Tuesday, January 22, 2013

" برگردان فارسی شعر" -یک- امروز" از ریچاردبلانکو One Today" Richard Blanco- گیل آوایی




  "یک"  امروز
 از: ریچارد بلانکوRichard Blanco
شاعر امریکایی کوبایی تبار در مراسم سوگند یاد کردن باراک اوباما برای دور دوم ریاست جمهوری امریکا 21ژانویه 2013
برگردان فارسی: گیل آوایی

یک خورشید امروز بر ما طلوع کرد، بر کرانه هامان افروخت
برفراز کوههای اسموکی[1] سوسو زنان به روی دریاچه های بزرگ، سلام کرد
حقیقت ساده ای در وسعت دشتها گسترد آنگاه به کوههای راکی نیرو داد
یک نور، بر فرازبامها تابید، زیر هر نور داستانی
ازحرکتهای سکوتمان در پشت پنجره ها گفته شد
چهره من، چهره تو، میلیونها چهره در آینه های صبح
هر یک خمیازه کشان به زندگی، با صدای بتدریج رساشدن در روزمان:
مداد اتوبوسهای زرد مدرسه، ریتم رنگ چراغهای راهنمایی
میوه می ایستد: سیبها، لیموها، و پرتقالهای همچون رنگین کمان آراسته
آغاز تحسین ما. کامیونهای نقره ای سنگین با روغن و حلقه های کاغذ
یا شیر، پر شدن در بزرگ راهها در کنار ما
سر راه تو به تمیز کردن میز، خواندن دفاتر حسابها یا
نجات دادن زندگی با آموزاندن هندسه یا به صدا در آوردن زنگ بقالی
همچنانکه مادرم بیست سال کرده است، تا من این شعر را بتوانم بنویسم
همه ما همچون ضرورت یک نور می گذریم
همان نور بر تخته سیاه با درسهایی برای روز:
معادلاتی برای حل کردن، تاریخی برای پرسیدن، یا هسته های متجسم
 این که " رویایی دارم"[2] به داشتنِ رویا ادامه می دهیم
یا فرهنگِ واژه غیرممکنِ اندوه، خالی بودنِ میزهای بیست کودک را بیان  نمی کند که امروز و برای همیشه به غیبت نشان شدند. نیایشگران زیادی هستند اما یک نور، در شیشه لکه دار پنجره ها نفس می کشد،
زندگی در چهره مجسمه های بُرُنز، گرمی بر پله های موزه ها و نیمکتهای گردشگاه ما
همچون مادران به فرزندان نگاه می کنند  که به امروز سُر می خورند
یک زمین.زمین ما، ما را به پای هر ساقه ذرت ریشه می کند، هر سرِ گندم
 با عرق ریزانی و دستها کاشته شدند،
دستانی که زغال سنگ یا آسیابها جابجا می کند
در بیابانها و فراز تپه ها می کارند، که ما را گرم می کنند، دستانی که  شیارها می کنند، کشیدن لوله ها و کابلها، دستانی که فرسوده اند همچون چهره پدر من فرسوده از بریدن نیشکرها
همینطور برادر من هم. و من توانستم کتاب و کفش داشته باشم.
گردوخاک مزارع و بیابانها، شهرها و میدانها
آمیخته به یک باد – نفس ما. نسیم. آن را بشنو
از میان طنین شکوهمند تاکسی ها و اتوبوسهای سر ریز در خیابانها، در سنفونی
گامها، گیتارها، و صدای کشیده شدن متروها،
آواز غیرمنتظره پرنده بر خط لباسهای تو
بشنو: جیغ زمین بازی تاب می خورد، صوت قطارها
یا پچ پچ کردنهای دورِ میز قهوه خانه ها. گوش کن: درهایی که برای یکدیگر در تمام روز باز می کنیم، می گوییم: سلام، شالوم، بون جورنو، هاودی، ناماسته، یا بونئوس دیاس(روز بخیر-م)
به زبانی که مادرم یادم داد- در هر زبان در یک باد، زندگی ما را می کشاند.
بدون پیش داوری، به همین سان که این کلمات در لبان من می شکنند.( به همین صورت که بر لبان من جاری اند – م)
یک آسمان:  از زمانیکه آپالاش و سی یراس[3]  شکوه خود را نمایانده اند. و می سی سی پی و کلرادو راهشان را به دریا باز کرده اند. خوشا دستهای ما:
فولادها را به پلها تبدیل کردند.
گزارش به موقعِ دیگری برای رئیس تمام کردن. بخیۀ دیگری بر زخم
یا لباس اداری زدن.
نخستین قلم مو بر پرتره
یا آخرین طبقه بر برج آزادی
پیش رفتن در یک آسمان که به دوباره سکوتمان داد می زند
یک آسمان به سویی که ما گاه چشم بالا می گیریم
خسته از کار: برخی از روزها در هوای حدس زدن به زندگیهامان، برخی از روزها تقدیر از عشقی که عشقت را با عشق پاسخ می دهد. گاهی ستودن مادری که می دانست چطور مهر بورزد، یا چطور پدری را ببخشد  که نمی توانست چیزی که می خواستی، بدهد.
ما راه خانه می گیریم: از میان زلالی باران یا سنگینی برف
یا روشنای سرخ در انبوه تاریکی، اما همیشه خانه، همیشه زیر یک آسمان، آسمان ما. و همیشه یک ماه همچون یک طبل بی صدا بر فرازِ بام هر خانه و هر پنجره، یک سرزمین – همۀ ما- رو به ستاره ها
امیدواری به - یک صورت فلکی
در انتظار ما که آن را نقش زند
در انتظار ما که نام دهد – با یکدیگر( با هم-م).


"One Today"
Richard Blanco

One sun rose on us today, kindled over our shores,
peeking over the Smokies, greeting the faces
of the Great Lakes, spreading a simple truth
across the Great Plains, then charging across the Rockies.
One light, waking up rooftops, under each one, a story
told by our silent gestures moving behind windows.
My face, your face, millions of faces in morning's mirrors,
each one yawning to life, crescendoing into our day:
pencil-yellow school buses, the rhythm of traffic lights,
fruit stands: apples, limes, and oranges arrayed like rainbows
begging our praise. Silver trucks heavy with oil or paper—
bricks or milk, teeming over highways alongside us,
on our way to clean tables, read ledgers, or save lives—
to teach geometry, or ring-up groceries as my mother did
for twenty years, so I could write this poem.
All of us as vital as the one light we move through,
the same light on blackboards with lessons for the day:
equations to solve, history to question, or atoms imagined,
the "I have a dream" we keep dreaming,
or the impossible vocabulary of sorrow that won't explain
the empty desks of twenty children marked absent
today, and forever. Many prayers, but one light
breathing color into stained glass windows,
life into the faces of bronze statues, warmth
onto the steps of our museums and park benches
 
as mothers watch children slide into the day.
One ground. Our ground, rooting us to every stalk
of corn, every head of wheat sown by sweat
and hands, hands gleaning coal or planting windmills
in deserts and hilltops that keep us warm, hands
digging trenches, routing pipes and cables, hands
as worn as my father's cutting sugarcane
so my brother and I could have books and shoes.
The dust of farms and deserts, cities and plains
mingled by one wind—our breath. Breathe. Hear it
through the day's gorgeous din of honking cabs,
buses launching down avenues, the symphony
of footsteps, guitars, and screeching subways,
the unexpected song bird on your clothes line.
Hear: squeaky playground swings, trains whistling,
or whispers across café tables, Hear: the doors we open
for each other all day, saying: hello, shalom,
buon giorno, howdy, namaste, or buenos días
in the language my mother taught me—in every language
spoken into one wind carrying our lives
without prejudice, as these words break from my lips.
One sky: since the Appalachians and Sierras claimed
their majesty, and the Mississippi and Colorado worked
their way to the sea. Thank the work of our hands:
weaving steel into bridges, finishing one more report
for the boss on time, stitching another wound
or uniform, the first brush stroke on a portrait,
or the last floor on the Freedom Tower
jutting into a sky that yields to our resilience.
One sky, toward which we sometimes lift our eyes
tired from work: some days guessing at the weather
of our lives, some days giving thanks for a love
that loves you back, sometimes praising a mother
who knew how to give, or forgiving a father
who couldn't give what you wanted.
We head home: through the gloss of rain or weight
of snow, or the plum blush of dusk, but always—home,
always under one sky, our sky. And always one moon
like a silent drum tapping on every rooftop
and every window, of one country—all of us—
facing the stars
hope—a new constellation
waiting for us to map it,
waiting for us to name it—together.

http://youtu.be/AkSRy8SGTEE



[1][1] Smoky Mountains رشته کوههایی که در طول ایالت تنسی و کارولاینای شمالی کشیده شده است
[2][2] اشاره به گفتۀ معروف مارتین لوترکینگ که گفت: رویایی دارمI have a dream
[3][3] Appalachians and Sierras نام کوههایی در آمریکا

No comments: