Wednesday, June 15, 2011

حکومت اسلامی مافیای تبهکاران اسلامیست - گیل آوایی



با همه ی آنچه که از سر گذرانده ایم باید به این نتیجه رسیده باشیم که حکومت اسلامی از باندهای تبهکار مافیایی تشکیل شده که هر یک برای حفظ موقعیت و صد البته سهم بیشتر از سرزمین پهناور ایران داشتن، به جان هم افتاده اند و بر روی هم چنگ و دندان می کشند. حکومت اسلامی با ساختار مافیایی کنونی شاید در نوع خود یک استثناء یا یک روند ناگزیر سیاسی/تاریخی ای باشد که از یک دگردیسی هولناک به چنین مرحله از شکل گیری سیاسی رسیده است. می گویم باندهای مافیایی از این نگاه که در هر گوشه از اقتصاد، سیاست، فرهنگ، جامعه به هر شکل و نمادش که بگویی، انگشت بگذاری و ببینی در آن بویی از سودجویی و قدرت و غارت بیشتر می اید، نقش باندهای حکومت اسلامی را می بینی و در این روند ِمافیایی کار به یک بلبشویی مدیریتی رسیده است که تنها با تکیه به جنایت و تهدید و سرکوب و ارعاب یکدیگر روزگار می گذرانند و صد البته قربانی گرفتن از مردم بجان آمده مان.
درگیری باندهای حکومتی زمانی علنی می شود که باند قدرتمندی در پی کنار زدن باند دیگری عمل می کند. ریشه ی هر برخورد باندهای حکومتی را که بیابید می بینید که در آنجا نفع و جایگاه باندی دیگر تضعیف یا از آن نقطه ی مشخص قدرت و غارت رانده شده یا می شود و در برآیند همه این تنش ها و جدلها هیچ چیز نیست مگر سودجویی بیشتر، غارت بیشتر، قدرت بیشتر و چنگ و دندان کشیدن بیشتر به یکدیگر است. در همه ی این جدلها و تنشها و درگیریهای درون حکومت اسلامی، اسلام و ایران و مردم تنها یک وسیله یا ابزار بکار گرفته می شود که در  شمای کلی این بلبشویی اسلامی،  سرنوشت یک ملت و مملکت در حساس ترین دروه ی تاریخی منطقه ی ما، نه تنها به بازی گرفته شده و می شود بلکه از ایفای نقش راستین و بودن در جایگاه بایسته ی آن، باز می ماند. تصورش را بکنید ایران با آنهمه پتانسیلهای مادی و معنوی و تاریخی در شرایط کنونی کجا می توانست باشد و چه گامهای بالنده و بلندی می توانست بردارد اما با بلبشویی حکومت اسلامی، درکجاست و چه می کند! مشتی لمپن، مشتی الله فروش ِ خرافه مست، مشتی قاتل ِ بی همه چیز، بر دار و ندار یک ملت و مملکت چنگال خونینش را فرو کرده است. این را می گویم تا بدانیم که از درون این حکومت هر بزک شده ای که سر برآرد، فرو رفتن بیشتر در باتلاق متعفن همین اسلام و فرهنگ قهقرایی لمپنهای اسلامیست.
و مصداق آنکه "  از کوزه همان برون تراود که دروست"،  بیش از سه دهه به چنین ساختاری رسیده است. با چنین از سرگذرانی ِخونبار، انتظار یا اصولن برامدِ جناح یا بخش یا گروهی با هدف یا تحلیل و فکر اصلاح طلبی، از دو نگاه جدا نیست یا ریاکاری و خودفریبی است یا سهم از همین حاکمیت خواستن است که در هر دو حالت ماندگاری همین حکومت است که به چنین ساختار و انجامی رسیده است و همین نقطه یکی از اساسی ترین دلیل به بیراهه رفتن و سرکوبها و سردرگمی های سیاسی داخل ایران است. یعنی از درون همین حکومت به تغییر ساختاری حکومت پرداختن. همه ی آنانی که از صداقت و راستی و تقوا( به تعبیر همین دینمداران) برخوردار بودند نه تنها ره به جایی نبردند بلکه در کلیت کارشان نظاره گر همه ی جنایتهایی شدند و می شوند که در حاکمیت اسلامی شاهدیم. از این روست که باید دو نکته بسیار اساسی و مهم را در نظر داشت:
نخست اینکه آبشخور همه ی اینانی که به نوعی در کارزار علنی ی سیاسی در حکومت اسلامی اظهار وجود می کنند، حکومت اسلامی است و سرنگونی حکومت اسلامی مساوی با تحلیل رفتن و بسته شدن دکان سیاسی همه اینان است
دوم اینکه در شرایط خفقان و سرکوبهای هولناک، مردمی به ناگزیر، گردشان جمع شده و راه برون رفت می جویند
به دیگر سخن اگر مشروعیت یا مطلوبیتی به حضرات اصلاح طلب و بازیگران بازار سیاسی حکومت اسلامی، داده می شود نه از روی صلاحیت و توانمندی آنان است بلکه ناگزیری شرایط خفقان و سرکوبهای خونباراست که چنین وضعی را تحمیل کرده است چنانچه اگر همین حکومت نحس سرنگون شود نه کسی از این حضرات صلاحیت چنین جایگاه و راهبردی را دارد و نه اصولن در معادله سیاسی ایران محلی از اعراب خواهد داشت!
بنابراین با همه فداکاریها و به میدان آمدنهای  جوانان و مردم دلیر ما، باید به یک درد یا ضعف یا زشتی یا هرچه که بنامی اش، انتقاد و اعتراف نمود که چهره ها و جریانهای اصیل سیاسی را وا دادن( به هردلیل و برچسب زدنی) و گرد کسانی از همین حضرات اصلاح طلب آمدن، همینی می شود که در مراحل مختلف از ریاست جمهوری رفسنجانی گرفته تا خاتمی و از خاتمی تا همین تحفه ی هاله ی نوری، بر سر ما و میهنمان آمده است. در نهایت همه ی ما نسبت به آنچه که بر ما و سرزمین ما می گذرد مسئولیم. اینگونه که بیایند یک یک ما را از میان مان بدرند و بکشند و ببرند و بخورند! نه دری به تخته ای می خورد و نه راهی به رهایی گشوده می شود. آنکه از بیرون بیاید و راهی بگشاید ره به ترکستان است!
با چنین حکومت و با اینهمه تجربه ی تکرار از پی تکرار که همه را بخون نشانده است باز اگر در گیر جدلهای درون حکومتی شده و بازی داده شویم! و تضادها و تقابلهای درون این حکومت از نوع مجلس با دولت و دولت با رهبر و این جانی با آن جانی، یک چالش در جهت مبارزه برای رهایی از این حکومت سراپا جهل و جنایت بدانیم، حز یک خودفریبی درد آور نیست اگر بیماری اش ندانیم!
مگر می شود از قاتل فرزندان خود انتظار رهایی داشته باشیم!؟
مگر می شود از جنایتکاری که خود جنایت کرده است دادرسی بخواهیم!؟
مگر می شود از قاتلان شریفترین انسانهای میهنمان، اسطوره بسازیم وسینه سپر کنیم!؟
مگر می شود از مشتی لمپن ِبه جاه و مقام رسیده انتظار قانونمداری و پایبندی به قانون داشت!؟
با همین برخوردهاست که اینهمه به میدان آمده ایم و باز به چنین سیه روزی و تباهی و خفقان کشیده شده ایم. براستی در هیچ دوره ای دانشجویانمان تا این حد گرفتار چرخه یک روند شناخته شده ی نازا نبودند که در همین دو دهه اخیر شده اند! هنوز هم گرفتار اصلاح طلبی در درون همین حکومت بی همه چیزند! هنوز هم تقابلهای درون همین حکومت جنایتکار را به چالشهای خود برای کسب آزادی پیوند می دهند!
این سرزمین نه فرهیخته کم دارد و نه چهره های راستین ملی! چرا جوانان ما سنگ کسانی از درون همین حکومت خونبار را به سینه می زنند اما از روشنای چهره های ملی بهره نمی گیرند!؟ کمی به این نکته بیاندیشیم آیا براستی درست عمل کرده ایم!؟
ما هیچ راهی جز سرنگونی همه ی این حکومت نکبتبار نداریم و برای این کار باید با نیرویی که همه ی این حکومت را به چالش کشد و به مبارزه بطلید، به میدان آییم
این حکومت تامغز استخوان آلوده و جنایتکار است. همه حکومت تا سرنگون نشود، هیچ اصلاحاتی در این سرزمین رخ نخواهد داد. هر گام به پس از سوی این حکومت با هر شخص یا چهره یا جریانی از درون این حکومت، دورخیزی برای قدرت بیشتر مافیای حکومت اسلامی است. و از درون این حکومت هیچ منبع یا امکانی که بخواهد و بتواند مافیای سراپا غارت و جنایت را از قدرت دور کند، وجود ندارد. مبارزه ی ما باید با همه ی این حکومت باشد با همه ی اصلاح طلب و سنت گرای اش!
همسویی یا همبستگی با هر عنوان اصلاح طلبی اگر با خواستگاه ملی ما و با هژمنی نیروهای ملی، باشد، توجیه پذیر است اما زیر رهبری اصلاح طلبان حکومت اسلامی رفتن و بودن، چیزی جز در جا زدن و در قهقهرای متعقن اسلامی ماندن نیست.
به باور این قلم، اصلاح طلبان حکومت اسلامی، به مثابه نه تنها سوپاپ اطمینان حکومت اسلامی عمل می کنند بلکه در بزنگاه سرنوشت ساز، تنها نیرویی از درون همین حکومت نحس اند که آنان را از خشم و قهر انقلابی مردم در امان خواهند داشت. تصور اینکه چهره هایی همچون خاتمی، موسوی، کروبی و......بخواهند یا حتی بتوانند قاتلان و جنایتکاران حکومت اسلامی را به پای میز محاکمه و دادرسی بکشانند بیشتر به یک ساده لوحی شبیه است تا نگاه منطقی به بافت و ساخت و سابقه ی این حکومت! از زبان همینان فراوان شنیده ایم که چگونه به ماست مالی غارتها و جنایتها دهان گشوده اند. بخشیدن شان از کیسه ی خلیفه، نکته ی تازه و عجیبی نیست! کم نبوده است موضع گیری های همین اصلاح طلبان آب بر آتش خیزش مردم بجان آمده ریخته اند. با چنین تجربه هایی، باز بدست همینان دم ِ تیغ رفتن، یک ساده لوحی ِ درد آور است اگر بلاهت نگوییم.
بارها نوشته ام که مشکل ما احمدی نژاد یا خامنه ای نیست. مشکل ما جنتی یا مصباح نیست! مشکل ما سرداران قتل و غارت سپاه نیست! مشکل ما همه ی این حکومت نحس است. مشکل ما ساختار جهنمی این حکومت است با آن اسلام جنایتبارش. تا زمانیکه این حکومت به هرشکل و ساخت و بافتی برسر کار بماند، ایران و ایرانی روز خوش نخواهد داشت.
وقاحت این حشرات تازگی ندارد. از دورهای تاریخ چنین بوده اند. بگونه ای که ایرانی در وطن خودش تحقیر شده است. ایرانی در وطن خودش اهانت شده است. ایرانی از ثروت ملی خودش محروم شده است ایرانی در وطن خودش از ارج گذاری  و برپایی آیینهای ایرانی باز داشته شده است. ایرانی در وطن خودش از ایرانی بودنش محروم شده است. ایرانی در اوج ثروت و دارایی و توانایی به فقر و سیه روزی کشیده شده است. همه ی اینها جنایتهای هولناک الله در سرزمین اهوراییمان بوده است و هنوز ابلهان و رهروان خرافه مست ِ همین دین ِتنفر و انتقام( که نفرت ابدی بر آن باد!)، ایرانی را به روزمرگی کشانده است و فرهنگ قهقرایی و جهالت را با هزار اسم و رسم و بزکهای سیاه رمالی و جن گیری و جهل و جنایت تحمیل کرده است.
نگاهی به زندانها بیافکنید! فرهیختگان و دانش آموختگان و شریف ترین فرزندان این آب و خاک زیر شکنجه ی همین حشرات جان می سپارند و اسیرند اما آخوندکهای ابله ِ چنگ انداخته در نواله های رنگ  و وارنگ مافیای ولایت وقیح، به رمالی و دعانویسی و عزا و لابه مشغولند و راست راست می گردند و مفت می خورند و بجان زن و مرد و پیر و جوان ما افتاده اند تا جاییکه حتی روز ِ روشن به زن و فرزند مردم یورش می برند و تجاوزشان می کنند!( تجاوز به زن و بچه ی مردم در برابر چشمانشان!!! براستی روحانیت مفتخور که آنهمه نعره ناموس و غیرت و تقوا و چه و چه زدند و می زنند! چه کرده و می کنند!!!؟ ننگ از این بیشتر!؟ براستی به رگ اسلامشان بر نمی خورد!!!؟). تردیدی نیست که مافیای اسلامی مردم را به مرگ می گیرد تا به قول خودشان به تب رضایت دهند!! اگر چه از نگاه ما مردم در هر دوحالت مرگ است این حکومت!
شگفتا شگفتا که خرد در این سرزمین سلاخی می شود و جهل و خرافه و نادانی ستوده می شود و این همه!!  دست آورد حکومت نحس اسلامی است با همه روشنفکران دینی و اصلاح طلب و سنت گرایانش!
با چنین حکومتی که با سه دهه حاکمیت ریشه حتی در هر بیغوله ای دوانده است، یک نبرد ملی می بایست تا اساس این جنایتکاران را بهم ریزد . یک مبارزه همبسته، فراگیر و هدفمند باید، تا این حکومت اوباشان الله فرو ریزد.
در این مبارزه ما هیچ چیز کم  نداریم، تنها اشتباهمان، افتادن در ماجراها و بحران های انحرافی ِ همین حکومت نکبت بار است و باور ِ چندباره کردن ِ نیروهای درون همین حکومت!  که راه به هیچ جا نمی برند جز قهقرای همین حکومت خونبار!
برای رهایی از بختک حکومت اسلامی باید برای سرنگونی همه این حکومت به میدان آمد. و برای چنین کاری، یارگیری های مناسب با چنین خواستگاهی باید نمود. آیا جوانان ما بویژه دانشجویان ما به چنین جمع بندی رسیده اند!؟
آیا براستی ایران از چهره های ملی تهی شده است!؟
آیا همین کسانی که در هیاهوهای اصلاح طلبان و جوگیر شدن مردم، سرکوب  و ترور و زندانی شده و می شوند، نباید جایگزین چهره های اصلاح طلب می شدند و بشوند!؟
روند ناگزیر تکامل مبارزات اجتماعی و منطق ناگزیر رهایی، دیر یا زود همه ی ما را به چنین مسیری می کشاند. آن روز دیر نیست. 
ماییم که از روزمرگی و مرگ تدریجی باید به مرگ یک بار و شیون هم یکبار، برسیم.

با مهر
گیل آوایی
15 جون 2011

No comments: