Friday, December 02, 2016

دو داستان از تونی موریسن/ رابرت استون - ترجمه فارسی: گیل آوای




1
تونی موریسنToni Morrison ( کلوئی اردلیا وُفورد[1]) نویسنده و استاد دانشگاه 18 فوریه 1931 در لورین[2]، ایالت اوهایو[3] امریکا زاده شده است. تونی موریسن را بعنوان یک فمینیست می شناسند.
 با اینکه رمانهایش بر حقوق زنان سیاهپوست متمرکز است اما خود او کارهایش را بعنوان فمینیست نمی شناسد. در مصاحبه ای به تاریخ 1998 در پاسخ به اینکه چرا از فمینیسم فاصله می گیرد، می گوید:
" برای اینکه تا آنجایی که می توانم، آزاد باشم. در تصورات خود نمی توانم وضعیتهایی را تن دهم که بسته اند. هر کاری که در دنیای نویسندگی انجام داده ام، بیشتر برای گستردگی و باز کردن درهای تازه بوده تا بستن آنها، حتی نبستن یک کتاب، باز گذاشتن یک پایان برای تفسیری
تازه، بازنگری و قطعی نبودن معنی واژه ها هم."
 تونی موریسن، برنده جایزۀ کتابِ امریکا و پولیتزر[4] در سال 1988 و برنده جایزه نوبل برای ادبیات در سال 1993 می باشد. او در  29 ماه مه  2012 مدال آزادی ریاست جمهوری امریکا را نیز دریافت نموده است. 
آبی ترین چشم[5]، سولا[6]، آواز سلیمان[7] و محبوب[8] در ردیف مشهورترین رمانهای اوست.

گفتاوری و برگردان فارسی  از سایت ویکیپدیای انگلیسی


[1] Chloe Ardelia Wofford
[2] Lorain
[3] Ohio
[4] Pulitzer
[5] The Bluest Eye
[6] Sula
[7] Song of Solomon
[8] Beloved



2


رابرت استون Robert Stone، داستان نویس
رابرت استون Robert Stone  در بروکلین، نیویورک در خانوادۀ پرزبیتاری[1] اسکاتلندی و کاتولیک ایرلندی، که زندگی خود را با کارگری درکشتی های یدک کش در بندر نیویورک تامین می کردند، زاده شد." اوتا سن شش سالگی با مادرش که از بیماری اسکیزوفرنی[2] رنج می برد، زندگی کرد اما پس از بستری شدن مادرش در یک مرکز درمانی، چندین سال را در یک یتیمخانۀ کاتولیک بسر برد.
رابرت استون در داستان " نبودِ بخشش" که او آن را اتوبیوگرافی( زندگینامه ) می نامید، مک کی[3] که شخصیت اصلی داستان است، در سن پنج سالگی به یتیمخانه ای سپرده شد که آنجا را " پویاییِ اجتماعیِ یک صخره مرجانی" می نامید. این شخصیتِ داستانش برآمده از همین بخش از زندگی اوست که تجربه کرد.
بنظر می رسد شخصیتهای بزن بهادر در داستانهای استون
اغلب از تجربه های شخصی خودِ او ریشه می گیرند. استون دوران کودکی دشواری داشت. افزون بر بیماری اسکیزوفرنیِ مادرش، پدرش هم خیلی زود مادرش را ترک کرد و او گرفتار الکل و مواد مخدر بود که باعث شد  از دبیرستان مریست[4] اخراج شود و نتواند تحصیلش را به پایان برد.  پس از آن استون مدت چهار سال به نیروی دریایی پیوست. در این دوره به بسیاری از نقاط دوردست از جمله قطب جنوب و مصر سفر کرد. اما بنا بگفته خودِ استون، هاوانا اولین سفر خارجی اش بود که آیندۀ نویسندگی اش را رقم زد.  خودش می گوید:" هاوانا اولین بندرِ آزادیِ من، اولین شهر خارجی ام بود. سال 1955 بود و من 17 سالم بود. مسئول مخابراتی در یک نیروی تهاجمی آبی/ خشکیِ نیروی دریایی ایالات متحده خدمت می کردم. در آن زمان من از سبکسری هاوانا بیشتر از جدیت بی شرمانه اش جا خوردم."
استون در اوایل دهه شصت مدت کوتاهی به دانشگاه نیویورک رفت و در روزنامۀ " نیویورک دیلی نیوز[5]" به عنوان کارگر ماشین کپی کار کرد. پس از ازدواج به شهر نئورلینز[6] کوچ نمود و در کارگاه والیس استگنر[7] در دانشگاه استانفورد[8] جایی که نوشتن رمانش را آغاز نمود، مشغول شد. اگر چه با کسانی از نسل تاثیر گذار آن زمان، کن کیسی[9] و مری پرانکسترز[10] در ارتباط بود اما از مسافران اتوبوس معروف 1964 در سفر به نیویورک[11] نبود.  
استون در دانشگاههای مختلف امریکا به آموزش برنامه نویسندگی خلاق پرداخت.
در سن 72 سالگی درست پس از دومین مجموعه داستانهای کوتاهش " هوادار مسئله دار" در یک مصاحبه تایید نمود که از بیماری هواگرفتگی( آمفیزم) رنج می برد. می گفت آمفیزم تاوان سیگار کشیدنِ زنجیریِ من است.
هرچه هست هنوز زنده ام"
طبق گفتۀ ناشرِ آثارش، استون دچار بیماریِ انسداد مزمن  ریوی شد و در تاریخ 10 ژانویه 2015 در کی وست[12] در گذشت.
او 55 سال با همسرش جانیس[13] زندگی مشترک داشت و دو فرزندشان بنامهای دیردری[14] ( دختر) و لان[15] ( پسر)
حاصل این زندگی مشترک است.

آثار عمدۀ رابرت استون از این قرارند :

1966: سالن آینه (رمان)
1970: ووسا[16] (فیلمنامه، بر اساس سالن آینه)
1974: سگِ سربازان (رمان) - برنده جایزه ملی کتاب
1978: چه کسی باران را بند می آورد (فیلمنامه، بر اساس سگ سربازان، همکاری نویسنده)
1981: پرچمی برای آفتابخیز (رمان) - فینالیست جایزه پولیتزر. فینالیست PEN / جایزه فاکنر[17]. دو بار فینالیست جایزه ملی کتاب
1986: کودکان روشنایی( کودکان نور) (رمان)
1992: به پل بیرونی رسیدن (رمان) - فینالیست جایزه ملی کتاب
1997: خرس و دخترش (داستانهای کوتاه) - فینالیست جایزه پولیتزر
1998: دروازۀ دمشق (رمان) - فینالیست جایزه ملی کتاب
2003: خلیج ارواح (رمان)
2007: سبز نخستین ( یادمان دهه شصت)( خاطرات)
2010: سرگرمی با مشکلات (داستانهای کوتاه)
2013: مرگ دختر سیاه مو (رمان)
برگرفته، اقتباس و ترچمه بخشهایی از سایت ویکیپدیای انگلیسی در بارۀ رابرت استون




[1] Presbyterian وابسته به کلیسای پرزبیتاریان/پرزبیتاری
[2] Schizophrenia روان گسیختگی
[3] Mackay
[4] Marist
[5] New York Daily News
[6] New Orleans
[7] Wallace Stegner
[8] Stanford
[9] Ken Kesey
[10] Merry Pranksters
[11] کن کسی نویسندۀ رمان " یکی بر فراز آشیانۀ فاخته پرواز کرد ( فیملی با اقتباس از این رمان بان نام پرواز بر فراز آشیانه فاخته  ساخته شده است)، سفری با اتوبوس به سراسر امریکا سازمان داده بود. منظور ازسفر معروف اتوبوس به نیویورک، همین سفر است.
[12] Key West
[13] Janice
[14] Deirdre
[15] Ian
[16] WUSA
[17] Faulkner

No comments: