Monday, June 27, 2011

واماندگان حقیر اسلامی، حقارتشان را با جنایت تحمیل می کنند. درحکومت اسلامی اصلاح طلبی به همان اندازه مسخره است که انتخابات!- گیل آوایی

در یکی از حساسترین دوره های تاریخ معاصرمان بسر می بریم با حاکمیتی که تا مغز استخوانش ریاکار و  بی وطن و آلوده ی حقیر است. رهبری حکومت اسلامی با یدک کشیدن  ولایت فقیه، فقاهت خونبار اسلامی را به عریانترین شکل ممکن به همه نمایانده است و مشتی جنایتکار ابله را از قعر تعفن فرهنگ اسلامی چنان پرورانده اند که به صغیر و کبیرشان هم چنگ و دندان می کشند.


 ناموس و غیرت و تقوا که نعره های بسیارانی از این ابلهان بوده است به بایستگی فرهنگ قهقرای شان رو نموده بگونه ای که جنایت و تجاوز را در بی ناموسانه ترین و بی غیرتانه ترین و بی تقواترین شکل ممکن بطور روزمره مرتکب می شوند.
ابتدایی ترین حقوق انسانی را در حاکمیت اسلامی با آن عربده های عدل و قسط و تقوا و رستگاری اسلامی، پایمال می کنند و روزی نیست که زن بی دفاع و بی پناه و بی حقوقی مورد تجاوز آشکار قرار نگیرد ودر بازجوییهای   سردار لُمپنهای اسلامی حتی از شکایت نیز بازداشته می شوند،  دارها در هر کوی و برزنی برپا می کنند و چنین جنایتبارانه حقارت یک دین و دینمدارانش را تحمیل می کنند. چنان بلاهت و وقاحت و ریاکاری ستوده اند که هیچ نشانی از ارزشهای یک انسان ِ با کمترین شناسه های انسانی، نیست. چه فرهنگ هولناک قهقرایی در سرزمین بلازده مان دامن زده اند! کجای تاریخ می توان سراغ گرفت که تا این حد اسلام به زشت ترین و پلیدانه ترین شیوه ی ممکن به مردمی بتازد. اگر دیروز جانیانی بیگانه با این باور واپسگرایانه و عقب مانده بر جان و مال ایرانی تاخته اند امروز از اوباشان همان جانیان که هر سلولشان از این آب و خاک نشو و نما کرده است به چنین جنایتهایی می پردازند! ایرانی تاوان کدام ساده لوحی اش را می دهد! وای که درد به استخوان آدمی می رسد وقتی که از همین قاتلان تاریخی اسطوره ساخته اند!
در چنین وانفسای نفسگیر اسلامی، جماعتی با اصرار در باور دینی و فرافکنی خودفریبانه و ریاکارانه جریان اصلاح طلبی ِ چنین حاکمیت سیاه و شوم را نمایندگی و فریاد می کنند تو گویی ریاکاری و فریب نه تنها در بطن این دین جهنمی بوده بلکه در جان و جهان ِ این جانیان نهادینه شده است
سه دهه از حکومت اسلامی می گذرد. سه دهه از فتواهای قتل و تجاوز و شکنجه و ترور و غارت و دزدی  و بی وطنی می گذرد. سه دهه حکم رانی بی رقیب روحانیت شیعه با اسلام ناب محمدی اش در ایران بلا زده می گذرد  و در هر روز و هر ماه و هر سال این حاکمیت خونبار، یک لحظه بی جنایت و ریاکاری نگذشته است اما باز از پی سه دهه بخاک و خون نشستن می بینیم که بسیارانی در ناروایی محض دم از اصلاح طلبی می زنند آنهم به چندین باره آزمون پس داده و آبرو باخته و در لجن متعفن همین حکومت دینی فرورتر شده و وقاحت درو کرده اند!
در سه دهه از حکومت ننگین اسلامی در سرزمین خونبارمان یک انتخابات آزاد، تاکید می کنم حتی یک انتخابات آزاد صورت نگرفته است از همان انتحار ِ آری نه ِ خمینی جنایتکار تا همین حقیر ِ ابله ِ ذلیل و علیل!
براستی دو دهه اصلاح طلبی چه گلی به سر این مردم زده است! غیر از بخون کشاندن جوانانمان که هنوز فریادهای اکبر محمدی ها در گوش همگان هوار می شود!
اصلاح طلبی در این حکومت نحس به همان اندازه مسخره می نماید که انتخابات در آن!
و این واقعیت را خود این تحفه ها هم می دانند! بیش و پیش از هر کسی، خودِ مدعیان اصلاح طلب بهتر می دانند که انتخابات در این حکومت نحس یعنی چه!؟ حکومتی که مشروعیت از الله می گیرد و بر پایه قرآن و سنت محمد حکم می راند و می کشد و می دزدد و غارت می کند و مردم را بنده و اجیر و صغیر می داند و حاکمیت و هرآنچه در این سرزمین بلازده است را غنیمت می پندارد و بر دار و ندار همین مردم تجاوز می کند! چگونه می تواند انتخابات آزاد برگزار کند و به رای مردم تسلیم شود! اگر رای و انتخاب ازاد باشد، این حکومت از اساس سرنگون است! با چنین وضعیتی چگونه دم از انتخابات آزاد می زنند!؟ آیا این همان ریاکاری وقیحانه ی ولایت وقیح نیست!؟
می گویند آزادی زندانیان سیاسی و تضمین انتخابات آزاد!
می بینید!؟
خودشان می گیرند خودشان می کشند خودشان کاندید می کنند خودشان انتخاب می کنند بعد دم از آزادی زندانیان و انتخابات آزاد می زنند!
این حقیران به شعور مردم ما توهین می کنند همانطور که وجودشان نشان حقارت و اهانت مردم است، برخوردشان نیز تحقیر آمیز و توهین به مردم است
در مقابل اینهمه غارت و نادانی و ایران بر باد دهی! نه تنها یک پاسخگویی ای نیست بلکه با همین حشرات انتخابات آزاد و آزادی زندانیان سیاسی طرح کردن! اگر این وقاحت و بلاهت نیست! پس وقاحت و بلاهت کدام است!؟
این همان تضاد و تناقض ریشه ای این حشرات با آن دین سراپا متناقض و فرهنگ قهقرایی شان است که خشت آن را هزار و چهارصد سال پیش با آن خرافه و جنایت کج گذاشته اند و تا هر تحفه ی بهم نرس این حشرات می رود کج خواهد بود! و از همین نگاه است که حاکمان اسلامی بر اساس همان ریاکاری ریشه ای اسلامی شان و بر پایه همان تناقضها و تضادها و توهمات ابلهانه ی دینی شان، وقیحانه ضد و نقیض می گویند و با بی شرمی بی بدیلشان در چشم مردم نگاه می کنند و باز همان مزخرفات هماره شان را تکرار می کنند
مگر نه این است که هرم اصلی این حکومت از الف تا یای سیاست و اقتصاد و فرهنگ و جامعه را تعیین و تعببیر و تفسیر و حکم می کنند!؟ و در کمال بی شرمی ِ برازنده شان! نه به مردم حساب پس می دهند! نه با رای مردم بر سر کارند و نه هیچ قانون و اصل و اساسی از جامعه ی انسانی را پایبندند! با چنین ساختار و بافت قهقرایی و خونبار، انتخابات آزاد یعنی چه!؟ چه کشکی!؟ چه پشمی!؟
ریاکاری از این عریان تر!؟
در چنین ساختاری، اصلاح طلبی یعنی چه!؟
اینان که در دریای خون شریفترین فرزندان این آب و خاک غوطه ورند، چگونه می توانند اصلاح شوند و بر قربانیان شان حکم برانند!؟
با آنچه که بر ایران و ایرانی گذشته است، چگونه می توان با این جانیان به  اصلاحات  و انتخابات آزاد دست یافت!؟ این جانیان خود را به حماقت زده اند، پنداشته اند می توانند مردم را تحمیق کنند!
با اینهمه خونهایی که به ناحق ریخته اند و هر جنایتی که حتی در تصور یک انسان شرافتمند نمی گنجد، بر سر مردم ما آورده اند! به هزار باره فریاد می کنیم:
پدر کشتی و تخم کین کاشتی
پدر کشته را کی بود آشتی
پاسخ همه این ریاکاری ها و وقاحت های اسلامی را جوانان دلیرمان می دهند.

گیل آوایی
6 تیرماه 1390

Sunday, June 26, 2011

در زندانهای اسلامی بیداد می کنند، ما چه می کنیم!؟ - گیل آوایی

قداره بندان الله در حکومت اسلامی ایران با بربریت ِ هماره شان به جان ایرانی ِ بجان آمده افتاده اند و روزی نیست که جنایت نیافرینند اما ایرانی ِ درون و برون مرز چه می کند!؟
در بیدادگاههای اسلامی، زندانی ِ بی دفاع قد علم می کند و به حکومت خونبار اسلامی اعتراض می کند و از جان عزیز می گذرد اما در بیرون همین بیدادگاهها، دریغ از یک اعتراض بایسته و کاری!؟
چرا در مقابل سازمان ملل نیوریوک، ژنو، پارلمان اروپا بروکسل، مزدورخانه های حکومت اسلامی در کشورهای بویژه اروپایی اعتراض پیگیر و کارساز نمی شود!؟
چه شد آن جلوداریهای بسیارانی که همپای اعتراضات داخلی در تظاهرات جای جای کشورهای اروپایی سینه سپر کرده بودند و امروز دریغ از یک فریادشان!؟
هاله سحابی چنان ناجوانمردانه به خون کشیده می شود! هدا صابر از جان عزیز می گذرد و به قتل می رسد! تجاوزها بطور روزمره جریان دارد و زن و بچه ی ایرانی از تجاوز و شکنجه مشتی لمپن ِ اسلامی در امان نیستند! براستی ظلم و تجاوز و بی حقوقی تا کجا باید باشد که یک پارچه به میدان بیاییم!؟
جوانان ایرانی چه می کنند!؟
دانشجویان را چه شده است!؟
چرا اعتراضات هر روزه برپا نمی کنیم!؟
چرا به روزمرگی ِ این حکومت تن داده ایم!؟
شرف انسانی مان چه شده است که اینگونه هر از راه رسیده ی بی همه چیز، به دار و ندار ما می تازد!؟
چرا به زاری های سنتی اسلامی چشم دوخته ایم زمانی که روحانیت ِ پر مدعا اخته شده اند!؟ چرا بر این واقعیت خونبار چشم می پوشیم که اینهمه جنایت از همین اسلام و روحانیت و توهمات خرافه آمیز است!؟
احزاب و سازمانهای سیاسی و چهره های به هزار باره بجان آمده چرا در بی عملی انتظار می کشند!؟ روزگاری سیاه تر از این هست!؟ انسان ستیزی خوبنارتر از این هست!؟
چرا اعتصاب عمومی فراخوانده نمی شود!؟
آنان در داخل زندان در میان آنهمه سگهای هار اسلامی از جان گذشته اند با اعتصاب غذا به همه ی جانیان  حکومت اسلامی اعتراض کرده اند، ما بیرون زندان چه می کنیم!؟

گیل آوایی
24 جون 2011

Saturday, June 18, 2011

براستی اسلام چه از جان انسان ِ امروز می خواهد!؟ - گیل آوایی


در خبرها آمده است که زنی اندونزیایی را در عربستان سعودی با شمشیر گردن زدند
اصل خبر چنین است
یک زن اندونزیایی در عربستان سعودی گردن زده شد
۱۳۹۰/۰۳/۲۸
یک زن اندونزیایی امروز در عربستان سعودی با شمشیر گردن زده شد.
به گفته  وزارت کشور عربستان، وی یک زن سعودی را کشته بود.
در مورد انگیزه های قتل و ارتباط قاتل و مقتول اطلاعاتی منتشر نشده است ولی حدود هفتاد در صد  از  یک میلیون و دویست هزار زن اندونزی که در عربستان سعودی کار می کنند، به شغل خدمتکاری اشتغال دارند.
عربستان سعودی در سال جاری میلادی ۲۷ نفر را گردن زده است.
سازمان عفو بین الملل، هفته گذشته از عربستان خواسته بود به مجازات اعدام پایان دهد
منبع خبر: رادیو فردا

با خواندن خبر مو بر تنم راست شد. گر گرفتم. چنان آتشی در من زبانه کشید که با همه ی تلاشم برای گریز از خبرهای کوه آواری چنین، باز به ناگزیر خبر را خواندم. آنچه  که بر ما در بیش از سه دهه گذشته و می گذرد با رویدادهای خونبار در میهن مان ایران که زن ایرانی در خانه و مهمانی و زندان و دانشگاه و خیابان و بیابان و بیغوله های کهریزکی، چنان خونبار مورد تجاوز و شکنجه قرار می گیرد و پیکر بی جانش به آتش کشیده می شود تا سند جنایتهای اسلامی از بین برده شود! خود بخود نسبت به اسلام و مسلمان و خبرهایی از آن حساس شده و پیگیری می کنم.
شاید چنین تداعی شود که با اسلام دشمنی دارم یا دنبال گیر دادن به اسلام هستم یا پی ِ بهانه ای می گردم که به این دین و باور بتازم یا هر چه که بگویند و بگویید و بخواهید به قضاوت بنشینید اما هیچ کدام اینها نیست نه دشمن این دین هستم نه سر جنگ با این دین یا هر دین دیگری دارم ولی با جنایتهایی که بر وطن من رفته وُ می رود وُ در جای جای این جهان پر آشوب روی می دهد، به عنوان یک سلول از پیکر جامعه ی انسانی نمی توانم فریاد بر نیارم و نسبت به اینهمه جنایتی که بر انسان می رود خاموش بمانم
چگونه می توان جنایتهای رفته به زنان در افغانستان، در پاکستان، در افریقا و خاورمیانه یعنی هرجایی که از این دین و باور و فرهنگ نشانی هست، نادیده بگیرم و بی تفاوت بمانم  یا مثل بسیارانی خود را به بلاهت بیمارگونه بزنم و حساب اسلام را از این همه جنایت خونبار جدا بدانم!؟
در ایران بلازده ی اسلام زده ی خونبار ِ ما، جنایت با روزمرگی و ریاکاری هولناکی جریان دارد.  در هر جای دیگری که نیروی سیاسی/فرهنگی/اجتماعی/اقتصادی و هر جهنم نشانی که بگویی از اسلام است، جنایت وُ نفرت وُ انتقام وُ دشمنی ِ هیستریک و غیرانسانی، نسبت به زن اعمال می شود تو گویی همان نا انسانی که به زن چنین برخورد وُ ملاک وُ معیاری روا می دارد از همین زن زاده نشده و مادر وُ خواهرش زن نبوده است و از آنجای کفتار در آمده است که چنین به زن می نگرد و جفا و جنایت می کند.
از همین باور وُ فرهنگ وُ توهمات وُ خرافات ِخونبار، زن گردن زده می شود، دختر زنده بگور می شود، تجاوز دسته جمعی به زن می شود( پاکستان) قتلهای زنجیره ای می شود( زنان تهیدست ِبه ناگزیر خودفروش در خراسان و کرج و......) و در یک کلام اینکه جنایت ِ این دین ِنکبت بار در هر جا وُ هر زمان جاریست و باورمندان آن گردن کلفت می کنند و لابه و عربده و عزا هورا می کنند!
در خبرِ گردن زدن ِ زن ِ اندونزیایی در عربستان سعودی، نخستین تنفر و بیزاری همین مجازات " گردن زدن" است. براستی چه هولناک است چه غیر انسانی و جنایتکارانه است! کاری به اصل ماجرا ندارم همینکه چنین مجازاتی از سوی یک دولت با تکیه به یک قانون با مرجعیت دینی یعنی اسلام! در کشوی روی می دهد چه می تواند باشد جز یک جنایت محض! جز یک ننگ جز یک نفرت جز یک بربریت خونبار!؟
در کشورهای نفت خیز عربی! زنان اندونزی برای کار می روند تا خود و خانواده شان را تامین کنند. اینکه آن خانواده یا زن و مرد سعودی که چنین خدمتکاری به کار می گیرد چه باشد، که باشد، یک پای ماجراست و اینکه چه کرده باشد و با چه هیستریکهای ماسوخیستی ای خدمتکارش را چنان جان به لب کرده باشد که او بخواهد همه چیز را در یک لحظه فریاد کند و چنین شود که زن سعودی را بکشد یعنی اینکه از یک زن اندونزیایی ای که برای کار وُ در آمد به آن کشور رفته باشد و از فیلترهای گزینشی داوطلبان ِ اندونزیایی پیش از فرستاده شدن به عربستان، به سلامت گذشته باشد و رسیده باشد به همین جایی که همین زن ِبخت برگشته ی جان به لب شده، به چنین پرتگاهی کشانده شد.
تصور اینکه زنی چنین بخت برگشته که از پی نان برای کار رفته باشد و به چنین مجازاتی گرفتار آمده باشد یک حس ِ انسانسوزیست که به آتشم می کشد و وجود چنین فرهنگ و باور و دین و مجازاتهای هولناک سوی دیگر ِ درد ِ تاریخی بشریتی ست که داغ ِ چنین دین نفرت انگیز ِ سراپا تناقض و تضاد و نفرت و بندگی و عجز و لابه و عزا، بر پیکر انسان امروز می نهد!
براستی اسلام چه از جان انسان ِ امروز می خواهد!؟ اسلام در وجدانهای بیدار جامعه ی انسانی، چه چیزی جز نفرت و بیزاری به این دین ِ انسانسوز می نهد!؟ آن قتل ندا در خیابان توسط مزدوران اسلامی، آن تجاوز خونبار ترانه موسوی توسط وزیر اسلامی، آن تجاوزهای هولناک در کهریزک توسط سردار اسلامی و آن خونباریهای طالبانها و جنایتهای شریعت خواهان سودان و الجزیره و سومالی و لیبی و یمن و............... وای که درد از اینهمه جنایت و جهل و خرافه از استخوان آدمی هم می گذرد!

گیل آوایی
18 جون 2011


Thursday, June 16, 2011

پیشنهاد : گروه ها و تشکلهای ملی داخل کشور، نمایندگان برون مرزی را معرفی کنند – گیل آوایی

بر کسی پوشیده نیست که حکومت اسلامی نسبت به هر نقطه ی راهبرانه ی مستقل سیاسی در داخل ایران بشدت حساس بوده و با تمام نیرو به قتل و ترور آن پرداخته و می پردازد  و از گردونه ی فعال راهبرانه ی سیاسی خارج می کند. یکی از ضعفهای اعتراضات سه  دهه از مبارزه با این حکومت، دور کردن اعتراضات از هسته یا تمرکز راهبرانه ی آنها بوده است. از این نگاه ضروریست پیوندی علنی و شناخته شده در برون مرز با معرفی و همبستگی داخل کشور شکل گیرد.
یکی از گامهای سازنده و مناسب در شرایط خفقان کنونی از سوی آقایان موسوی و کروبی، معرفی  نمایندگان برون مرزی شان است که این گام با توجه به زندان و ترور و سرکوبهای خونبار داخل ایران، درست و بجا بوده است. به موازات همین گام سازنده به همه گروه ها و تشکلهای ملی و مستقل از حکومت اسلامی یا برآمده از درون این حکومت جنایتبار، پیشنهاد می کنم نمایندگانی در خارج از ایران معرفی نمایند. ضرورت این کار برای مقابله با سرکوب نیروهای راهبرانه ی  در داخل ایران، است و از اهمیت بسیارمهم و لازم برخوردار می باشد.
با چنین پیوند و گزینش و معرفی ِ علنی، امکان شکل گیری هسته ی رهبری در خارج از کشور و تقابل با جایگاه ناگزیر! سیاسی حکومت اسلامی در جهان و نهادهای بین المللی، می باشد که با جایگاه نیروها و احزاب سیاسی ِ تا کنونی ( برون مرز)که در خط و سیاست مشخص سازمانی/حزبی، عمل کرده و می کنند، متفاوت است و یک هسته ی فراگیر ملی شکل می گیرد. چنین نیرویی می تواند هر هسته یا رهبری یا گروه برآمده از درون حکومت اسلامی را که در کلیت اش چرخ در دایره ی همین حکومت اسلامی است، یا با خود در مسیر راستین مبارزه با حکومت اسلامی می کشاند و یا مبارزه خونبار کنونی را از اسارت در ناکارآمدی و در جا زدن آن رها می سازد.
ضرورت دیگر چنین کاری از سوی داخل ایران، اهمیت مبارزه در داخل است و برون مرز همواره نقش جانبی آن را داشته است به عبارت دیگر مبارزه در داخل ایران تعیین کننده است نه خارج.
امیدوارم گروه ها و تشکلها و چهره های ملی در داخل به چنین اقدامی هرچه سریعتر دست زنند
وجود یک هسته ی راهبرانه علنی در خارج از کشور که با معرفی ِ نیروهای داخل کشور ایجاد شده باشد، در مقطع کنونی از اهمیت بسیار مهمی برخوردار است.

با احترام و مهر
گیل آوایی
16 جون 2011

Wednesday, June 15, 2011

وبلاگ تاسیانه ها با سرودها و داستان و غزلهای گیلکی به روز شده است

به آگاهی دوستداران ادبیات بومی ایران بویژه گیلکی می رسانم که وبلاگ " تاسیانه ها" با سرودهای گیلکی که برخی برای نخستین بار اجرا و خوانده شده و نیز غزلهای گیلکی به روز شده است. نشانی آن چنین است 

حکومت اسلامی مافیای تبهکاران اسلامیست - گیل آوایی



با همه ی آنچه که از سر گذرانده ایم باید به این نتیجه رسیده باشیم که حکومت اسلامی از باندهای تبهکار مافیایی تشکیل شده که هر یک برای حفظ موقعیت و صد البته سهم بیشتر از سرزمین پهناور ایران داشتن، به جان هم افتاده اند و بر روی هم چنگ و دندان می کشند. حکومت اسلامی با ساختار مافیایی کنونی شاید در نوع خود یک استثناء یا یک روند ناگزیر سیاسی/تاریخی ای باشد که از یک دگردیسی هولناک به چنین مرحله از شکل گیری سیاسی رسیده است. می گویم باندهای مافیایی از این نگاه که در هر گوشه از اقتصاد، سیاست، فرهنگ، جامعه به هر شکل و نمادش که بگویی، انگشت بگذاری و ببینی در آن بویی از سودجویی و قدرت و غارت بیشتر می اید، نقش باندهای حکومت اسلامی را می بینی و در این روند ِمافیایی کار به یک بلبشویی مدیریتی رسیده است که تنها با تکیه به جنایت و تهدید و سرکوب و ارعاب یکدیگر روزگار می گذرانند و صد البته قربانی گرفتن از مردم بجان آمده مان.
درگیری باندهای حکومتی زمانی علنی می شود که باند قدرتمندی در پی کنار زدن باند دیگری عمل می کند. ریشه ی هر برخورد باندهای حکومتی را که بیابید می بینید که در آنجا نفع و جایگاه باندی دیگر تضعیف یا از آن نقطه ی مشخص قدرت و غارت رانده شده یا می شود و در برآیند همه این تنش ها و جدلها هیچ چیز نیست مگر سودجویی بیشتر، غارت بیشتر، قدرت بیشتر و چنگ و دندان کشیدن بیشتر به یکدیگر است. در همه ی این جدلها و تنشها و درگیریهای درون حکومت اسلامی، اسلام و ایران و مردم تنها یک وسیله یا ابزار بکار گرفته می شود که در  شمای کلی این بلبشویی اسلامی،  سرنوشت یک ملت و مملکت در حساس ترین دروه ی تاریخی منطقه ی ما، نه تنها به بازی گرفته شده و می شود بلکه از ایفای نقش راستین و بودن در جایگاه بایسته ی آن، باز می ماند. تصورش را بکنید ایران با آنهمه پتانسیلهای مادی و معنوی و تاریخی در شرایط کنونی کجا می توانست باشد و چه گامهای بالنده و بلندی می توانست بردارد اما با بلبشویی حکومت اسلامی، درکجاست و چه می کند! مشتی لمپن، مشتی الله فروش ِ خرافه مست، مشتی قاتل ِ بی همه چیز، بر دار و ندار یک ملت و مملکت چنگال خونینش را فرو کرده است. این را می گویم تا بدانیم که از درون این حکومت هر بزک شده ای که سر برآرد، فرو رفتن بیشتر در باتلاق متعفن همین اسلام و فرهنگ قهقرایی لمپنهای اسلامیست.
و مصداق آنکه "  از کوزه همان برون تراود که دروست"،  بیش از سه دهه به چنین ساختاری رسیده است. با چنین از سرگذرانی ِخونبار، انتظار یا اصولن برامدِ جناح یا بخش یا گروهی با هدف یا تحلیل و فکر اصلاح طلبی، از دو نگاه جدا نیست یا ریاکاری و خودفریبی است یا سهم از همین حاکمیت خواستن است که در هر دو حالت ماندگاری همین حکومت است که به چنین ساختار و انجامی رسیده است و همین نقطه یکی از اساسی ترین دلیل به بیراهه رفتن و سرکوبها و سردرگمی های سیاسی داخل ایران است. یعنی از درون همین حکومت به تغییر ساختاری حکومت پرداختن. همه ی آنانی که از صداقت و راستی و تقوا( به تعبیر همین دینمداران) برخوردار بودند نه تنها ره به جایی نبردند بلکه در کلیت کارشان نظاره گر همه ی جنایتهایی شدند و می شوند که در حاکمیت اسلامی شاهدیم. از این روست که باید دو نکته بسیار اساسی و مهم را در نظر داشت:
نخست اینکه آبشخور همه ی اینانی که به نوعی در کارزار علنی ی سیاسی در حکومت اسلامی اظهار وجود می کنند، حکومت اسلامی است و سرنگونی حکومت اسلامی مساوی با تحلیل رفتن و بسته شدن دکان سیاسی همه اینان است
دوم اینکه در شرایط خفقان و سرکوبهای هولناک، مردمی به ناگزیر، گردشان جمع شده و راه برون رفت می جویند
به دیگر سخن اگر مشروعیت یا مطلوبیتی به حضرات اصلاح طلب و بازیگران بازار سیاسی حکومت اسلامی، داده می شود نه از روی صلاحیت و توانمندی آنان است بلکه ناگزیری شرایط خفقان و سرکوبهای خونباراست که چنین وضعی را تحمیل کرده است چنانچه اگر همین حکومت نحس سرنگون شود نه کسی از این حضرات صلاحیت چنین جایگاه و راهبردی را دارد و نه اصولن در معادله سیاسی ایران محلی از اعراب خواهد داشت!
بنابراین با همه فداکاریها و به میدان آمدنهای  جوانان و مردم دلیر ما، باید به یک درد یا ضعف یا زشتی یا هرچه که بنامی اش، انتقاد و اعتراف نمود که چهره ها و جریانهای اصیل سیاسی را وا دادن( به هردلیل و برچسب زدنی) و گرد کسانی از همین حضرات اصلاح طلب آمدن، همینی می شود که در مراحل مختلف از ریاست جمهوری رفسنجانی گرفته تا خاتمی و از خاتمی تا همین تحفه ی هاله ی نوری، بر سر ما و میهنمان آمده است. در نهایت همه ی ما نسبت به آنچه که بر ما و سرزمین ما می گذرد مسئولیم. اینگونه که بیایند یک یک ما را از میان مان بدرند و بکشند و ببرند و بخورند! نه دری به تخته ای می خورد و نه راهی به رهایی گشوده می شود. آنکه از بیرون بیاید و راهی بگشاید ره به ترکستان است!
با چنین حکومت و با اینهمه تجربه ی تکرار از پی تکرار که همه را بخون نشانده است باز اگر در گیر جدلهای درون حکومتی شده و بازی داده شویم! و تضادها و تقابلهای درون این حکومت از نوع مجلس با دولت و دولت با رهبر و این جانی با آن جانی، یک چالش در جهت مبارزه برای رهایی از این حکومت سراپا جهل و جنایت بدانیم، حز یک خودفریبی درد آور نیست اگر بیماری اش ندانیم!
مگر می شود از قاتل فرزندان خود انتظار رهایی داشته باشیم!؟
مگر می شود از جنایتکاری که خود جنایت کرده است دادرسی بخواهیم!؟
مگر می شود از قاتلان شریفترین انسانهای میهنمان، اسطوره بسازیم وسینه سپر کنیم!؟
مگر می شود از مشتی لمپن ِبه جاه و مقام رسیده انتظار قانونمداری و پایبندی به قانون داشت!؟
با همین برخوردهاست که اینهمه به میدان آمده ایم و باز به چنین سیه روزی و تباهی و خفقان کشیده شده ایم. براستی در هیچ دوره ای دانشجویانمان تا این حد گرفتار چرخه یک روند شناخته شده ی نازا نبودند که در همین دو دهه اخیر شده اند! هنوز هم گرفتار اصلاح طلبی در درون همین حکومت بی همه چیزند! هنوز هم تقابلهای درون همین حکومت جنایتکار را به چالشهای خود برای کسب آزادی پیوند می دهند!
این سرزمین نه فرهیخته کم دارد و نه چهره های راستین ملی! چرا جوانان ما سنگ کسانی از درون همین حکومت خونبار را به سینه می زنند اما از روشنای چهره های ملی بهره نمی گیرند!؟ کمی به این نکته بیاندیشیم آیا براستی درست عمل کرده ایم!؟
ما هیچ راهی جز سرنگونی همه ی این حکومت نکبتبار نداریم و برای این کار باید با نیرویی که همه ی این حکومت را به چالش کشد و به مبارزه بطلید، به میدان آییم
این حکومت تامغز استخوان آلوده و جنایتکار است. همه حکومت تا سرنگون نشود، هیچ اصلاحاتی در این سرزمین رخ نخواهد داد. هر گام به پس از سوی این حکومت با هر شخص یا چهره یا جریانی از درون این حکومت، دورخیزی برای قدرت بیشتر مافیای حکومت اسلامی است. و از درون این حکومت هیچ منبع یا امکانی که بخواهد و بتواند مافیای سراپا غارت و جنایت را از قدرت دور کند، وجود ندارد. مبارزه ی ما باید با همه ی این حکومت باشد با همه ی اصلاح طلب و سنت گرای اش!
همسویی یا همبستگی با هر عنوان اصلاح طلبی اگر با خواستگاه ملی ما و با هژمنی نیروهای ملی، باشد، توجیه پذیر است اما زیر رهبری اصلاح طلبان حکومت اسلامی رفتن و بودن، چیزی جز در جا زدن و در قهقهرای متعقن اسلامی ماندن نیست.
به باور این قلم، اصلاح طلبان حکومت اسلامی، به مثابه نه تنها سوپاپ اطمینان حکومت اسلامی عمل می کنند بلکه در بزنگاه سرنوشت ساز، تنها نیرویی از درون همین حکومت نحس اند که آنان را از خشم و قهر انقلابی مردم در امان خواهند داشت. تصور اینکه چهره هایی همچون خاتمی، موسوی، کروبی و......بخواهند یا حتی بتوانند قاتلان و جنایتکاران حکومت اسلامی را به پای میز محاکمه و دادرسی بکشانند بیشتر به یک ساده لوحی شبیه است تا نگاه منطقی به بافت و ساخت و سابقه ی این حکومت! از زبان همینان فراوان شنیده ایم که چگونه به ماست مالی غارتها و جنایتها دهان گشوده اند. بخشیدن شان از کیسه ی خلیفه، نکته ی تازه و عجیبی نیست! کم نبوده است موضع گیری های همین اصلاح طلبان آب بر آتش خیزش مردم بجان آمده ریخته اند. با چنین تجربه هایی، باز بدست همینان دم ِ تیغ رفتن، یک ساده لوحی ِ درد آور است اگر بلاهت نگوییم.
بارها نوشته ام که مشکل ما احمدی نژاد یا خامنه ای نیست. مشکل ما جنتی یا مصباح نیست! مشکل ما سرداران قتل و غارت سپاه نیست! مشکل ما همه ی این حکومت نحس است. مشکل ما ساختار جهنمی این حکومت است با آن اسلام جنایتبارش. تا زمانیکه این حکومت به هرشکل و ساخت و بافتی برسر کار بماند، ایران و ایرانی روز خوش نخواهد داشت.
وقاحت این حشرات تازگی ندارد. از دورهای تاریخ چنین بوده اند. بگونه ای که ایرانی در وطن خودش تحقیر شده است. ایرانی در وطن خودش اهانت شده است. ایرانی از ثروت ملی خودش محروم شده است ایرانی در وطن خودش از ارج گذاری  و برپایی آیینهای ایرانی باز داشته شده است. ایرانی در وطن خودش از ایرانی بودنش محروم شده است. ایرانی در اوج ثروت و دارایی و توانایی به فقر و سیه روزی کشیده شده است. همه ی اینها جنایتهای هولناک الله در سرزمین اهوراییمان بوده است و هنوز ابلهان و رهروان خرافه مست ِ همین دین ِتنفر و انتقام( که نفرت ابدی بر آن باد!)، ایرانی را به روزمرگی کشانده است و فرهنگ قهقرایی و جهالت را با هزار اسم و رسم و بزکهای سیاه رمالی و جن گیری و جهل و جنایت تحمیل کرده است.
نگاهی به زندانها بیافکنید! فرهیختگان و دانش آموختگان و شریف ترین فرزندان این آب و خاک زیر شکنجه ی همین حشرات جان می سپارند و اسیرند اما آخوندکهای ابله ِ چنگ انداخته در نواله های رنگ  و وارنگ مافیای ولایت وقیح، به رمالی و دعانویسی و عزا و لابه مشغولند و راست راست می گردند و مفت می خورند و بجان زن و مرد و پیر و جوان ما افتاده اند تا جاییکه حتی روز ِ روشن به زن و فرزند مردم یورش می برند و تجاوزشان می کنند!( تجاوز به زن و بچه ی مردم در برابر چشمانشان!!! براستی روحانیت مفتخور که آنهمه نعره ناموس و غیرت و تقوا و چه و چه زدند و می زنند! چه کرده و می کنند!!!؟ ننگ از این بیشتر!؟ براستی به رگ اسلامشان بر نمی خورد!!!؟). تردیدی نیست که مافیای اسلامی مردم را به مرگ می گیرد تا به قول خودشان به تب رضایت دهند!! اگر چه از نگاه ما مردم در هر دوحالت مرگ است این حکومت!
شگفتا شگفتا که خرد در این سرزمین سلاخی می شود و جهل و خرافه و نادانی ستوده می شود و این همه!!  دست آورد حکومت نحس اسلامی است با همه روشنفکران دینی و اصلاح طلب و سنت گرایانش!
با چنین حکومتی که با سه دهه حاکمیت ریشه حتی در هر بیغوله ای دوانده است، یک نبرد ملی می بایست تا اساس این جنایتکاران را بهم ریزد . یک مبارزه همبسته، فراگیر و هدفمند باید، تا این حکومت اوباشان الله فرو ریزد.
در این مبارزه ما هیچ چیز کم  نداریم، تنها اشتباهمان، افتادن در ماجراها و بحران های انحرافی ِ همین حکومت نکبت بار است و باور ِ چندباره کردن ِ نیروهای درون همین حکومت!  که راه به هیچ جا نمی برند جز قهقرای همین حکومت خونبار!
برای رهایی از بختک حکومت اسلامی باید برای سرنگونی همه این حکومت به میدان آمد. و برای چنین کاری، یارگیری های مناسب با چنین خواستگاهی باید نمود. آیا جوانان ما بویژه دانشجویان ما به چنین جمع بندی رسیده اند!؟
آیا براستی ایران از چهره های ملی تهی شده است!؟
آیا همین کسانی که در هیاهوهای اصلاح طلبان و جوگیر شدن مردم، سرکوب  و ترور و زندانی شده و می شوند، نباید جایگزین چهره های اصلاح طلب می شدند و بشوند!؟
روند ناگزیر تکامل مبارزات اجتماعی و منطق ناگزیر رهایی، دیر یا زود همه ی ما را به چنین مسیری می کشاند. آن روز دیر نیست. 
ماییم که از روزمرگی و مرگ تدریجی باید به مرگ یک بار و شیون هم یکبار، برسیم.

با مهر
گیل آوایی
15 جون 2011