در یکی از حساسترین دوره های تاریخ معاصرمان بسر می بریم با حاکمیتی که تا مغز استخوانش ریاکار و بی وطن و آلوده ی حقیر است. رهبری حکومت اسلامی با یدک کشیدن ولایت فقیه، فقاهت خونبار اسلامی را به عریانترین شکل ممکن به همه نمایانده است و مشتی جنایتکار ابله را از قعر تعفن فرهنگ اسلامی چنان پرورانده اند که به صغیر و کبیرشان هم چنگ و دندان می کشند.
ناموس و غیرت و تقوا که نعره های بسیارانی از این ابلهان بوده است به بایستگی فرهنگ قهقرای شان رو نموده بگونه ای که جنایت و تجاوز را در بی ناموسانه ترین و بی غیرتانه ترین و بی تقواترین شکل ممکن بطور روزمره مرتکب می شوند.
ابتدایی ترین حقوق انسانی را در حاکمیت اسلامی با آن عربده های عدل و قسط و تقوا و رستگاری اسلامی، پایمال می کنند و روزی نیست که زن بی دفاع و بی پناه و بی حقوقی مورد تجاوز آشکار قرار نگیرد ودر بازجوییهای سردار لُمپنهای اسلامی حتی از شکایت نیز بازداشته می شوند، دارها در هر کوی و برزنی برپا می کنند و چنین جنایتبارانه حقارت یک دین و دینمدارانش را تحمیل می کنند. چنان بلاهت و وقاحت و ریاکاری ستوده اند که هیچ نشانی از ارزشهای یک انسان ِ با کمترین شناسه های انسانی، نیست. چه فرهنگ هولناک قهقرایی در سرزمین بلازده مان دامن زده اند! کجای تاریخ می توان سراغ گرفت که تا این حد اسلام به زشت ترین و پلیدانه ترین شیوه ی ممکن به مردمی بتازد. اگر دیروز جانیانی بیگانه با این باور واپسگرایانه و عقب مانده بر جان و مال ایرانی تاخته اند امروز از اوباشان همان جانیان که هر سلولشان از این آب و خاک نشو و نما کرده است به چنین جنایتهایی می پردازند! ایرانی تاوان کدام ساده لوحی اش را می دهد! وای که درد به استخوان آدمی می رسد وقتی که از همین قاتلان تاریخی اسطوره ساخته اند!
در چنین وانفسای نفسگیر اسلامی، جماعتی با اصرار در باور دینی و فرافکنی خودفریبانه و ریاکارانه جریان اصلاح طلبی ِ چنین حاکمیت سیاه و شوم را نمایندگی و فریاد می کنند تو گویی ریاکاری و فریب نه تنها در بطن این دین جهنمی بوده بلکه در جان و جهان ِ این جانیان نهادینه شده است
سه دهه از حکومت اسلامی می گذرد. سه دهه از فتواهای قتل و تجاوز و شکنجه و ترور و غارت و دزدی و بی وطنی می گذرد. سه دهه حکم رانی بی رقیب روحانیت شیعه با اسلام ناب محمدی اش در ایران بلا زده می گذرد و در هر روز و هر ماه و هر سال این حاکمیت خونبار، یک لحظه بی جنایت و ریاکاری نگذشته است اما باز از پی سه دهه بخاک و خون نشستن می بینیم که بسیارانی در ناروایی محض دم از اصلاح طلبی می زنند آنهم به چندین باره آزمون پس داده و آبرو باخته و در لجن متعفن همین حکومت دینی فرورتر شده و وقاحت درو کرده اند!
در سه دهه از حکومت ننگین اسلامی در سرزمین خونبارمان یک انتخابات آزاد، تاکید می کنم حتی یک انتخابات آزاد صورت نگرفته است از همان انتحار ِ آری نه ِ خمینی جنایتکار تا همین حقیر ِ ابله ِ ذلیل و علیل!
براستی دو دهه اصلاح طلبی چه گلی به سر این مردم زده است! غیر از بخون کشاندن جوانانمان که هنوز فریادهای اکبر محمدی ها در گوش همگان هوار می شود!
اصلاح طلبی در این حکومت نحس به همان اندازه مسخره می نماید که انتخابات در آن!
و این واقعیت را خود این تحفه ها هم می دانند! بیش و پیش از هر کسی، خودِ مدعیان اصلاح طلب بهتر می دانند که انتخابات در این حکومت نحس یعنی چه!؟ حکومتی که مشروعیت از الله می گیرد و بر پایه قرآن و سنت محمد حکم می راند و می کشد و می دزدد و غارت می کند و مردم را بنده و اجیر و صغیر می داند و حاکمیت و هرآنچه در این سرزمین بلازده است را غنیمت می پندارد و بر دار و ندار همین مردم تجاوز می کند! چگونه می تواند انتخابات آزاد برگزار کند و به رای مردم تسلیم شود! اگر رای و انتخاب ازاد باشد، این حکومت از اساس سرنگون است! با چنین وضعیتی چگونه دم از انتخابات آزاد می زنند!؟ آیا این همان ریاکاری وقیحانه ی ولایت وقیح نیست!؟
می گویند آزادی زندانیان سیاسی و تضمین انتخابات آزاد!
می بینید!؟
خودشان می گیرند خودشان می کشند خودشان کاندید می کنند خودشان انتخاب می کنند بعد دم از آزادی زندانیان و انتخابات آزاد می زنند!
این حقیران به شعور مردم ما توهین می کنند همانطور که وجودشان نشان حقارت و اهانت مردم است، برخوردشان نیز تحقیر آمیز و توهین به مردم است
در مقابل اینهمه غارت و نادانی و ایران بر باد دهی! نه تنها یک پاسخگویی ای نیست بلکه با همین حشرات انتخابات آزاد و آزادی زندانیان سیاسی طرح کردن! اگر این وقاحت و بلاهت نیست! پس وقاحت و بلاهت کدام است!؟
این همان تضاد و تناقض ریشه ای این حشرات با آن دین سراپا متناقض و فرهنگ قهقرایی شان است که خشت آن را هزار و چهارصد سال پیش با آن خرافه و جنایت کج گذاشته اند و تا هر تحفه ی بهم نرس این حشرات می رود کج خواهد بود! و از همین نگاه است که حاکمان اسلامی بر اساس همان ریاکاری ریشه ای اسلامی شان و بر پایه همان تناقضها و تضادها و توهمات ابلهانه ی دینی شان، وقیحانه ضد و نقیض می گویند و با بی شرمی بی بدیلشان در چشم مردم نگاه می کنند و باز همان مزخرفات هماره شان را تکرار می کنند
مگر نه این است که هرم اصلی این حکومت از الف تا یای سیاست و اقتصاد و فرهنگ و جامعه را تعیین و تعببیر و تفسیر و حکم می کنند!؟ و در کمال بی شرمی ِ برازنده شان! نه به مردم حساب پس می دهند! نه با رای مردم بر سر کارند و نه هیچ قانون و اصل و اساسی از جامعه ی انسانی را پایبندند! با چنین ساختار و بافت قهقرایی و خونبار، انتخابات آزاد یعنی چه!؟ چه کشکی!؟ چه پشمی!؟
ریاکاری از این عریان تر!؟
در چنین ساختاری، اصلاح طلبی یعنی چه!؟
اینان که در دریای خون شریفترین فرزندان این آب و خاک غوطه ورند، چگونه می توانند اصلاح شوند و بر قربانیان شان حکم برانند!؟
با آنچه که بر ایران و ایرانی گذشته است، چگونه می توان با این جانیان به اصلاحات و انتخابات آزاد دست یافت!؟ این جانیان خود را به حماقت زده اند، پنداشته اند می توانند مردم را تحمیق کنند!
با اینهمه خونهایی که به ناحق ریخته اند و هر جنایتی که حتی در تصور یک انسان شرافتمند نمی گنجد، بر سر مردم ما آورده اند! به هزار باره فریاد می کنیم:
پدر کشتی و تخم کین کاشتی
پدر کشته را کی بود آشتی
پاسخ همه این ریاکاری ها و وقاحت های اسلامی را جوانان دلیرمان می دهند.
گیل آوایی
6 تیرماه 1390