!
تردیدی نیست که حکومت اسلامی در شرایط کنونی با آدمکشان به جاه و مقام رسیده از ایجاد انحراف در جنبش سبز و فرو غلتاندن آن در تار متعفن اسلام سیاسی، و دست و پا بستن جنبش در همان سیه روزی سی ساله از هیچ کوششی فرو گذار نمی کند و از همین نگاه است که اسلام پناهی و شعارها و خواستهای دینی هرچه بیشتر در جنبش موسوم به سبز قوت و شدت می گیرد. نمونه های پاره کردن عکس خمینی و برپایی مراسم دینی و تکیه به گفته ها و فتواها و نقل قولهای خمینی جنایتکار و طرح اختلافات دینی چه از نوع تمساح یزدی و چه خامنه ای و یزدی و دیگران، نه برای آماده کردن مقدمات برای دستگیری و چه و چه کردن کروبی و موسوی که برای عمده کردن همین خواسته ها و کشتار مردم بجان آمده و نیز تحت الشعاع قرار دادن خواسته های مترقی و راستین مطرح در جنبش سبز است. ( اول بار نیست که این حکومت مردم را به مرگ می گیرد تا به تب رضایت دهند!)
خواستهای محوری " مرگ بر دیکتاتور و استقلال – آزادی - جمهوری ایرانی " که در گردهماییهای اعتراضی و شعارهای مردم فریاد می شود دقیقا مسیر هدفمند مردمیست که راه را به درستی دریافته اند و از انحراف و ترفندهای حکومت اسلامی و چهره های برون آمده از درون آن، جداست.
اگر به رویدادها و ترکیب نیروها و برخوردی که از سوی حکومت اسلامی در بویژه پس از انتخابات کذایی اش بنگریم، براحتی در می یابیم که چهره هایی مانند کروبی و موسوی و خاتمی و اصولا همه آنانی که در چهارچوب دین سیاسی اسلام، حرکتها و تحلیلها و خواسته هایشان را دنبال می کنند، نه تنها سوپاپ اطمینان و نقطه قوت بسیارانی از جنایتکاران حاکم هستند بلکه نهایتا ناجی این حکومت از خشم قهرآمیز مردم ایرانند.
کشتن موسوی و خاتمی و کروبی و هرکس دیگری در این حکومت سرتاپا جنایت و قتل، برای حاکمان هار ِ کنونی این حکومت، کار ساده ایست و ماست مالی کردن آن نیز، اما حاکمان کنونی بگونه ای که هم می ترسند و هم می ترسانند، برخورد می کنند و موسوی و کروبی و دیگر چهره های درون این حکومت برای روز مبادای همان ترسی است که بنوعی در چنته حفظ شان کرده اند.
جنبش اگر از خواسته های مستقل خود منحرف شود( به هر دلیل) و اگر در راستای اهداف و خواسته های موسوی و کروبی پیش رود، خطری برای کل حکومت اسلامی نیست بلکه مهار سگهای هاریست که بی پروا دنبال همان اوتوپیای هاله نور و چاه جمکرانند و صد البته زمینه اصلی و پشت همه این عوامفریبیهای خداپسندانه!، غارت هر چه بیشتر ثروت ملی و حفظ ساختار مافیایی و اختاپوسی ِ از نوع خامنه ای و زیر مجموعه های بیت جنایت اش است.
اگر تا کنون هشیاری و حرکت بسیار زیرکانه و هوشمند مردم ایران با خواسته هایی که در شعارهای مردم مطرح می شوند، همه کسانی که از بالا به نوعی با جنبش کنونی همسویی و همراهی می کنند را به دنبال خود کشیده است به معنی آن نیست که کسانی همچون کروبی و موسوی ظرفیت و حتی جدیتی در سرنگونی حکومت موجود داشته باشند. مرگ بر دیکتاتور خواسته ای نیست که تا کنون یک نفر از این حضرات به زبان آورده باشند.
یک واقعیت روشن و انکار ناپذیر در شرایط کنونی این است که مردم دگرگونی ریشه ای و بنیادی را طلب می کنند و امکان ندارد که حکومت اسلامی با ساختار و شیوه تاکنونی اش بتواند مردم را از راهی که پیش گرفته اند باز گرداند. آب رفته به جوی بازگشتنی نیست!
به همان ترتیبی که همه ی دست اندر کاران حاکمیت اسلامی از هر نگرش و شیوه و باور با هر گونه تفسیر و تعبیر وضعیت سیاسی/ فرهنگی/ اجتماعی ما، می کوشند، حکومت اسلامی را از سقوط نجات دهند، مردم نیز با هوشیاری بی نظیری جنبش سبز را مرحله به مرحله در جهت خواسته های انسانی و بالنده خود، ارتقاء می دهند. ( اگر چه نباید از نظر دور داشت که برخورد جاهلانه و خونبار حکومت اسلامی با اعتراضات، در این کار تاثیر مستقیم داشته است.)
به هر روی، نه چماق حزب الهی های کور و نه شیرینی خاتمی چی ها قادر به باز گرداندن مردم از مسیری که در پیش گرفته اند، نیست. تنها کسانی که این واقعیت را با خودفریبی نمی خواهند درک کنند همانانی هستند که در غارت و قتل و دزدی و راندخواری و مملکت بر باد دهی ِ تاکنونی دست داشته و دارند اما این خودفریباندن تغییری در اصل معادله نمی دهد و زمانی چنین توهم ابلهانه ای از این جانیان ریخته می شود که با پس گردنی از قدرت بزیر کشیده شوند.
از همین نگاه می خواهم گفته باشم که نسبت به موسوی و کروبی و خاتمی هیچ توهمی نیست و اگر تکیه ای به مسئله پشتیبانی از موسوی بطور اخص می شود، بدلیل حساسیت و ضرورتیست که شرایط کنونی رو در رویی با حاکمیت سیاه اسلامی ایجاب می کند. اما برخوردهای آقای موسوی اگر آب بر آتش خشم مردم ریختن باشد، تردیدی نیست که مردم او را نیز کنار می زنند.
روند سرکوب و بگیر و ببندهای جاهل منشانه ی حکومت اسلامی جنبش سبز را به مرحله ای می کشاند که نیروی
سرکوب از فرزندان همین مردم تهی شده و علی می ماند و حوض اش!! که باید از نیروهای وارداتی سپاه قدس از لبنان و فلسطین و عراق و...... استفاده کنند. نیروهایی چون حزب اله ِ حسن نصراله و حماس ِ خالد مشعل و.... که در مقابل دلارهای غارت شده از سفره ایرانیان، یاری رسان حکومت نحس خامنه ای هستند اما نیروهایی از این دست با بی ریشگی ای همچون رادان ها، قادر خواهند بود حکومت اسلامی را در قدرت نگهدار دارد!؟ این پرسشی است که پاسخ آن را مردم با لگدکوب کردن همه این مزدوران، خواهند داد.
در اینجا با انچه که گفته شد، پیش از آنکه به بیانیه شماره 17 آقای میرحسین موسوی بپردازم، می خواهم به هزار زبان فریاد کنم که ما تجربه چندین نمونه از این راه جوییهای در درون حکومت نحس اسلامی را از سر گذرانده ایم. از سردار سازندگی بگیر تا سید خندان اش. ما خیزش دلیرانه دانشجویان را برای پشتیبانی از همین خاتمی تجربه کرده ایم و باز دیدیم و تاوانش را با جان شریفترین فرزندان خود همچون اکبر محمدی ها دادیم. ما فتلهای زنجیره ای را خون گریه کردیم اما آنچه نتیجه داد فریبکاری و تدارکاتچی بودن و شدن ِرئیس جمهور اصلاحات، بود و حیرت همگان که چگونه این امامزاده درکور کردن چنان ظرفیتهایی دارد اما در شفا دادن علیل و ذلیل است!
با چنین تجربه های خونبار و تلخ، وقتی به بیانیه آقای میرحسین موسوی می نگریم، در کمترین حد شگفتی و در کمترین حد تعمق و تامل از خود ایشان می پرسیم که :
بند نخست بیانیه شما اشاره به کدام دولت، با کدام مجلس و در قاموس کدام قانون اساسی و غول رهبری ولایت و بیت جنایت اش است؟
مگر نه اینکه این دولت و این مجلس و قوه قضاییه که مورد اشاره شماست، با تقلب و در چهارچوب خواست و برنامه ریزی رهبر لمپن و زیر مجموعه های بیت جنایت اش بر سرکارند؟
چنین دولتی کدام مسئولیت پذیری و صداقت و تامین منافع ملی را می تواند براورده کند!؟
آیا آقای موسوی نمی داند یا مصلحت اندیشانه نادانسته می انگارد که مافیای اقای خامنه ای و دار و دسته ی طرفدارش چونان اختاپوس بر منابع و منافع ملی ایرانیان چنگ انداخته اند و با این تو بمیری من بمیرم! کنار نمی کشند!
با بیان نخستین بند بیانیه، که چنین است، براوردن بقیه بندها از نوع آزادی زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات و آزادی گردهم آییها خود بخود جنبه شوخی و طنز تلخی دارد که شک ندارم خود آقای موسوی هم به چنان شرایطی با چنین حکومتی، می داند که این حرف جز فریبکاری نیست. اگر صادقانه برآمده باشد، باید بر احوال اقای موسوی و طرفدارانش گریست.
انتظار برآوردن خواسته هایی از نوع ازادی مطبوعات و آزادی زندانیان سیاسی و آزادی اجتماعات در ساختار حکومت اسلامی، مصداق آن مثل معروف منار و گنجشک است! که آقای موسوی و همه ی همفکران دین سیاسی اش خوب می دانند که از این حکومت چیزی می خواهند که در هیچ ظرفیتی از آن حتی در لیبرالترین و پر تحمل ترین حالت این حکومت، نمی گنجد!
واقعیت بیانیه آقای موسوی چیزی نیست مگر تلاشی برای راهگشایی بینابینی در نیروهای ذینفع در حکومت جنایتکار اسلامی که دستشان به خون مردم آغشته است و این گونه راهگشایی از نوع برخوردهاییست که نشان از توهم و همان اساس بینش دین سیاسی وهمان تناقضات وحشتنا ک دارد. با چنین نگرش و باوری جز در گنداب متعفن حکومت اسلامی غلت زدن! و تداوم سه دهه سیه روزی ملت ایران و هست و نیست مردم را به خون کشاندن، نیست.
تاکید بر خواسته های تاکنونی که همانا " استقلال – آزادی - جمهوری ایرانی " و نابودی هرگونه دیکتاتوری در میهن ماست، مرز مشخصی بین مردم و حاکمیت سیاه کنونی، است.
مردم همه این حکومت را نفی می کنند. مردم از هرچه دین سیاسی و خدای سیاسی خسته شده اند. مردم از دشمنی های بیمارگونه و تضاد و تناقضهای مالیخولیایی این حکومت بجان آمده اند. مردم خمینی جنایتکار را نماد سیه روزی و سه دهه قتل و غارت و دروغ وخرافه می دانند. مردم از این ساختار حکومتی و ولایت شوم آن بیزارند. مردم به نمادهای ملی و باستانی خودشان رجوع کرده اند. مردم فریاد می کنند " پرچم خرچنگ نمی خوایم، رهبر الدنگ نمی خوایم!" مردم سرود ملی ای ایران را با همه شور و شوقشان می خوانند. مردم برای نفی همه این حکومت از دریای خون می گذرند، مردم از هرشعار و نماد دینی در ساختار سیاسی و ملی و میهنی خود با چهره های ابلهانه و خرافه آلود هر آخوند و هر بی سر و پایی از نوع هاله نور و خامنه ای الدنگ بجان آمده اند! مگر می شود تا این حد مصلحت اندیشانه و نادیده گذاشتن، در قالب همین حکومت نحس راه چاره جست!؟
بجای چنین راه چاره جوییها در چنبره هزار دستان این حکومت ننگین، گسترش جبهه اتحاد همه طیفهای همسو با مردم و بازتاب خواسته های عینی و به حق مردم است که در میدان ستیز و اعتراض فریاد می کنند. بجای رویکرد به قانون اساسی سه دهه جنایت اسلامی، گسترش اعتصاب و نافرمانی سراسری در مقابل این حکومت است.
هرچه سیاست مماشات و چرخ زدن در داخل این حکومت بیشتر شود، قتل و زندان و شکنجه و اعدام، بیشتر و بیشتر می شود.
فراموش نکنیم که مماشات از سوی جنبش سبز، توهم قدرت و توان مانور بیشتر به جنایتکاران حاکم می دهد. نخستین و ضروریترین گام در مرحله کنونی نه راهکارهای بینابینی در این حکومت بلکه نافرمانی عمومی و اعتصاب سراسریست.
آقایان موسوی و کروبی و خاتمی که شاید در شرایط بریدن چاقو و دسته اش! گیر کرده باشند اما بدانند که حضورشان در جنبش سبز، تنها سپر دفاعی حاکمان اسلامی پس از سرنگونیست و از همین رو تا کنون دوام آورده اند.
با مهر
گیل آوایی
ششم ژانویه 2010
No comments:
Post a Comment