Friday, February 25, 2011

اینهمه خون نداده و نمی دهیم که به قانون اساسی حکومت اسلامی باز گردیم! - گیل آوایی

نوشتار فوق بصورتی نیمه تمام مانده  که بنا داشتم برداشت خود از منشور سبز( ویراست دوم) را بنویسم اما نشد و حیفم آمد که تا همینجایش را در وبلاگم نگذارم.به هر روی امیدوارم که مورد استفاده ی خوانندگان وبلاگم قرار گیرد.
با مهر و احترام
گیل آوایی



سرانجام منشوری با امضاء آقایان کروبی و موسوی بنام جنبش سبز و خواستگاههای آن منتشر شده است. پیش از هرچیز بگویم که بودن چنین منشوری از آنچه گفته و می گویند و سردرگمی همه ی کسانی که بنا به برداشت و خواست یا آرزوی خود آماجهای جنبش سبز را تعریف و تفسیر کرده و می کنند، یک گام روشن و صادقانه ایست که با توجه به شرایط دشوار سرکوب و محدودیتها، چنین اقدامی را باید ستود به همان گونه که مقاومت آقایان موسوی و کروبی در همراهی با مردم و چه در ماندن بر خواسته هایی که اعلام کرده بودند علیرغم همه ی فشارها و تهدیدها، ستوده ایم اما بر ستودنی از این دست همواره بیم و هراسی سایه انداخته و می اندازد که :

1- اگر چنین که گفته و می گویند، نشود، تضمین آن چیست و چه باید کرد؟ مصداق همان وعده های خمینی مبنی بر آزادی کمونیستها در حکومت اسلامی، برابری زن و مرد، آب و برق مجانی، مسکن برای همه و.......با این تفاوت زمین تا آسمان آن زمان ِ حکومت اسلامی با ترکیب نیروهای این زمانی اش! بگونه ای که در مقطع ِ کنونی پس رانده شوند و در شرایط دیگری سر از مغاک خویش در آورند و همین یا شاید بدتر از همینی که هست بر سر ایران آورند! چه باید کرد!؟

2- سه دهه از حاکمیت تبهکار اسلامی برآیند همان قانون اساسی و ساختار مافیای روحانیت است بازگشت به این قانون یا اجرای آن با روحانیت تا مغز استخوان آلوده چه باید کرد؟ روحانیتی که براساس همین منشور مستقل از دولت خواهد بود یعنی چوب ِ بالای سر دولت و ملت! آیا سه دهه آزمون روحانیت کافی نیست که عطای روحانیت به لقایش بخشیده شود و شر مرسانند که به خیرشان امید نیست!؟

اصولن حاکمیت قانون اساسی حکومت اسلامی با بودن ریاکاران جنایتکاری که تا مغز استخوان به خون مردم آغشته اند و جاه و مقامشان در قالب همین حاکمیت است، امکان پذیر می تواند باشد!؟ یعنی قانون شکنان و قانون گریزانی که به آسمان وریسمان الله و محمد و صاحب زمان و سنت پیغمبر وچه و چه بند کرده اند، وادار به تمکین از همین قانونی کنیم که برآیند همان قانونند! آیا این کار چرخ زدن در یک دایره ی متعفن اسلامی نیست!؟ اصولن آزموده را چرا دوباره آزمودن!؟ آیا گزینه و امکان و بدیل انسانی دیگری نیست!؟
3- بیشترینه ی مردم خواهان سرنگونی همه ی این حکومت نکبت بار هستند، جایگاه چنین خواسته ای در جنبش سبز کجاست؟ به بیانی دیگر آنانی که خواهان سرنگونی همه ی این حکومتند و مرگ بر اصل ولایت فقیه فریاد می کنند، جایشان و رای شان کجاست!؟ آیا انتخابی برای اینکه حکومت اسلامی باشد یا نباشد، با این منشور چه می شود!؟
4- رهبران جنبش سبز با تضاد بین خواسته های خود و مردم، چه می کنند؟ آیا مردم باید خواسته ی آقایان موسوی و کروبی را بپذیرند!؟ یا این آقایان به خواسته ی مردم گردن می نهند؟
آنچه که تحلیل آغازین منشور مورد بحث است و چگونگی پیدایش جنبش سبز را می باوراند بمثابه خشت نخستی است که بنای یک بیراهه دیگر در دام حکومت اسلامی را می گذارد تا ثریا می رود کج باشد. نگاه به جنبش سبز پایه ی یک نگرش منطقی، بدور از محافظه کاری و مصلحت جویی نسبت به خواستهای مردمی است اما نگاهی که منشور از آن بر آمده است دقیقا مقابل چنین برخوردیست و همین نگاه زمینه پرداخت بندهای دیگر منشور را در پی دارد.
برای روشن تر گفتن و مشخص تر پرداختن به آنچه که می گویم، نگاهی به بند الف منشور یاد شده می اندازیم و از پیشگفتار این منشور که تحلیل کلی از روند شکل گیری مافیای کنونی حکومت اسلامی و پیدایش جنبش سبز دارد می گذریم و به همین بخش اول منشور بسنده می کنم. در این بخش می خوانیم:

الف) تولد جنبش سبز



جنبش سبز مردم ایران، نهضتی است که اهداف خود را در بستر میلاد خود تعریف کرده است. این جنبش در اعتراض به ظهور و تداوم کژروی ها و انحرافاتی شکل گرفت و در دل خود اهدافی را پرورد که اینک به نمادهای معنادار آن تبدیل شده است. انحرافاتی که به تدریج پدید آمد و از اتفاق به استمرار رسید. از آن جمله:
- وجود و بروز اختلافات سیاسی و تلقی های گوناگون از اهداف و پیدایش موانع سازمان یافته تدریجی در مسیر تحقق اهداف و آرمان هایی چون عدالت، استقلال، آزادی و پیشرفت که مردم ایران برای دستیابی به آنها، جان بر سر انقلاب اسلامی خود نهادند و شکل گیری نظام جمهوری اسلامی را با رأی خود تأیید کردند.
- ظهور گرایش های تمامیت خواهانه و انحصارطلبانه در میان برخی از مسئولین حکومتی.
- نقض حقوق بنیادین و قانونی شهروندان و بی حرمتی به کرامت انسانی متجلی در اصول مسلم حقوق بشر.
- - سوء مدیریت، ترویج دروغ سالاری و کاهش چشمگیر اعتماد ملت به مسئولان.
- افزایش فاصلة طبقاتی و محرومیت های اقتصادی و اجتماعی.
- سوءاستفاده و قانون گریزی بل قانون ستیزی برخی مجریان قانون.
- نادیده گرفتن منافع ملی و ماجراجویی های عوام فریبانه در تعاملات بین المللی همراه با سوءاستفاده از روحیة ضدسلطة جهانی در میان اقشار گوناگون.
- فراموشی تدریجی و دردناک اخلاق و معنویت در راه رسیدن به قدرت.
- افزایش سرکوب، انسداد و اختناق در فضای مدنی.
اینهمه از جمله عواملی است که به تدریج پس از انقلاب و بویژه در سالیان اخیر، به شکل گیری نگرش های اعتراضی در میان دل سوختگان و قاطبة مردم ایران انجامید که جنبش سبز مردم ایران، بروز بارز و مبرز آن در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ و رخدادهای پس از آن بود.

در همین بخش نخست ظرافت یک تضاد و دگرگونه جلوه دادن اعتراضات محسوس است. جنبش سبز برآیند سه دهه از مبارزه مردم با حکومت اسلامی است به گواه سرکوبها و زندانها و اعدامها و کشتارهای هولناک و قتلهای زنجبره ای و ترور از یک سو و غارت و دزدی و چنگال سیری ناپذیر روحانیت بر همه ی دار و ندار ملت ایران اما در این بخش از منشور، تلاش شده است حکومت اسلامی به دو بخش راست و ناراست خودی های حکومت اسلامی جلوه داده شود که گویا بخش ناراست این حکومت سبب پیدایش جنبش سبز شده است! و این نکته را بگذارید به فریاد دادخواهانه ی مردم ما که همه این حکومت را هدف قرار داده است.
اینکه :

مردم ایران برای دستیابی به آنها، جان بر سر انقلاب اسلامی خود نهادند و شکل گیری نظام جمهوری اسلامی را با رأی خود تأیید کردند.

درست نیست! زنده یاد بازرگان می گفت ما همه چیز را برای ایران می خواهیم اما آقا( خمینی) همه چیز را برای اسلام! و این تضاد بزرگیست!( نقل ِ به معنا)
حکومت اسلامی از سوی خمینی به مردم ما تحمیل شده است با آن گفته معروفش در مقابل بازرگان که گفته بود حکومت دمکراتیک اسلامی، اما خمینی روی حکومت اسلامی نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر! تاکید رهبرانه! کرد. دنبال آنالیز گذشته نیستم که چنگ و دندان کشیدن بنماید! بلکه وارونه جلوه دادن یا یکسویه دیدن ماجراست که خشت نخست کج گذاشته می شود.
طی سه دهه از حکومت اسلامی هیچگاه فرصت گزینه دیگری به مردم داده نشده است و با سرکوب و دشمن تراشی های واهی و ریاکاری رنگ و وارنگ به اینجایی رسیده ایم که هستیم و مردم ما همان فریاد دهه شصت را می زنند هنوز، که این حکومت از اساسش نابجا و ناروا و ناخواسته است.
از همین نگاه است که نمونه های برشمرده شده در این قسمت چیزی نیست که فقط طی دوره مثلن خامنه ای بوده باشد بلکه از همان دوران خمینی نیز بوده است. همان دورانی که خمینی تهدید به آمدن از قم به تهران و انقلابی عمل کردن نمود و دیدیم چه شد! انقلابی عمل کردن یعنی فراقانونی یعنی همان حکومت فردی یعنی همان ولایت فقیه یعنی همان روحانیت مستقل از دولت یعنی همان حساب پس ندادن به هیچ احدی در این مملکت که با وقاحت بی مانندش هنوز تاوان ریاکاری خونبارش را می دهیم.
آنانی که حکومت اسلامی را می خواهند همانانی هستند که هم اینک تیغ بر همگان کشیده اند. از آن عمامه گُنده های آیت اللهی و مرجعیت گرفته تا رهبر جنایتکاری که بر لمپن جانیان ِصاحب زمانی، حکم می راند.
آنانی که به میدان آمده و چندین باره خون می دهند و قربانی می شوند فریاد می زنند که همه این حکومت باید برود. مرگ بر اصل ولایت فقیه! مرگ بر دیکتاتور. آنانی که داغ کهریزکها و اوینها را هنوز بر پیکر خود دارند فریاده کرده اند و می کنند که ما با آقای موسوی تا آخر هستیم اما به حکومت اسلامی برنمی گردیم. آیا در منشور آقایان موسوی/کروبی جایی برای چنین فریادهایی منظور شده است!؟



با احترام

گیل آوایی

7 اسفند 1389


بخشهای برجسته در نوشتار از متن منشور سبز (ویراست دوم) است

2 comments:

Anonymous said...

گیل آوایی، بسیار خوب و بجا نوشتید. بر همه مثل روز روشن است که جمهوری اسلامی جهنم (جاج) با هر شکل قانون اساسی‌ لعنتیش برای مردم نخواهد بود. همانگونه که گفتید، موسوی و کروبی در موقعیت خیلی‌ سخت هستند. خدا می‌داند چقدر از ته دل به کثافت جمهوری اسلامی معتقدند. بدیهیست نمی‌توانند آزادانه حرفشان را بگویند. تا تماس بعدی،

بینام۹

Anonymous said...

ریاکارتر از این دلقکهای اسلامی کسی وجود ندارد. احمقی نژاد با روی جدی به قذافی و سایر اعراب پند می دهد که "به مردمان خویش گوش کنند." 70 میلیون تودهنی باید به این بیشرف زد
.
بینام9