Saturday, June 18, 2011

براستی اسلام چه از جان انسان ِ امروز می خواهد!؟ - گیل آوایی


در خبرها آمده است که زنی اندونزیایی را در عربستان سعودی با شمشیر گردن زدند
اصل خبر چنین است
یک زن اندونزیایی در عربستان سعودی گردن زده شد
۱۳۹۰/۰۳/۲۸
یک زن اندونزیایی امروز در عربستان سعودی با شمشیر گردن زده شد.
به گفته  وزارت کشور عربستان، وی یک زن سعودی را کشته بود.
در مورد انگیزه های قتل و ارتباط قاتل و مقتول اطلاعاتی منتشر نشده است ولی حدود هفتاد در صد  از  یک میلیون و دویست هزار زن اندونزی که در عربستان سعودی کار می کنند، به شغل خدمتکاری اشتغال دارند.
عربستان سعودی در سال جاری میلادی ۲۷ نفر را گردن زده است.
سازمان عفو بین الملل، هفته گذشته از عربستان خواسته بود به مجازات اعدام پایان دهد
منبع خبر: رادیو فردا

با خواندن خبر مو بر تنم راست شد. گر گرفتم. چنان آتشی در من زبانه کشید که با همه ی تلاشم برای گریز از خبرهای کوه آواری چنین، باز به ناگزیر خبر را خواندم. آنچه  که بر ما در بیش از سه دهه گذشته و می گذرد با رویدادهای خونبار در میهن مان ایران که زن ایرانی در خانه و مهمانی و زندان و دانشگاه و خیابان و بیابان و بیغوله های کهریزکی، چنان خونبار مورد تجاوز و شکنجه قرار می گیرد و پیکر بی جانش به آتش کشیده می شود تا سند جنایتهای اسلامی از بین برده شود! خود بخود نسبت به اسلام و مسلمان و خبرهایی از آن حساس شده و پیگیری می کنم.
شاید چنین تداعی شود که با اسلام دشمنی دارم یا دنبال گیر دادن به اسلام هستم یا پی ِ بهانه ای می گردم که به این دین و باور بتازم یا هر چه که بگویند و بگویید و بخواهید به قضاوت بنشینید اما هیچ کدام اینها نیست نه دشمن این دین هستم نه سر جنگ با این دین یا هر دین دیگری دارم ولی با جنایتهایی که بر وطن من رفته وُ می رود وُ در جای جای این جهان پر آشوب روی می دهد، به عنوان یک سلول از پیکر جامعه ی انسانی نمی توانم فریاد بر نیارم و نسبت به اینهمه جنایتی که بر انسان می رود خاموش بمانم
چگونه می توان جنایتهای رفته به زنان در افغانستان، در پاکستان، در افریقا و خاورمیانه یعنی هرجایی که از این دین و باور و فرهنگ نشانی هست، نادیده بگیرم و بی تفاوت بمانم  یا مثل بسیارانی خود را به بلاهت بیمارگونه بزنم و حساب اسلام را از این همه جنایت خونبار جدا بدانم!؟
در ایران بلازده ی اسلام زده ی خونبار ِ ما، جنایت با روزمرگی و ریاکاری هولناکی جریان دارد.  در هر جای دیگری که نیروی سیاسی/فرهنگی/اجتماعی/اقتصادی و هر جهنم نشانی که بگویی از اسلام است، جنایت وُ نفرت وُ انتقام وُ دشمنی ِ هیستریک و غیرانسانی، نسبت به زن اعمال می شود تو گویی همان نا انسانی که به زن چنین برخورد وُ ملاک وُ معیاری روا می دارد از همین زن زاده نشده و مادر وُ خواهرش زن نبوده است و از آنجای کفتار در آمده است که چنین به زن می نگرد و جفا و جنایت می کند.
از همین باور وُ فرهنگ وُ توهمات وُ خرافات ِخونبار، زن گردن زده می شود، دختر زنده بگور می شود، تجاوز دسته جمعی به زن می شود( پاکستان) قتلهای زنجیره ای می شود( زنان تهیدست ِبه ناگزیر خودفروش در خراسان و کرج و......) و در یک کلام اینکه جنایت ِ این دین ِنکبت بار در هر جا وُ هر زمان جاریست و باورمندان آن گردن کلفت می کنند و لابه و عربده و عزا هورا می کنند!
در خبرِ گردن زدن ِ زن ِ اندونزیایی در عربستان سعودی، نخستین تنفر و بیزاری همین مجازات " گردن زدن" است. براستی چه هولناک است چه غیر انسانی و جنایتکارانه است! کاری به اصل ماجرا ندارم همینکه چنین مجازاتی از سوی یک دولت با تکیه به یک قانون با مرجعیت دینی یعنی اسلام! در کشوی روی می دهد چه می تواند باشد جز یک جنایت محض! جز یک ننگ جز یک نفرت جز یک بربریت خونبار!؟
در کشورهای نفت خیز عربی! زنان اندونزی برای کار می روند تا خود و خانواده شان را تامین کنند. اینکه آن خانواده یا زن و مرد سعودی که چنین خدمتکاری به کار می گیرد چه باشد، که باشد، یک پای ماجراست و اینکه چه کرده باشد و با چه هیستریکهای ماسوخیستی ای خدمتکارش را چنان جان به لب کرده باشد که او بخواهد همه چیز را در یک لحظه فریاد کند و چنین شود که زن سعودی را بکشد یعنی اینکه از یک زن اندونزیایی ای که برای کار وُ در آمد به آن کشور رفته باشد و از فیلترهای گزینشی داوطلبان ِ اندونزیایی پیش از فرستاده شدن به عربستان، به سلامت گذشته باشد و رسیده باشد به همین جایی که همین زن ِبخت برگشته ی جان به لب شده، به چنین پرتگاهی کشانده شد.
تصور اینکه زنی چنین بخت برگشته که از پی نان برای کار رفته باشد و به چنین مجازاتی گرفتار آمده باشد یک حس ِ انسانسوزیست که به آتشم می کشد و وجود چنین فرهنگ و باور و دین و مجازاتهای هولناک سوی دیگر ِ درد ِ تاریخی بشریتی ست که داغ ِ چنین دین نفرت انگیز ِ سراپا تناقض و تضاد و نفرت و بندگی و عجز و لابه و عزا، بر پیکر انسان امروز می نهد!
براستی اسلام چه از جان انسان ِ امروز می خواهد!؟ اسلام در وجدانهای بیدار جامعه ی انسانی، چه چیزی جز نفرت و بیزاری به این دین ِ انسانسوز می نهد!؟ آن قتل ندا در خیابان توسط مزدوران اسلامی، آن تجاوز خونبار ترانه موسوی توسط وزیر اسلامی، آن تجاوزهای هولناک در کهریزک توسط سردار اسلامی و آن خونباریهای طالبانها و جنایتهای شریعت خواهان سودان و الجزیره و سومالی و لیبی و یمن و............... وای که درد از اینهمه جنایت و جهل و خرافه از استخوان آدمی هم می گذرد!

گیل آوایی
18 جون 2011


2 comments:

akbar said...

حالا جنابعالی مرگ این زن نگون بخت اهل اندونزی را بهانه کرده , تا دق و دلی کهنه خود را سر اسلام بیچاره خراب کنی!!؟؟

Anonymous said...

گیل آوایی گرامی،
اول، بازگشتتان خوش باد! من و حتما بسی دیگران مات و نگران مانده بودیم که در این مدت چه به سر شما آمد! پیدا شد که در حال ساختن وبلاگ ادبیات بومی/ گیلکی ایران بودید. مبارک و پیروز باشد!
همانگونه که پیشتر در این نظرات نوشته ام، شما همیشه به گونۀ روشن و قاطع در بارۀ این فاجعۀ بزرگ که نامش "جمهوری اسلامی جهنم" است می نویسید.
اجازه دهید کمی در بارۀ اسطورۀ "دهۀ طلایی امام" بنویسم. کدام دهه، کدام دوران؟ زمانی که روز به روز و ماه به ماه آزادیهای اساسی مردم را یکی پس از دیگری منسوخ می کردند؟ زمانی که چپ و راست گردن میزدند؟ زمانی که سعید سلطانپور را از میان مراسم ازدواجش می ربودند و به سرنوشت اعدام می کشاندند؟ زمانی که فرخرو پارسا را، زنی که خدمت بسیار بزرگ به ایرانیان به ویژه زنان نمود، با وقاحت کامل اعدام می کردند؟ زمانی که چند هزار بیگناه را در اوین و گوهردشت به دنبال یکی دو سؤال مسخره مثل آب خوردن اعدام می کردند؟ ناگفته نماند که حسن پاکروان، دومین رییس ساواک، شخص آزاده ای بود که جان خمینی حقنشناس را به دنبال وقایع 1963 نجات داد. خمینی پاداش اعدام او را هم صادر کرد. آیا سلطانپور و پارسا و پاکروان و هزاران و هزاران انسان دیگر چه هیزم تری به خمینی و دار و دسته اش فروختند؟
با احترام، بینام9