Thursday, March 25, 2010

تا زنده بود کسی یاد او نکرد، گیل آوایی

تا زنده بود کسی یاد او نکرد
اکنون که رفت همه میراثدار شدند

چه روزگار غم انگیزیست روزگار ما!؟ و چه هولناک است فرهنگ ما!
منصور خاکسار را نمی شناختم. هیچگاه ندیده بودم و پیش از پر کشیدن او، به هیچ وجه به این وسعت نمی شناختمش. تنها رابطه ی من با او خواندن گاهگاهی شعر او بود آنهم مثل بسیاری از شعرهای شاعرانی که خواندن آنها، کار تقریبا هر روزه ی من است.
در اینجا قصد آن ندارم که به منصور خاکسار و کارها و زندگی سیاسی اش بپردازم و در صف " های های" کنان ِ پس از مرگ منصور قرار بگیرم. اما یک نکته مثل خوره به جان من افتاده است که از آن نمی توانم به سادگی بگذرم و آن این است که چرا پس از مرگ، اعدام و کلا از دست دادن کسی از جامعه ی بویژه ادبی، هنری و اجتماعی مان، چنین سینه چاک می کنیم و داد سخن می دهیم!
آیا در زمان زنده بودن، به این مهربانیها و همدردی ها و سخن پراکنی ها بیشتر نیاز نداریم!؟ آیا اندوه کمر شکن روزگار سیاه کنونی به نزدیکی و همیاری و باهم بودن بیشتر نیاز نداریم!؟ چرا پس از مرگ چنین همه یادشان می افتد که باید هایی کنند به هویی که دیگر نیست!
یک لحظه به تمام نوشته ها، بیانیه ها، دوستان دور و نزدیک منصور خاکسار در عناوین مطالب و نوشته ها و پیامها نظر کنید. یک لحظه ببینید در زندگی منصور خاکسار چه کسانی به او ربط داشته اند و بنوعی در دامنه ی دوستی و زندگی او بوده اند. براستی اینان پیش از مرگ منصور خاکسار کجا بودند!؟ چرا در زنده بودن او یک هزارم چنین برخوردی را با او نکردند!؟ یادمان باشد زنده یاد غلامحسین ساعدی در نامه های شخصی اش چه خون دلی می خورد از دوستان در غربت!
اینگونه که امروز همه ی جامعه ی ما ایرانیان با منصور خاکسار بشکلی اینگونه ملموس و پرشناسه، آشنا شده اند، چرا در زنده بودن او کسی به منصور خاکسار نپرداخته است!؟
روی صحبت من به دوستان هم سن و سال و نیز هم دوره ای های منصور خاکسار است. روی صحبت من همه آنانیست که بنوعی در دایره دوستی نزدیک سیاسی، اجتماعی، ادبی و زندگی شخصی او حتی، قرار داشته اند است!
منصور خاکسار پرکشید و رفت. اولین واکنش من با شنیدن این خبر چنین بود که راحت شد! راحت شد از روزی هزار بار مردن در روزگار گندی که همه ی ناروایی و درد و اندوه و هزار نکبت از سر تا پایش می بارد. راحت شد. کاش شهامت منصور را داشتم!
منصور پر کشید و رفت، منصورهای نرفته را از یاد نبریم! چه همه ی این "های و هوی" های پس از مرگ، داروی پس از مرگ سهراب است و بیشینه، خودنماییهای تهوع آور!
در میان هم نسلهای منصور بسیارند میان ما که بندرت یادی از آنها می شود، در زنده بودنشان، حضورشان را قدر بدانیم و مهربانی دوستانه را همین! گونه، که در نوشته ها و پیامها و بیانیه ها خوانده و دیده می شود، از خود نشان دهیم. پیش از آنکه فرهنگ مرده پرستی را چنین دردآورتر با خود بکشیم.

گیل آوایی

Sunday, March 14, 2010

باد ، گیل آوایی

باد
گیل آوایی
اکتبر 2009

- فقط کافی یه باد بیاد همه چیز عوض میشه
- باد تنها که کافی نیست
- اه! چرا نیست! همه اش به باد بستگی داره. اگه بیاد!
- فرض کنیم که همین الانه باد اومد! بعد چی!
- با فرض کردن نمیشه! وقتی همه چیز به اومدن باد بستگی داره! چطور باد رو فرض کنیم! اون وقت همه چیزو باید فرض کنیم! تو هم دلت خوشه ها
- چی چی رو دلم خوشه! تو می گی باد بیاد همه چیز درست میشه خوب منم می گم که فرض کن که باد اومد بعد چی
- وقتی اومد بهت می گم
- چی رو
- می بینی
- چی رو می بینم
- همه چیزو
- یکیشو بگو
- شوخیت گرفته
- نه باورکن جدی می گم. یه چیزو بگو
- ای بابا ول کنم نیستی. خوب باد که بیاد موج میاد موج که بیاد ساحل از این دس و دلبازی هاش کم میشه دیگه اینجور گله گشاد لم نمیده و ما هم اینجور زمین گیرش! وقتی که این دسو دل بازیها کم بشه درست ما تا زانو تو آب می موینم اون وقت میزنیم به دریا
- آها
- شیر فهم شد
- یه کمی
- دیگه چرا یه کمی
- آخه این هوایی که من می بینم با این ساحل گله گشاد امکان نداره هر موجی بتونه اونجوری روش ولو بشه که از این گله گشادیش بگیره
- وقتی که باد بیاد می بینی چیکار می کنه. هنوز این دریارو نمیشناسی
- من نمیشناسم!؟
- اگه میشناختی اینجوری نمی گفتی
- اینجوری اون جوری نداره. هر بادی مگه میتونه دریا رو به هم بریزه. این دریا مثه ماست چلپ چلپ می کنه امکان نداره با هر بادی به خشم بیاد
- ده همینه. اشتبات همینه. این دریا که اینجوری صبور و آروم و رام داره زمزمه سر می ده و خوش خوشانشه، خشمشو هم به همین سادگی می بینی. همه چیزو به هم میرزه.
- آره اما اگه باد بیاد
- میاد. تو هم صبر داشته باش
- اخه این دیگه صبر نیست تنبلی یه. یه ذره بخودمون تکون بدیم بریم جلوتر. تا کمر میریم تو آب
- این غول بی شاخ و دم رو مگه میشه تکون داد
- اگه هر چه زودتر راش بندازیم. میشه تکون داد.
- اخه وقتی باد بیاد و دریا طوفانی بشه دیگه هیچ زحمتی نداره. آب همه جا رو میگیره . این لامصبام از جا کنده میشه
- یادت رفته اول چقدر راحت می شد روی این غول بی شاخ و دم رو کم کرد با یه نک پا تکون می خورد حالا که هی این دس اون دس کردیم و این هم خوش خوشانه تا کمر فرو رفته اینجوری می گی
- تو خوشت میاد انگار جون بکنی! وقتی مشکل با یه باد حل می شه واسه چی خودمونو از کت و کول بندازیم
- اینجوری که تو همه چیزو گذاشتی زمین نشستی تا باد بیاد، می ترسم اونقد فرو بری که دیگه دریا هم نتومنه ترو تکون بده
- باد که بیاد همه چی عوض میشه. یهو می بینی چه جوری همه رو از جا می کنه
- تو خسته نمیشی از این بزک نمیر بهار میاد!؟

بی " سان " گیل آوایی

بی " سان " 1
گیل آوایی
مارس 2010

چه حقیرانه به صف
هراس آفرینان به عبث!،

هیولاهای اندوهگین!
تا بن ِ دندان هراسیده
نواله از کدام بجان آمدن
گردن نهاده اند!؟

تاخت بی افتخاریست
خیل گزمکان
به هیبت لرزان
باری
سلیطگان را پاسداری
سرافکندگانند،
باخته سان دیدن،
فرمان بخون راندن!

گورهای بی نام
تاکنون،
آیا
کسی از یاد برده است!؟

[1] اشاره به سان دیدن نظامی است

سیلاب با برگردان انگلیسی،گیل آوایی

سیلاب
26مارس2009

موش وُ گوش وُ دیوار
گزمه گشت نفسگیر
نواله ی پاداش می چرد
پچ پچ هزار حادثه
سیل خروشانیست در راه
نگاه کن
شب بی مهتاب
ستاره باران آنهمه فریاد است
آه
نور افشان اینهمه لج
بودن ِ یک دشت خاوران سرخ
سیلاب بی گریز
ناگزیر

موش
گوش
دیوار
گزمکان هرز
بیهوده عرق ریز ِ سلیطگانند

dissolute
GilAvaei


Mouse,
Ear,
Wall!
The tired night watch
grazing rewards

Whispers of thousands events
Is the stormy floods in the way ahead

Look
The moonless night
Is full of stars from those shouting cry
Ah
The shining of this much of stubbornness
Being a mass grave field*

Un-avoidable stormy floods!
For sure!

Mouse
Ear
Wall
The dissolute night watch
Useless sweating for shrews!


* indication to the mass grave yard of political prisoners who were executed in Iran in 1988

Saturday, March 13, 2010

همه هیچ، گیل آوایی

همه هیچ
گیل آوایی
مارس 2010
روان
از بلندای کوهی
یا
چشمه ساری در دل دشت،

آغاز،
اولین گام جاری شدن است،

آیینه ای
که گستره یک کرانه آبی شاد،
یا
اندوهباره های یک دریا خاکستری مات.

جاری شدن
ازتو
گزینه ای اگر باشدت،
شاید آواز تب و تاب،

بستر راه و بیراه
گامهای ترا رقم می زند.

همه هیچ،
یا
هیچ همه!

Thursday, March 04, 2010

دلتنگی

دلتنگی
گیل آوایی
سوم مارس 2010

گذر از هیچ آب و اینه
نوید آشتی تو نبود
بیهوده بود بر شمردن
بی پروایی خیال
نازک هیچ آوایی
دل از اندوه بر نیاورد

چنگی آب و چشمهای مات ِ من
افشان گیسوان تو
تا بی کرانی یک قطره دریا در دستهای من
تاب می خورد

شوق غریبیست ترا بوسیدن
لب و
آب و
آینه
دلتنگی آشفته ای
اشک می باراند هنوز
یاد تو را

Tuesday, March 02, 2010

اندوهباره

اندوهباره
گیل آوایی
2 مارس 2010

سیلاب فاجعه بود
این دشت تشنه ی همیشه سر به هوا
کجای کمین ِ این خیل ِ پا به راه
رهگیر بی حساب
تاخت زد
که غبارش هنوز
عابر هر فاجعه را به حیرت
می چزاند
ببین
آنکه بر تار ساز هر غروب
نازک عروسک و اسباب بازی گم کرده است
چه اشک می نشاند بر چشمان من
هنوز
دشت تشنه ی سربه هوا
جز از برای سوگ و اندوه
توشه بر نمی چیند
چقدر دلم هوای قهقهه خنده های شاد دارد
در پایکوبی کوچه های شهر
دارهای خدا
چه نابگاه سر بدار می شمارد باز

چه رویداد غم انگیزیست
دشت تشنه دل از کدام آسمان بر گرفته بود
کاین سیلاب سر ایستادنش نیست فاجعه به باراند
روزگار غم انگیزیست رهگذر

Monday, March 01, 2010

یکی از تاسیانه ها: وقتی می گویی دوستت دارم، به سه زبان ، گیل آوایی

تاسیانه
گیل آوایی

Persian/perzisch

موتزارت
با ترنم دون جیو وانی اش

واگنر
شکوه بی مثال

چایکوفسکی
شیفتگی رقص دلبرانه

بتهون
نهیب جهان بی مرز

این همه!
آه
رشک می برند
وقتی که می گویی
دوستت دارم
عشق من

انگلیسی / engels

Mozart
With the whispers of his don Giovanni

Wagner
With no such gallant

Tchaikovsky
With the charming dance

Beethoven
With the dread no border world

This much!
Oh
Get envy when you say
I love you my love!

***
Dutch/هلندی

Mozart
Met het gefluister van zijn Don Giovanni
Wagner
Met dergelijke galante
Tchaikovsky
Met de charmante dans
BeethovenMet de schrik geen grens wereld
Zoveel!
Oh
benijden als je zegt
Ik hou van jou mijn schat!



قطعه 85 از مجموعه تاسیانه ها ی گیل آوایی
85th of love poetry : miss you by GilAvaei
85e van liefde gedichten: mis je door GilAvaei