حکومت اسلامی را به مرگ بگیرید تا به تب رضایت دهد
دو نگاه متفاوت میان همه ی دو گروه عمده در حکومت هیولاهای اسلامی وجود دارد چه آنهایی که گرد موسوی و کروبی سینه می زنند، چه آنهایی که از مبارزه مسالمت آمیز و پرهیز از خشونت دم می زنند. این هر دو نگاه به باور من ناشی از یک توهم است که گروه اول به خیال خام اینکه لمپنهایی همچون خامنه ای و قاتلانِ به جاه و مقام رسیده ی موسوم به سردار و رئیس جمهور و وکیل و وزیر، دلشان به رحم خواهد آمد و نسبت به سرکوبها و قبضه کردن قدرت کوتاه خواهند آمد یعنی به دیگر سخن بر شاخه نشسته و بن می برند و گروه دیگر بی توجه به شرایط فرهنگی و فاجعه ای که به مردم ما رفته، بی توجه به اینکه نه موسوی گاندیست و نه مردم ما مردمان هندوستان آن زمانی با حاکمیت استعماری انگلیس( شرایط آنزمانی و ضرورت تغییر سیاست جهانی و تحولات آن زمانی را هم حتی اگر در نظر نگیریم!) خواهند توانست حکومت لمپنهای خدا فروش را به تمکین از خواستهای خود وادارند.
چنین نگاه متوهم به اوضاع میهن ما سبب شده است که از سویی غرق در بحرانهای مصنوعی حکومت اسلامی با برخوردهای مقطعی و موضعی نسبت به رویدادهای جاری و صد البته دور شدن از خواستها و چشم اندازهای کلان و اساسی دور شویم و حکومت نیز از مرحله ای به مرحله ی تازه تر، آماده تر و سازمان یافته تر عمل نماید و همان شود که از اوج شتابگیر ستیز مردم به چنین اوضاع غم انگیزی برسیم که دهان گشاد خامنه ای و دار و دسته اش بازترشود و این شود که همه شاهدیم.
برخوردهای تسلیم طلبانه و مسیحانه در زمانه ی کنونی با حاکمیتی تا مغز استخوان جنایتکار و بی پرنسیپ، آب در هاون کوفتن است و گرد هیچ گشتن همراه با قربانی دادن و دار و ندار به باد دادن که دیدیم و می بینیم از کجا به کجا می رویم.
تردیدی نیست که حکومت بیمی از کشتن و سرکوب و هر جنایت و خیانت و بی فردا بودن ندارد. بر دروغ و ریا و فریبکاری و هر آنچه که پلیدی و انکار آفتاب باشد، به سادگی و وقاحت شگفت انگیزی پای می فشارد و در کمال پر رویی هم روی همه آنها اصرار می ورزد. الگوی متوهمانه و صاحب زمانی اش را بافته و با اصل یا همان الگو یا هیچ، دست به هر کاری به معنی واقعی آن، می زند. نمونه ها هم یکی دو تا نیست! از دهان همه شان بیرون می ریزد. چه منتقدشان و چه " به به چه چه " گویانشان! مثل نقل و نبات هر لحظه از حکومت اسلامی شاهدیم. اصل حکومت به هر قیمت و عمل به هرآنچه که باشد.
یک واقعیت همواره نتیجه داده است و آن اینکه حکومت اسلامی هرگاه مرگ را دیده به تب رضایت داده است. از جام زهر خوردن آن خمینی جلاد گرفته تا چرخشهای مضحک گفتگوی تمدنها!
تمامی حکومت خونبار اسلامی، همیشه این حکومت بوده است که مردم را به مرگ گرفته تا به تب رضایت دهند. با همین نگاه چندین و چند بار از سر گذرانده ایم ماجراهایی که بر همه ما آوار شده است. از اعدام های فله ای حتی خیابانی گرفته تا زندانها و بگیر و ببندهای باندهای مخوف سربازان صاحب زمانی اش اما هرگاه که سوار بر خر مراد شدند و خطر دور دیدند،مسئله را تغییر داده اند.
با چنین حکومتی و با چنین تجربه ی خونباری که داشته ایم، یکبار هم که شده، صورت برخورد را عوض کنیم. بجای اینکه حکومت، مردم را به مرگ بگیرد تا به تب رضایت دهند، ما مردم حکومت را به مرگ بگیریم تا به تب رضایت دهد! آیا موسوی و کروبی و همه ی طرفدارانشان به جنین باوری رسیده اند!؟
خرداد شصت بطور مشخص مجاهیدن، با توهم اینکه حکومت را به عقب نشینی وا دارند، به خیابان آمدند. به خیابان آمدن نیرویی که اگر با خواست سرنگون کردن کل حکومت بود، هم توانشان را داشتند و هم نیروی اش را اما با توهمی که هم اینک بسیارانی همچون موسوی و کروبی، با حکومت سرشاخ شدند و نتیجه چنان شد که داغ سالهای پس از آن بر پیکر ایران و ایرانی در همه تاریخ خواهد ماند. آیا باز هم باید چنان شود!؟ آیا باز هم باید با همان توهم با حکومت لمپنهای خدافروش برخورد کرد!؟
به هزار زبان نه! باید نیروی خود را بدرستی بشناسیم. باید از توهم اینکه این حکومت با سلام و صلواتهای جنگ زرگرانه عقب بکشد، به در آییم. باید با این حکومت به همان شکلی برخورد کرد که با ما می کند. باید عرصه را به این حکومت تنگ کنیم. هر برخورد سرکوبگرانه ی این حکومت را باید سرکوبگرانه تر پاسخ داد. نمی دانم وقتی گوش شنوا نیست! سلاحها چرا خاموشند!؟
شعارهای صلواتی و فریادهای از نوع آخوندی! حتی اگر زیرکانه هم که باشد! نوعی توهم به حکومت جنایتکار و هراس از آن را دامن می زند. تکیه به نمادهایی که حکومت اسلامی نسبت به آن بهانه نداشته باشد، یک خودفریبیست!
مرگ بر خامنه ای، رئیس جمهور فاشیست و صدها شعارهای در همین راستا، که جوانان فریاد می کنند، نشان دهنده ی آن است که چنین شهامت و نهراسیدن از حکومت اسلامی وجود دارد بنا براین تکیه بر شعار و عملهایی که همین آخوندها و سیاسیکاران اسلامی در جامعه رواج داده اند، بازتاب دهنده ی چه می تواند باشد جز غلتیدن و بها دادن به همان نمادهایی که این حکومت پایه های فرهنگی و سیاسی اش قرار داده است!؟
اعتراضات یک ساله اخیر بویژه تا زمانیکه با همان توهمی که در بالا گفته شده با همان شیوهای تا کنونی برخورد کند، راه به هیچ جا نمی برد مگر طولانی کردن درد و زخمی که بر پیکر جامعه ایران است. از همان روزهای نخست به خیابان آمدن مردم پس از انتخابات موسوم به کودتا، به آشکاری بی انکاری بر می آمد که اگر خواستهای مستقل از حکومت و هدفهای مستقل از حکومت در مردم پا نگیرد، پراکندگی و به خون نشستن دست آورد همه خواهد بود اگر چه با چنین به خون نشستنی چهره واقعی حکومت اسلامی به همه شناسانده شد و مشروعیت از این حکومت گرفته شد. اما ایا اعتراضات برای چنین دست آوردی بود!؟
به هزار زبان نه!
تغییر حکومت و سرنگونی حکومت نحس اسلامی خواست اصلی همه بوده و هست هنوز. چگونگی طرح و پیگیری آن مطرح است که شوربختانه در تار ِ هزار توی توهم کسانی از درون همین حکومت گرفتار شده است.
و چنین است که باید از توهم ها دور شد. باید از بازی موش و گربه ی حکومت اسلامی و نیروهای سیاسی برآمده از درون این حکومت دور شد. باید به همان صورتی که این حکومت شمشیر از رو بسته است، با آن برخورد نمود. باید در مقابل حمله، حمله کرد. این حکومت با تو بمیری، من بمیرم! کنار نخواهد رفت! باید با تو سری کنارشان زد! لمپنهایی از نوع خامنه ای و احمدی نژادها جز زبان زور و تو سری، هیچ زبان دیگری نمی فهمند!
نوع برخورد ما در چگونه بودن این جانیان تاثیر دارد. هرچه ضعف و اشتباه از سوی ما باشد، قدرت و سوار بر ما شدن جانیان اسلامی را بدنبال دارد. هرچه ما کوتاه بیاییم، آنها رها نمی کنند! اما همین معادله را وارونه کنیم. برخوردهایمان را تغییر دهیم. خواستهایمان را مستقل از همه ی حکومت اسلامی مطرح کنیم و پیگیرانه بخواهیم. با خواستهای مستقل همه مردم در مقابل این حکومت خونبار بایستیم. اعتصابها باید ماه ها پیش فراگیر شده باشد. برخوردهای قهرآمیز با جنایتکاران حکومت اسلامی باید ماهها پیش شروع شده باشد. باید از خود دفاع کینم. تسلیم طبانه برخورد کردن، دفاع نیست! تسلیم است. از همان ابتدا تسلیم بودن است! باید مقابل لمپنهایی که به هیچ اصل و اصولی پایبندنیستند، ایستاد. باید توی سرشان زد. برای چنین ایستادنی باید باشیم نه سکوت کردن، اعتراضاتی که جنایتکاران اسلامی را چنان شیر کرده که حتی بدتر از هر زمان دیگری تحقیر آمیزتر شده اند!
استقلال، ازادی، جمهوری ایرانی، پایه ای ترین خواست همه باید باشد. نه قانون اساسی این حکومت! نه جمهوری اسلامی این حکومت! نه استقلال از نوع اسلامی که به همه جا ی نه بدتری! وابسته بودن است!
حکومت اسلامی به آخر خط اش رسیده است! برگرداندن این حکومت به اول خط! در افتادن در همان باتلاق متعفنیست که تا کنون اینهمه سیه روزی بر سر ما خراب شده است. توهم ها را کنار بگذارید! این حکومت تنها با دستان ما مردم سرنگون شدنیست و می شود. و فقط خود ما هستیم که هر معادله ای را نسبت به سرزمین خود تغییر می دهیم. هیچ نیرویی، هیچ کشور و دولتی برای ما و بجای ما از منافع ما دفاع نخواهد کرد. هیچ نیرویی غیر از ما شرایط زندگیمان را به نفع ما تغییر نخواهد داد. تنها خود ما هستیم که همه کشورها و دولتهارا بسوی خود می کشیم و ناگزیر به همراه بودن با خود می کنیم. ذره ای اگر آینده ای برای حکومت اسلامی متصور شود، هیچ کشوری با ما نخواهد بود بلکه از ما بگونه ابزاری در جهت پیشبرد سیاستهایش بهره خواهد جست. توهمها را باید دور ریخت و روی خود، تنها روی خود حساب کرد!
حرکتهایمان را با چنین تفکر و باوری تنظیم کنیم.
گیل آوایی
23مه 2010
No comments:
Post a Comment