Monday, January 31, 2011

یکی از تلخترین دوره های تاریخی ماست هم وطن! ایران را از چنگال مالیخولیای اسلام رهایی بخشیم – گیل آوایی

یکی از تلخترین دوره های تاریخی ماست هم وطن! ایران را از چنگال مالیخولیای اسلام رهایی بخشیم – گیل آوایی

دوره های سیاه تاریخی فراوان داشته ایم و هر دوره از این سیاهی و تباهی را با اراده و همبستگی و جانفشانی ملی، وطن از بی وطنان باز پس گرفته ایم. دوره کنونی یکی از تلخترین دوره های تاریخی ماست که بی وطنان از درون ما بسا خونبارتر از دشمن خارجی همه ی داروندارمان را به تاراج نشسته اند.
ایران ما زخمیست هم وطن. وطن ما در چنگال شوم مشتی دیوانه اسیر است. تنها پشتوانه ی حاکمیت سیاه اسلامی، زور و تزویر و جنایتباری هولناک است. از ما بر ما خون می باراند. این حکومت در همه ی نام و نشان و هویت و درونمایه اش غیر ایرانی، غیر ملی و به معنی واقعی کلمه غارتگر و خائن است. ریاکاری از سراپای این حکومت می بارد. دروغ و فریبکاری چنان روزمره و عادی شده که اگر راستی و راستگاری دیده شود مایه شگفتی این جانیان است! اسلام یک بار دیگر سیاهترین و خونخوارترین چهره ی خویش را به ما و میهن ما نمایانده است. حکومت اسلامی با جنایت و قتل و ماجراجویی های دیوانه وار می کوشد تا اقتدار ِ از دست رفته اش را به نمایش گذارد. قتلها و اعدامها و گروگانگیری ها و احکام قرون وسطایی و عملکردهای خونبار، همه و همه ناشی از کابوس سرنگونی این جانیان است و تحمیل کردن اینکه به خود ِ جنایتکاران این حکومت برای عملکردی متفاوت و بهبود وضعیت مراجعه کردن است که مفهوم غیر مستقیم آن، نه تنها به رسمیت شناختن حکومت این جانیان بلکه به حاشیه راندن روند سرنگونی و رهایی ملی است که امروزه همه گیر و ورد زبان پیر و جوان این آب و خاک است.
بحث دین و باور اسلامی و مقدسات دروغین و تکیه بر نمادهای دینی با تعابیرو تفاسیر ریاکارانه ی این جانیان نیست! بحث حاکمیت خونخواران الله است که بر قدرت بمانند یا نه! بحث رهایی از چنگال خون و نفرت و غارت و جنایت است. بحث بزیر کشیدن مشتی دیوانه است که بی ترمز در تعفن صاحب زمانی شان همه ملت را به تباهی و خون و سیه روزی می کشانند.
الله ِسیاسی، جنایتکار است. پیغمبر سیاسی، خون آشام است. قرآن سیاسی، قتل و نفرت و انتقام است. هر تقدس و مقدس در این دین سیاسی و حاکمیت شومش غارت و جهل و خرافه و فریبکاری و ایران بر باد دهی است. همه این نماد و نمود تباهی و بلاهت را باید از چهره وطنمان پاک کنیم. باید وطن از اشغال این جانیان باز پس گیریم این مهم بدست نمی آید مگر همه ی ما ایرانیان با هر اندیشه و مرام و خوی و منش و روشی، دست در دست هم دهیم به مهر، میهن خویش را کنیم آزاد. ملتی که آزادی و نان گدایی کند، ملتی که حق خویش از جانیان بخواهد، ملتی که چشم به غیر خود بدوزد که از او دفاع کند، ناگزیر از در زنجیر بودن و تن دادن به حاکمیت ابلهانی مالیخولیاییست که جز خرافه و بلاهت و نفرت، هیچ نمی داند ولی ما ملت ایران به گواه تاریخ نشان داده ایم که هیچگاه به چنان زندگی حقارت بار و سکوت گورستانی تن نداده ایم.
امروز  خامنه ای و همه دار و دسته ی ولایت شومش مایه حقارت ما ایرانیانند. دولت و  مجلس شورای اسلامی این جانیان ننگ و اهانت به ما ایرانیان است. قانون اساسی این حکومت تحقیرآمیزترین و متضادترین مجموعه ی اصولیست که سر هم بندی کرده و هر چه بیشتر به آسمان ریسمان بافی های آن می افزایند. بودن ِ چنین لاطائلاتی به نام قانون اساسی در ایران یک توهین حقارت آمیز به ایران و ایرنیست. یک مقایسه ساده ی این باصطلاح قانون اساسی به قانونی که بیش از صد سال پیش حاصل مبارزه ملی ما بوده نشان می دهد که از کجا به چه قهقرایی افتاده ایم که حکومت اسلامی از آن ارتزاق می کند.
حکومت اسلامی از مشتی ریاکار و دزد و جانی تشکیل شده که همه شان به غارت میهن ما نشسته اند. همه شان دروغ می گویند. همه شان در جایی قرار دارند که حتی از شایستگی و سزاواری ساده ترین واحد اداری/مدیریتی برخوردار نیستند تا چه رسد به مدیریت سیاسی /فرهنگی/اقتصادی یک مملکت، آن مملکتی مانند وطنمان ایران.
چه ناکارامدی غم انگیزی باید گرفتار آمده باشیم که حکومت جنایتکاری همچون حکومت اسلامی بیش از سه دهه در خاک بلازده ی ما بر سر کار بماند!؟ یک آب خوش از گلوی ایرانیان پایین نرفته است. آنقدر از الله و محمد و قرآن و صاحب زمان گفته اند و چاپیده اند که از هر چه الله و اسلام و آیت الله آدمی دچار نفرتی خشمگینانه می شود که از همه ی این نمادهای ایران سوز و ایرانی برباد ده بنام اسلام ناب محمدی! بیزار می شود.
در همین سه دهه از حکومت اسلامی بارها و بارها کوشیده ایم که گور این جانیان را بکنیم اما هرباره یا کشورهای بیگانه به یاری همین حکومت مالیخولیایی آمدند با اعتبارات مالی و قراردادهای بدتر  از استعماری و بده بستانهای مافیایی و یا از داخل همین جنایتکاران چهره ای باز به هزار فریب سوار بر گرده ی ما کرده است. به چنان وضعیتی گرفتارمان کرده اند که با فرهنگ گند اسلامی آخوندی پیکر اجتماعی /فکری ایرانیان را آلوده و بیمار کرده اند بطوریکه هر یک مرگ را برای دیگری می خواهد تا دری به تخته بخورد! این همان شکستن نیروی یک پارچه ی ملی ایرانیان بوده و هست که با ریاکاری ها و جنگ زرگری جانیان اسلامی، چرخ در باتلاق متعفن اسلامی سهم هر ایرانی در پی هر اعتراض و به میدان آمدنی شد. و چنانکه همه ی ما شاهدیم چه در حاشیه بمانیم چه نمانیم، تاوان خونبار چنین حکومتی را با خون فرزندانمان می دهیم حال یا با اتهامات واهی و صاحب زمانی ساخته این جانیان و چه با قتل و ترور و انفجارهای مشکوک و قاتلانی بنام نیروهای لباس شخصی یا خودسر و..... و سرکوبی و غارت، دو روندی هستند که به موازات هم در حاکمیت اسلامی جریان داشته و هرچه سرکوبها را تاب آوریم با غارت بیشتری تاوان می دهیم.
سرکوب و مرگ و ریاکاری و غارت در ایران بلازده ی ما تحت حاکمیت اسلامی، پایان ناپذیر است مگر اینکه این حکومت جهل و جنایت را بزیر کشیم. حکومت اسلامی ریشه ی همه ی بی حقوقی ایرانیان، تحقیرها و حقارتها، قتلها و زندانها و اعدامهاست. حکومت اسلامی در چنان کابوس سرنگونی گرفتار آمده است که ماندگاری و اقتدارش را در همین جنایتهای کور می بیند. تا این حکومت بر سر کار است جهل و جنایت و غارت و ریاکاری نیز هست. برای توقف اعدام و زندان و تجاوز به حقوق انسانی، همه ی حکومت اسلامی باید سرنگون شود. اعتراضهای مقطعی و موردی را باید به سرنگونی حکومت اسلامی پیوندی پیرگیرانه داد.
شرایط کنونی یکی از سیاهترین روزگار میهن ماست. همه آنچه که از آن باید دور مانده باشیم، امروز توسط همین حکومت نحس اسلامی برسر ما و میهن ما آوار شده و می شود. وطن ما زخمی است هم وطن. فقر و بیکاری و بی پناهی و دروغ در میهن بلازده ما بیداد می کند. ریشه اصلی ِ همه این تیره روزیها، حکومت صاحب زمانی ولایت وقیح است. حکومت مشتی ابله دیوانه که ناکارامدی و جهالت خود را با قتل و ترور و توحش 1400 ساله لاپوشانی می کنند. این حکومت از مشتی بی وطن ِ دزد ِ ریاکار تشکیل شده است. پیش از هرچیز و بیش از هر کس باید خود سرزمین خود را از چنگال خون آلود این جانیان برهانیم. ما می توانیم با مبارزه ای فراگیر با همبستگی ملی حکومت اسلامی را بزیر کشیم. برای مبارزه ای مشترک و هدفی مشترک دست در دست هم به میدان آییم. حکومت اسلامی حقیر تر از آن است  که از خشم ملت ایران جان سالم بدر برد.

با مهر



گیل آوایی
12 بهمن 1389

No comments: