حکومت لیبی یک قذافی دارد اما حکومت اسلامی همه قذافی اند! برای سرنگونی قذافی های قاتل باید جنگید مرگ یکبار شیون هم یک بار
واقعیت هولناک ایران در حاکمیت خونبار اسلامی، بسیار بسیار وخیم تر و جنایتکارانه تر از هر کشور دیگر با هر حاکمیت دیگری است. و با چنین حکومت جنایتکاری، مبارزه ی ما ایرانیان بسیار فراتر از هر مردم و ملت دیگر و صد البته با ویژگیهای ایرانی ماست. راه خود را از هر تفکر و فرهنگ سلام و صلواتی و فتوا و پیام آیت الله ها جدا کنیم و با تکیه بر باورها و آماجهای ملی خود ستیز با حکومت جهل و جنون اسلامی را پیش بریم.
این حکومت با خون و نفرت و غارت و بی وطنی بر سر کار است و سرنگونی آن نیز با فرهنگ آرشانه و تاریخی ملی ما ایرانیان امکان پذیر است. حقارت حاکمیت اسلامی بر میهنمان را از چهره وطن پاک کنیم. این حکومت ننگین را با چنگ و دندان هم که شده سرنگون کنیم. همه این حکومت نحس را.
در این مبارزه تعارف و منتظر همسایه ماندن معنا ندارد. در این مبارزه هرکسی مسئول است. رهبری این مبارزه با همه ایرانیان و هدفها و خواستهای این مبارزه نیز در فریاد ما ایرانیان بیان می شود. مبارزه خود را هر چه بیشتر متمرکزتر، هدفهایمان را آشکارتر، خواستهایمان را شجاعانه فریاد کنیم.
ما می توانیم همچنانکه سه دهه از حاکمیت اسلامی هیچگاه با ثبات و اقتدار نبوده و همواره در کابوس سرنگونی گذشته است. خمینی خون آشام جام زهر سر کشید و خامنه ای ابله حقیرانه تر از او به گریه افتاده است. سرنگونی این جانیان بدست ما و به خود ما ایرانیان است. هر کسی در این راه قادر به درک این تفکر و فرهنگ و باور و مبارزه برای آن نیست و ساز ناسازگاری خود را با تئوری پردازای های سفسطه گرانه اسلامی و دین خونبار این جانیان ساز می کند، ناگزیر از به حاشیه رفتن و پرده بر کشیده شدن از ریا و خود فریبی و در خوشبینانه ترین حالت، توهم اسلامی اش است.
ما این حکومت را سرنگون می کنیم. در این هیچ تردیدی نیست. قذافی های حکومت اسلامی بخوبی دریافته اند و بر پایه همین واقعیت انکار ناپذیر است که با جنایت و ریاکاری و دروغهای خودفریبانه میدان داری پنداشته اند اما فرار را از هم اکنون آغاز کرده اند. داراییهای با دزدی و غارت و قتل از سفره تک تک ایرانیان بدست آورده اند را از هم اکنون خارج می کنند. فرار و پریشانی این جانیان دیریست که آغاز شده است. و آشفتگی در حکومت اسلامی ناشی از قدرت و توانمندی ماست. در هم بشکنیم این حکومت ننگین را.
این حکومت آشفته است. این حکومت پریشان تر از آن است که بتواند بر سر پا بماند. این حکومت با تنفر و قهر و خشم همه ملت ایران روبروست. تمرکز و ثبات و دانسته کاری انجام دادن از همه این جنایتکاران زدوده شده است. برخورد دلیرانه ی ایرانیان الله و قرآن و ریاکاری هزارو چهارصد ساله را بر فرق این جانیان آوار کرده است.
دروغها و ریاکاریها و موضع گیریهای ضد و نقیض و اراجیف بافیهای همه ی سردمداران این حکومت جهل و جنایت ناشی از کابوس سرنگونی و قدرت جنبش سبز ملی ماست. این حکومت مرگ خود را هر لحظه در هر فریاد و اعتراض و مخالفتی می بیند. این حکومت بهتر از هر کس و هر جریانی فهمیده است که سرنگون می شود.
همه کسانی که می کوشند آب رفته به جوی باز گردانند و حکومت اسلامی را از سرنگونی نجات دهند بدانند آب در هاون می کوبند زیرا که حکومت به چنان آلودگی، پلیدی با کارگزاران تا مغز استخوان جنایتکار و لمپن و فرصت طلب، رسیده است که هیچ سرنوشتی جز از هم پاشی و سرنگونی ندارد. این حقیران ابله، باید گورشان را گم کنند.
پند و اندرز و خطابه و پیام و نامه به جانیان حاکم و درخواست اینکه چنین و چنان کنند نه تنها راه بجایی نمی برد بلکه به ابزاری در دست همین جانیان تبدیل شدن است که در پریشانی و کابوس سرنگونی، بخود بقبولانند که هنوز هستند
این حکومت هم مشروعیت سیاسی اش را باخته است و هم پایگاه دینی اش را. این حکومت به مرحله ای رسیده است که به جنایتکاران مالیخولیایی تکیه دارد و با جنایتهای خونبار روزمره اش بر سرکار است. این حکومت در باتلاق خود ساخته اش چنان فرورفته که جز فرو مردن ِ در آن راهی ندارد.
دروغهای شاخدار و ریاکاریهای رنگ و وارنگ قذافی های حکومت اسلامی، هزیان گویی های رو به مرگ این حکومت جنایتکار است.
هر گونه کوتاه آمدن و مسالمت جویی در برخورد با این لمپنها، سبب هار تر شدنشان می شود. قذافی های حکومت اسلامی را با توسری باید بزیر کشید. همه این واقعیت ها در دو سوی آنچه که در میهنمان می گذرد اهمیت بسیار حیاتی دارد:
یک سو مردم و چهره ها و نیروها و جریانهایی که با حکومت اسلامی درگیرند و برای رهایی از سیه روزی سه دهه از این حکومت تلاش و مبارزه می کنند
یک سوی دیگر قذافی های درونی این ساختار جنایتکارانه اسلامی اند. صندلی وسطی بین این دو سو برای هیچ کس و هیچ جریانی نیست!
برای سوی نخست این شرایط، هر گونه مراجعه به این حکومت با هر بهانه یا دلیلی باشد، یک انحراف و رسمیت دادن به جنایتکاران حاکم است به زبانی دیگر وقتی با این حکومت مبارزه می شود درخواست به هر شکل و عنوان از این حکومت نه تنها نابجا بلکه سستی و بیراهه رفتن در مبارزه است. میان قاتل و مقتول، مذاکره چه معنا دارد!؟
مرگ بر دیکتاتور در سراسر میهن ما فریاد می شود، یعنی رهبری این حکومت را نفی کرده ایم وبا استقلال، ازادی، جمهوری ایرانی، همه این حکومت را رد کرده ایم. با این واقعیت در مقابل چنین حکومت مشروعیت باخته و غیر قانونی، هیچ یک از کسانی که مقام و منصبی در این حکومت اشغال کرده اند مشروعیت و قانونییت ندارند و درخواست و چشمداشت از این جانیان یک انحراف محض است.
وقتی رهبر دیکتاتور حقیر را می گوییم گورش را گم کند، رئیس جمهورش و رئیس قوه قضائیه اش و مجلسهای چاپلوسان ساندیسخورش حقیر تر از آنند که بحساب آیند. اسیران خود را باید بدست خودمان آزاد کنیم. حال که به جنگمان آمده اند پس بجنگ تا بجنگیم!
یادمان باشد که قذافی های حقیر ِاسلامی در ایران نیز فقط زبان زور را می فهمند! زور را که ببینند حقارتشان را در گریه هایشان آشکار می کنند. همین رهبر علیل و ذلیل گواه روشنی بر این ادعاست.
گیل آوایی
1 comment:
سه اصل مهم را در نظر بگیریم: زدودن کیش شخصیت در هر شکلش (شاه، امام، آیت الزهرمار و غیره) از فرهنگمان، جدایی دین از حکومت (و آزادی شخصی در پیروی از هر مذهب)، و پذیرفتن منشور بین المللی حقوق بشر به عنوان پایۀ قوانین تازۀ کشور.
Post a Comment