Tuesday, July 14, 2009

ما

ما
گیل آوایی
14 جولای 2009

خواسته بودند قوم عزا
یک کرانه بی خورشید
لابه زار خاک که چرایی ِ هیچ ناخدایی به خدایی اش
مگر زانوزنان ذلیل
مویه بار کنند هر آدینه به زوزه گار قبیح
باری
یک دم نبود دم برآوردن این قوم آسوده
چشم بر هم نهادنی
که کابوس از گذر هر گام به خوانش آفتاب و بهار
وین باور ِ هماره ی خاکمان که آبادی اش
به سیاووشان یک دریا خاوران هوار کرده ایم
چه سوگی
چه اندوهی
چه های و هوی سر در گریبان ِ اینهمه که سر شد
ببین
چنین بار می دهد
پایکوبان به لج
هر روز
هر شب
به سلاحی
به طرحی
به راهی تازه جستن
گذار ناگزیرست این
چه بخواهیم
وچه نخواهیم
چه بخواهند
و چه نخواهند قوم عزا

نه آفتاب بی طلوع
نه شبان بی سحر
هیچ گردشی
نبوده
چرخش اینهمه چالش
که به دار و داغ و درفش
فریاد کرده ایم

کنون سرو ساران خاک
اگر که خون به خاک افشاندن
رزمیست بی انتها حتی اگر که بشاید
وین زنده بودن است
وین زندگیست
مشت در مشت
همگامی ماست
شادمانیمان را
خدایشان به عزاتر
این خاک مال ماست
ما
که زوزه ی هیچ ولایتی در نسخه پیچ آیه و وحی
وا ننهادیم آسوده سر
.

No comments: