Wednesday, June 23, 2010

یک قلم، یک ارتش

یک قلم، یک ارتش
گیل آوایی

کوهی از دوش
بر می دارم
به سادگی برهم زدن خیالی
آهی
پاک کردن کلامی
از تخته ی سیاه
تصویری می سازم
بر کاهگلی دهی
و چشمهای خیره به من
کنجکاو درس و
نگاه حیرتی از من
بی گناهی محض
می چینم
وصله پاره های تن پوش
موهای رها قیچی شده
چونان پشم چین بهاره ای
چهره های بازیگوش
گرسنه
که به تاخت یک فاصله
رنگ نامانده به رخسار پریده
فقر
فقر
فقر
کوه
بر شانه های من
رهایی به فریب هم
نه
گریز
نیست
یا
ستیز
یا
گردن نهادن ِ به من چه
از قلم
سلاحی
می سازم باز
ارتشی
در
راه است

No comments: