پیشگفتاری
بر" بشنو آواز باد را "
پروفسور دیک دیویس[1]، می
گوید: ترجمه نوعی عشقبازی ست. به این گفته، در هر ترجمه ای ابتدا شک می کنم
و میانۀ کار، پوزخند می زنم و در پایان
کار، جز یقین هیچ نیست!
و اما
پیش
از این چهار داستان از موراکامی هاروکی را به فارسی برگردانده ام.
این چهار داستان عبارتند از:
سامسا
عاشق می شود/ شهر گربه ها/ دیروز / شهرزاد
و
اینک داستانِ بلندِ " بشنو آواز باد
را"، از همین نویسنده با ترجمۀ انگلیسیِ آلفرد بیرنباوم،
را به فارسی برگردانده ام. چرایی این ترجمه نیز بر می گردد به خواندن و ترجمۀ نوشتاری
از موراکامی به نام " دوندۀ نویسنده" که به نوعی بخشی از
بیوگرافی اش بود. هنگام خواندن و ترجمه آن به " بشنو آواز باد را"، باز بر
خوردم که به گفتۀ خودِ موراکامی، سرنوشت داستان نویسی اش را رقم زد. (بنا دارم
همۀ داستانهایی که از موراکامی به فارسی برگردانده ام را در یک مجموعه همراه با
ترجمۀ فارسی " دوندۀ نویسنده " منتشر کنم. بنابراین " دونده
نویسنده" را می توانید در آن مجموعه بخوانید.)
تردید
ندارم که با خواندن این داستانها، موراکامی را بخوبی می توان شناخت و با شیوه
داستان نویسی اش کاملاً آشنا شد. استقبال خوانندگان فارسی زبان با توجه به آمارِ
دانلود و پیامها و واکنشها، نشان از علاقمند بودن فارسی زبانان بویژه ایرانیان به
داستانهای غیر فارسی دارد که به فارسی ترجمه می شوند. همین استقبال تا کنون مرا به
ترجمه بسیاری از آثار از داستان تا فیلمنامه از شعر تا ترانه و آواز کشانده است. اگر چه همیشه با هر ترجمه ای خواسته ام ازترجمه
پرهیز کنم! اما وقتی آشیان کرده ای، بقول ما گیلکها وطن کرده ای!، گریختن از آشیان
چگونه باید!؟، وقتی دل بسته ای به آن!.
به
هر روی، در باره همین ترجمه، توضیح د هم که همۀ زیر نویسها از من است. اسمها را
برجسته نوشته ام تا مشخص تر باشند. متن انگلیسی را نیز در پیِ متن فارسی گذاشته ام
تا هم بلحاظ انطباقِ دو متن و هم بلحاظ یادگیری زبان انگلیسی، مورد استفادۀ
احتمالی قرار گیرد.
البته
ناگفته نگذارم که چرایی نوشتن و در اینجا ترجمه، نه اینکه خواسته باشم کار ترجمه
کرده باشم یا دنبال اسم و رسم و شناسه ای از این دست باشم! بلکه بر آنم تا مفرّی
بیابم که از این روزگارِ بی همه چیز با آن
همه رویدادهای هولناک و مسخ جنایتکارانۀ انسان بویژه در سرزمین مادری ام، ایرانِ
تحت حاکمیت اسلامی، که در آن حماقت وُ بلاهت، فضیلت است وَ لُمپنیسم وُحقارت،
کرامت!، دور شوم. با چنین حال و هوایی، به
قلم پناه می برم و یکی از پناهگاههای قلم برای من همین ترجمه است. پاره شعری دارم
که می گویم:
روز
درد می شمارم،
شب
رویا.
خواب،
فاصلۀ دردها و رویاهاست!
مستی
بهانه ای،
که
طرحی تازه ببینی،
هستم
هنوز
میانِ
همه هیچ!
همین!
با
مهر و احترام
گیل
آوایی
اکتبر
2014 - هلند
[1] پرفسور دیک
دیویس Dick Davis دهههاست ادبیات فارسی را در دانشگاههای تهران، نیوکاسل، سنتا
باربارا کالیفرنیا و اخیرا دانشگاه ایالتی اوهایو آمریکا تدریس میکند. خود او
ترجمهاش از منظومه «ویس و رامین» سروده فخرالدین اسعدگرگانی را شاید بیشتر از همه
ترجمههایش دوست داشته باشد، اما کار بزرگ دیک دیویس، ترجمه منظوم شاهنامه فردوسی
به زبان انگلیسی است، اثری که خلال سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۳ در سه جلد منتشر شد و
ستایش ایرانشناسان را به همراه داشت.( احسان
عابدی/رادیوفردا ۱۳۹۲/۰۲/۲۷)