"
آزادی برای انسان بزرگترین چالش است"
همین
جمله یعنی " آزادی برای انسان بزرگترین چالش است" مانند اسم رمزی
که چیزی بیادم بیاورد مرا وا داشت بایگانیِ در دستِ اقدامم را بگردم و نوشته ای را
پیدا کنم که رهایش کرده بودم!
یکشنبه
شب 22 مارس 2020 بود که برنامه ای از تلویزیون بروکسل پخش می شد و در آن مناطقی از
ترکیه و بلغارستان و یونان نشان داده می شد و بخش اصلیش در رابطه با خرسهای اهلی
شده ای بود که یک حلقۀ فلری از دماغ خرسها گذرانده و با کشیدن آن، خرسها را وادار
به رقص و نمایشهای معرکه ای می کردند. شماری از این خرسها رهانیده شده و در منطقه
ای حفاظت شده، نگهداری می شدند.
بخشی
از همین فیلمِ مستند به منطقه ای در بلغارستان می پرداخت که منطقۀ معدنهای ذغال
سنگ و صنایع مربوط به آن بود و پس از فروپاشی کشورهای سوسیالیستی!، این معادن بنا
به شرطی که اتحادیه اروپا تعیین کرده بود، بسته و حدود 15000 کارگر بیکار شده
بودند.
گذشته
از شرایط بیکاری کارگران بیکارشده، مصاحبه هایی هم با مردم منطقه پخش شد که در دو
دوره زیسته و می زیستند. یک دوره، پیش و دورۀ دیگر، پس از فروپاشیِ بلوکِ سوسیالیستی، بود. اما دلتنگی مردم برای
همان شرایطِ به عبارتی اسارتبار و نبودِ آزادی و انتخاب و......... بیان می شد و
در باره اینکه باید برای آزاد بودن و آزاد زیستن امکان انتخاب می داشتند، بحث می
شد.
اشاره
ای که درذهنم ماند، این بود که "آزادی برای انسان
بزرگترین چالش است" و ضرورت بودنِ امکان و
حتی توانِ انتخاب برای آزادی، تعیین کننده و لازم است.
هر
چه بود، این شد که هم اکنون می خوانید. در این نوشتار که بخوانیدش نقدِ کتابِ " خرسهای رقصنده" ، اشارات و
نکاتی وجود دارد که هم به خواندنشان می ارزد و هم به اندیشیدنِ به آنها.
چند
و چون آن را به شما وا می گذارم.
با
مهر
گیل
آوایی
آوریل
2020
خرسهای
رقصنده
پیتر
پومریانسِف[1]
سوم
مه 2018 نیویورک تایمز
ترجمۀ
فارسی: گیل آوایی
داستانهای
دلتنگیِ مردم برای زندگی زیر سلطۀ استبداد
اثر
ویتولد شابلوسکی[2]
ترجمه:
انتونیا لوید-جونز[3]
"
داستانهای دلتنگی مردم برای زندگی در حاکمیت استبدادی"
زیر
این برچسب می توانستم در باره شرحِ پیشین آن بخوانم:
"
داستانهای واقعیِ مردمِ جوامعِ تازه آزاد شده، به شیوه های زندگیِ پیشین که در
اسارت نگه داشته شده بودند."
این
بازنگری مرا به تعجب وا داشت:
-
چرا نویسنده یا ناشر تصمیم می گیرد آن را تغییر
دهد؟
-
چرا " جوامع تازه آزاد" را حذف می
کند"؟
این
عنوان اغلب برای کشورهایی به کار می رود که زمانی کمونیست بودند و تصور می شود که
در گذار به سرمایه داریِ مردمسالارانه هستند.
آیا
این گزینش به معنای کنار گذاشتنِ مفهوم پیشین است؟ در آن صورت تغییر از " در
اسارت نگه داشته شده" باید ناشی از تحمیل نیروی از خارج به " دلتنگی
برای" چیزی که میلِ برآمده از درونِ آن معنا، بوده باشد. اما " شیوه های
پیشینِ زندگی" بسیار ملایمتر از مفهوم " استبداد است. در این صورت کسی
که با چیزهای راحتی در اسارت نگه داشته
شده، مشتاقِ آن شرایط وحشتناکِ پیشین است؟ یا این دو حالت فقط معنای جایگزین برای
یکدیگر هستند؟
اگر
چه تصور می کنم موضوعِ عنوان فرعی کتاب حل شده است، وضعیت برچسب دو لایۀ دوگانه
ساختار اصلی این کتاب را بخوبی نشان می دهد، که به دوبخش تقسیم می شوند.
در
بخش نخست، ویتولد شابلوسکی، که یک روزنامه نگار لهستانیست و مکرراً
با نویسنده مشهورترِ لهستان، ریشارد
کاپوشینسکی[4]
مقایسه شده، تعریف می کند پس از فروپاشی کمونیسم، خرسهایی که کولیهای بلغارستان
آنها را در اسارت داشتند وتوسط سازمانهای غیر دولتی دفاع از حقوق حیوانات، با هدف
خیرخواهانۀ، آزاد شدند، با آزاد شدن خرسها، رقص آنها از بین رفته بود.
همین
تعریف می بایست آن را در جای خود بعنوان یک کتاب کوچکِ دوست داشتنی قرار دهد. شابلوسکی
ترا وا می دارد حس کنی که خانواده های کولی شناسۀ خود بعنوان سرگرم کننده های خیابانی را از دست می دهند، ( و در همان حال –م) از بیانِ جزئیات خشن و بی رحمانۀ همین مردم که
به حیوانات روا می داشته اند، شانه خالی
می کند. حساس ترین بخشِ بدن یک خرس دماغِ آن است و صاحبانِ آنها حلقه های فلزی را
از آن می گذراندند و با کشیدنِ بی زحمتِ
آن، خرسها را به رقص وا می داشتند که این شکنجۀ جسمی خرسها بود در حالیکه با
نوشاندن الکل به خرسها، ارادۀ آنها را می شکستند. شابلوسکی سفرِ خرسها به نیمه
آزادی یا اسارات متمدنانه را در نُه فصل از عشقی که کولی ها مدعیِ آن به اسیرانشان(
خرسها –م) بودند،
تقسیم می کند. اگرچه خرسها "هوشِ طبیعیِ خود را(غریزه ) باز می یابند.
یک پیروزیِ بزرگ روی می دهد هنگام که خرسها " خواب زمستانی" شان را پس
از اینکه پیشتر هیچگاه چنان نکرده بودند، می آموزند. اما
این انتقال ( بازیابیِ هوش طبیعی –م) با حدِ کمال بسیار فاصله
داشته است: چون خرسها قادر نمی شدند از توله هایشان مراقبت کنند. آنها بی تفاوت
هستند. قادر به بازتولید( زایش –م) نبودند درواقع بی آینده
بودند. خرسها رفتاری را آغاز کردند که هنگام اسارتشان وادار می شدند داشته
باشند. در کمال حیرت و وحشتِ جامعۀ دفاع
از حقوق حیوانات،خرسهای آزاد شده روی دو پایشان بلند می شدند و می رقصیدند.
در
نیمۀ دوم کتابش، شابلوسکی همان نُه سرفصل کتاب را تکرار می کند اما این بار او
زندگی روزمره در کشورهای پیشینِ بلوک شوری تا کوبا در دوره های مختلف بین کمونیسم
و دمکراسی، را تعریف می کند.
در
آغازِ هر فصل، شابلوسکی یک گفتاوری از بخشِ مربوط به خرسها ی در اسارت می
آورد. در فصلِ مربوط به کشور استونی[5]
، گفتاوری از بخشِ یک در رابطه با هوش طبیعی بر اساس شهادت کارشناسان حیوانشناسیست
که خرسها را از اسارت در می آورند:
-
ما در رصدخانه مان نشسته و به رفتار خرسها توجه می کردیم و روی آنها مطالعه می کردیم.
– این که تا چه حد می گذاشتم
تهاجم داشته باشند، آیا از حد می گذشتند یا هنوز می توانستیم بکذاریم بیشتر تهاجم
داشته باشند تا آرام شوند." نتیجه ای که به دست می آمد، رضایت بخش نبود. رابطۀ
بومی های استونیایی و اقلیت روسی در آن کشور اغلب پرخاشگرانه و تهاجمی بود.
کتاب،
یک تعریفِ واحد و مداوم چنانکه دو تعریف مخالفِ با هم، معنایی گاه پیش و گاه پس می
دهد،
نیست. همانطور که من فصلهای کشورها را می خواندم همیشه به بخش مربوط به خرسها بر
می
گشتم. گاهی پیوندها آسان بودند مانند هوش طبیعی( غریزۀ زمستانخوابی – م) و استونی.
دیگر
وقتها، آنها در واقع کم بودند: مثل برخی کارهای هنرِ تصوری، آنها بنظر می رسیدند
طوری تنظیم شده بودند که گاه طعنه زنانه و گاه خوشحال کننده باشند. بخش خواب
زمستانی در فصل دو، در باره روستای لهستانی بود که بومیهای آنجا مانند
شخصیتهای تولکین[6] لباس می پوشیدند تا
درآمد ناچیزی از گردشگران داشته باشند. آیا این مورد، همان تودۀ غیرفعال نیست که استعدادِ
درآمدزایی خود را به کار برده است؟ یا فعالیت جانبیِ یک شکل از بازار آزاد (
سرمایه داری آزاد--م) است.شکلی که مردمش را خوابالوده و غیرفعال نگه می دارد؟
در فصل پایانی، تصور می کنم شابلوسکی ما را به وارونۀ
مجارستان یا لهستان می برد، کشورهایی که محکوم به موفقیت در تبدیل پیمان ورشو[7] به اتحادیه اروپاییند اما حالا
گرایشات استبدادی گسترده رواج دارد. در
عوض، او به سمت یونان می چرخد که در آن یک دیکتاتوری دست راستی تا سال 1974 حکومت
کرده است. در مدت اعتراضات گستردۀ ضدِ اتحادیه اروپایی، در آتن، زبان انتقال، زبان
بازگشت می شود. معترضان اتحادیه اروپا را یک زندان می بینند و می خواهند سرمایه
داری را بزُدایند.( از بین ببرند-م) آیا آنها اطمینان از استبدادِ را طلب می کنند؟
یا هنوز در یک مبارزۀ ذاتی با استبداد طولانی و دیرینه هستند؟ یا همانطور که می
گویند، سرمایه داری یک آزادی جعلیست؟
در تمام " خرسهای رقصنده"، شابلوسکی نه فقط با
گفتگوهای یک روایتگرِ پر حرف چالش دارد بلکه با استدلال پرحرفی که پیشرفت سادۀ سیاسی از
خفقان به آزادی می گوید نیز چالش می کند. اما او فقط یک روایت تحمیلی را با روایت
دیگر جابجا نمی کند. در عوض او به یک دستیابیِ دوردست دامن می زند و یک گفتگوی
ناتمام دربارۀ این که آزادی براستی چه معنی ای می تواند بدهد، بر می انگیزاند. برای
خواننده ای که مایل به سبکی از داستانگوییست که همه چیز را شرح دهد، عذاب آور
خواهد بود. شاید این نیز نوعی دلتنگی برای استبداد باشد.
برگرفته از سایت نیویورک تایمز
مرور و برسی کتاب، سوم مه 2018/ مرور کتابِ " خرسهای رقصنده"
توجه: علاقمندانی که مایل به دریافت این
ترجمه با متن انگلیسی هستند، می توانند ضمن
تماس با نشانی (gilavaei@gmail.com ) آن را از راه ایمیل دریافت
نمایند.
[1] Peter Pomerantsev
[2] Witold Szablowski
[3] Antonia Lloyd-Jones
[4] Ryszard Kapuscinski
[5] Estonia کشور استونی، یکی از کشورهای سابقِ بلوک شرق/شوریب.ده و اینک عضو اتحادیه
اروپاست و در شمال اروپا قرار دارد.
[6] Tolkien نام یک فیلم بیوگرافیِ امریکاییست که توسط دوم
کاروکوسکی (Dome Karukoski) کارگردانی شده و فیلمنامۀ آن را دیوید گلیسن (David Gleeson)
و استفن برستفورد (Stephen Beresford ) نوشته است. این فیلم دربارۀ اوایل زندگی پروفسور
انگلیسی، جی آر آر تولکین (J. R. R. Tolkien ) است.> گفتاوری و برگرفته ویکیپدیا انگلیسی
[7] پیمان ورشو یا پیمان بلوک
شوروی سوسیالیستی
No comments:
Post a Comment