یک واقعیت را بدور از هر گونه پوپولیسم و شخصیت پرستی و قهرمان سازی ای که جامعه ی ما گرفتار آن است، می خواهم بگویم که اعتراضات پس از افتضاحات ریاست جمهوری در حاکمیت خونبار اسلامی، برایند سه دهه از مبارزه و سرکوب و تحقیر است که در یک فرصت مناسب برای چندمین بارفریاد خود را هوار زده است و این بار نیز همانند سالهای سرکوب دانشجویان در زمان ریاست تدارکاتچی ِ گفتگوی تمدنها، خود را نشان داده است اما زیرمجموعه ای از درون حاکمیت با توان و گستردگی بیشتری از یک سو همسو با نفرت و اعتراض عمومی و از سوی دیگر مهار پتانسیل نیرومند اعتراضات، با آن همراه بوده است.
در این گفتمان قصد آن ندارم که بخواهم شرایط را که بطرز بسیار تاسفباری سخت و عرصه بر چهره های همسو با جنبش سبز، بطور مشخص، اقایان موسوی و کروبی ( پهلوانان درون حکومت و خاتمی بمثابه یالانچی پهلوان این جماعت همراه جنبش سبز!) تنگ شده است، بگونه ای وزنه ی سگ های هار ولایت فقیه را سنگین تر کنم بلکه می خواهم این واقعیت نهفته و ناگویا حتی تابویی را بازگو کنم که به معنی واقعی کلمه: موسوی بهانه است کل رژیم نشانه است! و این یعنی فکر و ایده و خواست ِ نهادینه ی اعتراضات و به پا خواستن میلیونها ایرانیست که همه بلندگوها و تلاشها در پی آنند تا آن را در دایره بسته ای بنام حکومت اسلامی و قانون اساسی محدود نموده و آن را بنام جنبش، قالب کنند.
بارها و بارها از زبان فرهیختگانی دلیر شنیده ایم که جنبش دارای تعریف و شناسه های خاص خود وفکر وُ هدف وُ برنامه ی مشخصی است که با گوهره ی آن، حرکتها و اعتراضات سمت و سو دارد و پیش می رود درغیر اینصورت نه تنها جنبش نیست بلکه با توجه به آنچه که در سه دهه از حاکمیت سیاه اسلامی از سر گذرانده ایم، این اعتراضات نیز همچون حرکتهای اعتراضات پیشین در چنگال چه کنم های جماعتی معروف به اصلاح طلب و مشارکت و غیره است که همه چیز می تواند باشد مگر جنبش!
خمیره اعتراضات و خواستگاههای شناخته شده و فریاد زده شده در میان میلیونها ایرانی ِ به میدان آمده و نیز بسیاری از نماد و نمودهای هم اینک ِمردم ما، چیزی جز رها شدن از کل حکومت اسلامی و دست یافتن به ساختاری ملی و رسیدن به هویت و اصل ور یشه ملی/تاریخی، در یک کلام ایرانی؛ نیست.
چرایی طرح این گفتمان نیز روشن است. و آن اینکه آنچه از زبان و هر چه که آقایان کروبی و موسوی و یالانچی پهلوانشان، خاتمی، و نیز هوچیگران ِموسوم به طنز پرداز و تئوریسین اسلام بزک کن! و مفسر درون و برون مرزشان می گویند و خیلی هم حق به جانبانه هوچی گری می کنند، این است که گویا مشکل رای من کو در حکومت اسلامی و تضاد احمدی نژادها با موسوی هاست یعنی حکومت اسلامی و ساختار جهنمی اش بحث بجان آمدگان این حکومت جهنمی، محلی از اعراب ندارد بلکه فقط همانی باشد که روزگاری سردار سازندگی اش نمایندگی می کرد و نیز زمانی یالانچی پهلوانی که حتی شهامت دفاع از تنبانش را نداشته اشت! مصداق همان دوران طلایی امام در داخل و " هم ایران هم لبنان ِ " خارج از ایران!
آیا براستی تضاد ِ بود یا نبود احمدی نژادها سبب اینهمه از خود گذشتگی و بخون کشیده شدن فرزندان این آب و خاک بود!؟
آیا موسوی و کروبی کسانی بودند که چنین به میدان آمدنی را در چنته ی سیاسی/اجتماعی/فکری خود داشتند!؟
به هزار زبان، به هزار فریاد به یک دنیا دلیل و مدرک ِ برآمده از همین حکومت نحس اسلامی و سه دهه از جنایتهایش، چنین نیست! نبوده و نخواهد بود!
وقاحت بی حد اوباشان قاتلی که آشکارا به یکدست کردن حکومت و دروغ و ریاکاری وقیحانه در بازی دادن مردم شرایط یک اعتراض سراسری را فراهم کرد و همانانی که در همین ریاکاری وا مانده بودند تنها به نیروی معترض یعنی مردم می توانستند روی آورند و این نه همسویی خواستگاهها و درونمایه هاشان بود بلکه بخاطر ناگزیری و راه به هیچ جا نداشتنشان بود و این خود در روند شدت و اوج گیری اعتراضات رخ نمود که اینان نه همراه و همسوی اعتراضات در مسیر خواست و هدف مردم که در حیطه و دایره بسته ی همین حکومت بود و این نکته ی جدایی شان بود با خواست راستین مردم ما
این جدایی همانجایی رخ نمود که اعتراضات مردم به سوی شکایت به مجلس خبرگان و مصلحت نظام و قوه قضائیه همین قاتلان جهت داده شد و آن شد که دیدیم و از سرگذراندیم و بار دیگر تاوان خونباری از سرگذرانده و می گذرانیم که خود ِ این حضرات همراه ِ اعتراضات به اهرم و ابزار حاکمیت هار اسلامی در سرکوب مردم بجان آمده شدند و هستند هنوز!
نمونه های مشخص و عینی ِ بسیاری تفاوت دو نگاه و دو خواستگاه و هدف را میان جنبش سبز و اعتراضات درون حکومتی را آشکار می کند
آن بخش از اعتراضات که همین حکومت و قانون اساسی و دوران شوم خمینی را دوران طلایی می داند، یک اعتراض است و هیچ سنخیتی با شناسه های یک جنبش ندارد
اما
آن بخش از اعتراضات که حکومت اسلامی را با همه مجموعه و زیر مجموعه هایش را نمی خواهد و زندگی انسانی را می جوید، یک جنبش است که جنبش سبزش می دانیم و می شناسیم
دو نگاه به هویت و شناسه ها و خواستها را می توان بخوبی نام برد
یک نگاه اسلامی/دینی را که در قالب ملی مذهبی یا عناوین اصلاح طلب و روحانیت چه و چه نمایندگی می کند و به باور این قلم همان نگاه هولناک خمینی است در خوشبینانه ترین شکلش شریعتی و مجاهد و نهضت آزادی و غیره است که آزمون و تاوانش را در این سه دهه، از سر گذرانده و می گذرانیم
و نگاه دیگر یک نگاه ملی و برآیند یک دگردیسی فکری/فرهنگی ما ایرانیان است که برآمده از بجان آمدن از همه ی ریاکاریها و فریبکاریها و غارتهای حاصل از سه دهه از حکومت اسلامی است
و همین نگاه دوم گوهره ی اعتراضات بوده و است.
شاید به جرات بتوان گفت که در تاریخ معاصر یکی از نادرترین دوره های ماست که چنین آماجهای ملی و میهنی خواست همه مردم ماست بی آنکه خدای سیاسی اسلام بر آن سایه ی شومش را داشته باشد!
رهایی از فرهنگ اسلامی و حتی نفرت از فرهنگ اسلامی و بیزاری از خدای سیاسی و روحانیت ریاکار، بر جسته ترین نماد اعتراضات و حرکتها و برخوردهای مردم ماست.
عوامفریبیهای حکومت اسلامی با هوچی گریهایی که توسط مزدوران نواله گیرش که بدرستی توسط مردم هواداران ساندیسی نام نهاده شده اند، نمونه های طرفداری از این حکومت به حساب نمی آید و در برآورد کلی جامعه ما در حد صفر درصد است و آنچه در نمایه ی آزادانه و درونی و خمیره جامعه ما ایرانیان بدست می دهد کل این حکومت، ناروا، ناخواسته، نابجا و غیر قانونی و حتی نامشروع است.
از همین جاست که حرکتهای اعتراضی بویژه یکساله اخیر را وقتی از درونمایه ملی و بازتاب دهنده ی خواستگاههای اصلی و فراگیر مردم ما را نشان می دهد یک جنبش است که جنبش سبزش می دانیم وآنچه کی می کوشند قالب نمایند و از چنین محتوا و خواستی فاصله گرفته شود، چیزی جز یک اعتراض از همان نوع بحران آفرینی و نقش سوپاپ اطمینان ساختن در این حکومت خونبار نیست
اگر به آزادی و حقوق راستین مردمی را اعتقادی است و کسی، هر کسی که بگویی و بخواهی، به چنین خواست و آزادی ای باور و پایبندی ای است، امکان نفی کامل حکومت اسلامی و گزینش حکومت مورد نظر یا خواست مردم است همان گفتمان که در اوج اعتراضات سال پیش داشته ام که سرنگونی همه ی حکومت اسلامی نقطه ی پالایش جنبش از ناخالصی ها همراهش است.
آیا کسانی همچون موسوی، کروبی، خاتمی و اصلاح طلبانشان به چنین حق و خواسته ای پایبند و باورمندند!؟
به باور این قلم، جنبش سبز خواست و درونمایه سرنگونی همه ی حکومت اسلامی را دارد در غیر اینصورت نه تنها جنبش نیست بلکه یک حرکت اعتراضی و ابزار مهار اعتراضات مردمی در مسیر نجات حکومت اسلامی از سرنگونی است!؟
روند تکاملی اعتراضات، چند و چون این ماجرا را نشان خواهد داد.
ایران و ایرانی در گذر تاریخ ماندگاری اش را بارها و بارها به دشمنان این آب و خاک نشان داده است اینبار نیز با پس گردنی سگهای هار اسلامی را به جایگاه صدقه و خمس و دکاتشان تُف خواهند کرد!خامنه ای با آن صاحب زمانش، حقیرتر از آن است که با لابه هایش به حساب آید!!ا
با مهر
گیل آوایی
پنجشنبه 9 دی ماه 1389
1 comment:
ازسوی دیگر" گیل آوایی"، از عناصر سکولار متواری خارج از کشور نیز در وبلاگ شخصی خود می نویسد:جریان فتنه بدون خلاقیت و اندیشه است و نمی توان آن را "جنبش" به حساب آورد.
این عنصر سکولار در جایی دیگر "محمد خاتمی" را "تدارکاتچی" اصلاح طلبان نامیده و سپس با حمله به اسلامیت عملا آشکار می سازد که سران فتنه سکوی پرتاب و بازیچه جریان های ضد دین اپوزوسیون و کمونیست و مارکسیست بوده اند بطوری که وی می نویسد: موسوی ، خاتمی و کروبی همگی بهانه بوده و هستند . رهایی از فرهنگ اسلامی و حتی نفرت از فرهنگ اسلامی بر جسته ترین نماد اعتراض ها و حرکت ها و برخوردهای ما می باشد.
http://www.resalat-news.com/Fa/?code=50206
روزنامه رسالت
www.resalat-news.com
Post a Comment