قداره بندان الله در حکومت اسلامی ایران با بربریت ِ هماره شان به جان ایرانی ِ بجان آمده افتاده اند و روزی نیست که جنایت نیافرینند اما ایرانی ِ درون و برون مرز چه می کند!؟
در بیدادگاههای اسلامی، زندانی ِ بی دفاع قد علم می کند و به حکومت خونبار اسلامی اعتراض می کند و از جان عزیز می گذرد اما در بیرون همین بیدادگاهها، دریغ از یک اعتراض بایسته و کاری!؟
چرا در مقابل سازمان ملل نیوریوک، ژنو، پارلمان اروپا بروکسل، مزدورخانه های حکومت اسلامی در کشورهای بویژه اروپایی اعتراض پیگیر و کارساز نمی شود!؟
چه شد آن جلوداریهای بسیارانی که همپای اعتراضات داخلی در تظاهرات جای جای کشورهای اروپایی سینه سپر کرده بودند و امروز دریغ از یک فریادشان!؟
هاله سحابی چنان ناجوانمردانه به خون کشیده می شود! هدا صابر از جان عزیز می گذرد و به قتل می رسد! تجاوزها بطور روزمره جریان دارد و زن و بچه ی ایرانی از تجاوز و شکنجه مشتی لمپن ِ اسلامی در امان نیستند! براستی ظلم و تجاوز و بی حقوقی تا کجا باید باشد که یک پارچه به میدان بیاییم!؟
جوانان ایرانی چه می کنند!؟
دانشجویان را چه شده است!؟
چرا اعتراضات هر روزه برپا نمی کنیم!؟
چرا به روزمرگی ِ این حکومت تن داده ایم!؟
شرف انسانی مان چه شده است که اینگونه هر از راه رسیده ی بی همه چیز، به دار و ندار ما می تازد!؟
چرا به زاری های سنتی اسلامی چشم دوخته ایم زمانی که روحانیت ِ پر مدعا اخته شده اند!؟ چرا بر این واقعیت خونبار چشم می پوشیم که اینهمه جنایت از همین اسلام و روحانیت و توهمات خرافه آمیز است!؟
احزاب و سازمانهای سیاسی و چهره های به هزار باره بجان آمده چرا در بی عملی انتظار می کشند!؟ روزگاری سیاه تر از این هست!؟ انسان ستیزی خوبنارتر از این هست!؟
چرا اعتصاب عمومی فراخوانده نمی شود!؟
آنان در داخل زندان در میان آنهمه سگهای هار اسلامی از جان گذشته اند با اعتصاب غذا به همه ی جانیان حکومت اسلامی اعتراض کرده اند، ما بیرون زندان چه می کنیم!؟
گیل آوایی
24 جون 2011
No comments:
Post a Comment