Wednesday, August 23, 2017

a short poem( persian&english) by GilAvaei



آرزوهای بزرگ را
با انگشتان کوچکت شمردم
خنده های تو بود و انتظار من.

بازخواهی شمرد
آرزوهای بزرگ را
یاد می کنی از من.

آیا می دانی،
برای خنده های تو
دلم تنگ می شود!؟


 .
I've counted the big wishes by your little fingers.
There were your laughing and my waiting.

You'll count the big wishes and you'd remember me.

But do you know,
I miss your laughing!?
 .
By: GilAvaei