یک اشاره برای ترجمه سه داستان از دو نویسنده
امریکایی و دیگر ترجمه هایم
ترجمه هر داستان یا مطلبی در این اندازه برایم
چنان است گویی به کوه نوردی مانندم آماده برای کوه نوردی که در آغازِ راه، قله ای
با راههای پر نشیب و فراز پیش رویش است. نگاه به آن و راه درازی که باید برود و به
قله برسد انگار سنگینیِ یک کوه بر شانه هایش است که می تواند یا دست از کوه نوردی
بکشد و از همانجا برگردد و یا راه بیافتد و برود.
ترجمۀ اولین کلمه، مانند اولین گام در راهِ رفتن
به سمت قله است که برمی دارد. آرام آرام به نا همواریها و سنگلاخها و صخره های راه
خو می کند و میانه های راه که رسید سوار بر ماجراست چونان تماشای چشم اندازی که
لحظه به لحظه با هرگام پدیدار می شود. زبان نویسنده، چند وُ چونِ پرداختِ داستان و
چرایی وُ به کجا انجامیدن، دستش می آید.
در پیچ وُ تاب این واژه به آن واژه، این عبارت به آن عبارت از این صفحه به صفحه دیگر،
به قله نزدیک و نزدیک تر می شود. گاه پا به سنگ می خورد و لختی ور رفتن با آن و فائق
آمدن بر درد، می چزاندش اما شیرینی گذر از آن و رسیدن به آخرِ ماجرا، همه چیز را
به خوش به حالیِ توانستن و تمامش کردن ختم می کند. گویی بر بلندای کوه رسیده و به
آنچه که زیر پایش نقش می زند، می نگرد.
نمی دانم کوه نوردی کرده اید یا نه اما احساس بی
مثالی به آدمی دست می دهد وقتی آخرین شیب، آخرین فاصلۀ با قله را آن لحظه که آدم نفسش
به شمارش افتاده و آخرینهای رمقش را به کار می گیرد و می رسد به قله! گویی هیچ
خستگی و از نفس افتادنی نبوده و آن همه جان کندن هم!
چنین احساسی از آغاز تا پایان هر ترجمه با من است.
از همان تردیدِ ادامه دادن یا ندادن تا احساس رسیدن به پایانِ ترجمه و به تماشای
آنچه شده است نشستن!
تردیدی نیست که هر ترجمه ای نقاط قوت و ضعف دارد و
می تواند بگونۀ متفاوتی باشد. حتی کاستی هایی در هر ترجمه است که هرچه بیشتر
بازخوانی و ویرایش شود پیراسته تر و شیوا تر و زیبا تر از آب در می آید. بویژه اگر
نگاه دومی غیر از خودِ مترجم در بازخوانی و ویراستاری آن باشد اما در کارهایم همه
چیز فقط و فقط از خود من است. نه نگاه دومی را داشته وُ دارم و نه امکان یاری به
ویرایشی! و چنین است که در مورد ترجمه های من نیزشاید بیشتر از هر ترجمۀ متداول
دیگری کاستیها و اشتباهات و غلطها و هرچه که با این معنا بگویید یا بنامیدش، باشد
که باید بگویم ناشی از حال وُ هوای خودم است وقتی ترجمه ای را شروع می کنم و شتابی
که برای تمام کردن وُ وقتی هم که تمام شده، در ارائۀ آن دارم. همین شتابزدگی شناسۀ
عریانی به کاستی و امکان بهتر ودیگرگونه بودن ترجمه هایم را سبب می شود اما واقعیت
این است که چنین خو و عادت و شیوه کارم را هیچ کاری نمی توانم بکنم شاید مصداق
گویایی باشد آن مثل ما که " ترک عادت موجب مرض است!" و من دچارش
هستم. هر چه هست با شور وُ حالی دست به کار ترجمه می زنم و با همه جان کندنها و
وقت و نیرو گذاشتنها، پایان کار و شرح آنچه که در پیش درآمد این گفتار آورده ام،
خوش به حالم می کند و باز دل به دریا زدنی دیگر و ترجمه ای تازه وسوسه ام می دارد.
حسِ خوبی که عموما در پایان هر کار ترجمه ام به من دست می دهد این است که شاید مفید و مورد
استفاده قرار بگیرد.
تا کنون یعنی همین تاریخ، حدود بیست هزار بازدید
فقط از صفحه کتابهایم دریک سایت اینترنتی یعنی داک استاک[1] شده و
نزدیک شش هزار دانلود کتابهایم است و این آمار از صفحۀ اینترنتی ای که هیچ مطلب یا
خبر دیگری جز عناوین و نشانی کتابهایم برای خواندن و دانلود در آن نیست، دلگرم
کننده است.
به هر روی این مثل ما که "کار نیکو کردن از
پر کردن است"، شاید در مورد کارهای ترجمه ای من نیز صدق کند!
اگرچه باید تاکید کنم که به هیچ وجه
دنبال هیچ اسم و رسم و اتیکت و برچسبی نیستم. هر چه هست پرداختن به کاری ست که اگر
علاقه به آن نگویم، وسوسه شاید نام گویایی باشد.
با مهر
گیل آوایی
نوامبر2013/ آبانماه 1392
هلند
این کتابها با فورمات پی دی اف منتشر شده اند.
برای دانلود دو داستان اثر نیکول کراس اینجا کلیک کنید
برای دانلودِ داستان اندی کوپیتاکو، اثر پال ثرو، اینجا کلیک کنید
[1] www.mediafire.com/#myfiles & www.docstoc.com/profile/gilavaei
No comments:
Post a Comment