اندوه
گیل آوایی
فوریه 2010
آتش آتش
آتش و آب
آب و آتش
جاری
روان
شعله کشان
آب آب
آتش آتش
آب و آتش زدن
از برای هر آنچه ساده ترین های آنسوی دیوار
آه
گور و گوی و میدان
مشتهای آهیخته خشم
روز حساب گیراندن
دلم چه بی تاب
این پا آن پا می کند
2
باری
گذر هیچ خاطره ای
دیریست ساز دل کوک نمی کند
دریغ
بیگانه وار قسمت می شود
دیرآشنا نت ِ این آواز
از وطن چه مانده است!؟
شاید همین کوهواره اندوهی انبوه
بر گرده ها
گیل آوایی
فوریه 2010
آتش آتش
آتش و آب
آب و آتش
جاری
روان
شعله کشان
آب آب
آتش آتش
آب و آتش زدن
از برای هر آنچه ساده ترین های آنسوی دیوار
آه
گور و گوی و میدان
مشتهای آهیخته خشم
روز حساب گیراندن
دلم چه بی تاب
این پا آن پا می کند
2
باری
گذر هیچ خاطره ای
دیریست ساز دل کوک نمی کند
دریغ
بیگانه وار قسمت می شود
دیرآشنا نت ِ این آواز
از وطن چه مانده است!؟
شاید همین کوهواره اندوهی انبوه
بر گرده ها
هرآینه هوای خاک می کشد
تا بی کران گستره آرزوهایی که دیگر
هیچ حادثه ای نمی گیراندش
گورها در افق کدام نگاه
گریستن شاید
کاین غمآوازه خاک است بس فراتر از توش آدمی
واخوان
آه گُر گرفتنیست
میراثداران آفتاب
در خیل قامتان جنگل و کارخانه و دار
از یک تا بینهایت لج
هوار
دردا
اینهمه از آتش گذشتن
باز
دار است و حلقه طنابی
بیچاره رنگ باخته گزمه ای چهره پوشان
حقارت غریبیست
جانی و جلاد
که بر دار بایدشان شدن
از پی هر اعدام
به نواله ی خونین
در خیل قامتان جنگل و کارخانه و دار
از یک تا بینهایت لج
هوار
دردا
اینهمه از آتش گذشتن
باز
دار است و حلقه طنابی
بیچاره رنگ باخته گزمه ای چهره پوشان
حقارت غریبیست
جانی و جلاد
که بر دار بایدشان شدن
از پی هر اعدام
به نواله ی خونین
!
No comments:
Post a Comment