من یک مردم
گیل آوایی
21 فوریه 2010
من یک مردم
گیل آوایی
21 فوریه 2010
من یک مردم
نیمه گمشده ای در تزویر خدایان
که وحی بر جدایی با نیم دیگرم
تقدیس کرده اند
من یک مردم
نیمه باخته ای
در بلاهت یک غرور
که لاپوشانی اش
تاریخ را وارونه خشت از پی خشت
کج نهاد
دیواری که نیمه ی خویش را حصاری ناشایست
مرز داده است
من
یک
مردم
باخته نامی
که دل به هوار هزار وسوسه به دریا زدم
چه خودستایی وهم آلودی!؟
که نیمه تاریخ شرمآگینه تفسیر یکسوییست از من
من
که مردانه بار اینهمه بلاهت به نیمه گی
کوهواره نازیده ام
چه خودستایی تحمیلی ای به نیم دیگرم
مادر چه مهربانی بی دریغی بود
جهانکوله ی یک تاریخ ناروایی
به گذشت
پسر زاده بود
پایکوبانه
چه شور ِ متواضعانه ای!
من یک مردم
به نیمه مانده هنوز
خوشا آواز نیم دیگرم
که بیداری سبزیست مرا
رستن دوباره
با نیم دیگرم
پایکوبان
پا به پا
تا مرد، زن
انسان بزی ید
بی خودستایی
بلاهت
فریب
تا
جهان تفسیر دوباره ای
که وحی بر جدایی با نیم دیگرم
تقدیس کرده اند
من یک مردم
نیمه باخته ای
در بلاهت یک غرور
که لاپوشانی اش
تاریخ را وارونه خشت از پی خشت
کج نهاد
دیواری که نیمه ی خویش را حصاری ناشایست
مرز داده است
من
یک
مردم
باخته نامی
که دل به هوار هزار وسوسه به دریا زدم
چه خودستایی وهم آلودی!؟
که نیمه تاریخ شرمآگینه تفسیر یکسوییست از من
من
که مردانه بار اینهمه بلاهت به نیمه گی
کوهواره نازیده ام
چه خودستایی تحمیلی ای به نیم دیگرم
مادر چه مهربانی بی دریغی بود
جهانکوله ی یک تاریخ ناروایی
به گذشت
پسر زاده بود
پایکوبانه
چه شور ِ متواضعانه ای!
من یک مردم
به نیمه مانده هنوز
خوشا آواز نیم دیگرم
که بیداری سبزیست مرا
رستن دوباره
با نیم دیگرم
پایکوبان
پا به پا
تا مرد، زن
انسان بزی ید
بی خودستایی
بلاهت
فریب
تا
جهان تفسیر دوباره ای