ننگ و تحقیر و حقارت از سراپای حکومت اسلامی می بارد از اصولگرایش گرفته تا اصلاح طلبش
حتی یک نگاه ساده به مهره های ریز و درشت حکومت اسلامی از همان خمینی خون آشامش که آیت الله بود و مرجع تقلید ِباورمندان ِمسلمانش گرفته تا رهبر قاتلان و لمپنان کنونی اش خامنه ای حقیر، هیچ چیز جز پلیدی و فریبکاری و زشتی و ریا و حقارت و تحقیر در بیننده نمی انگیزاند. وقتی به همه ی نمادهای نابجا، ناروا و ناهمگون با خواستگاهها و بایسته ها و شایسته های ایران و ایرانی می نگریم، چونان آدمی مسخ در بی چرایی محض، وا می مانیم که در چنبره ی چه حقارت و تحقیری مصلوب می شویم و هر روز بهترین فرزندان آب و خاکمان را در قتلگاههای حکومت نحس اسلامی به خاک و خون می کشند و زنجیرها بر گرده هامان تنگتر و دردبارتر حس می کنیم
و این ماجرای یک دهه دو دهه هم نیست. میراث 1400 سال تجاوز و تحمیل پلیدانه ترین خرافه ها و ریاکاریهای بیگانه با همه چیز ماست. و دریغ و دردا که از قاتلانه خود اسطوره ساخته و می سازیم!
اما آنچه که این حکومت از رهبرش تا زیر مجموعه های اصولگرا و اصلاح طلبش بر ما و سرزمین ما روا می دارند یک سوی ماجراست و سوی دیگر توهم بسیارانی به این حکومت و جنگ زرگرانه ی درونی این حکومت شرم آور است و چرخ زدن در همان دایره ی فریبکارانه ی اصلاح طلب و قسم هایشان است و نادیدن دم خروس از عبای فریب و ریای این حشرات!
روزگاری نه چندان دور نسل من در پی یک انتحار ملی ناگزیر از همراهی و همگامی با توده ی مردم در حمایت از یک آیت الله نمک کور، به مسلخ کشیده شد و رسیدیم به اینجایی که به پیر و جوان و زن و مردمان رحم نشد و خاورانها و قتلگاههای بیشمار در جای جای میهنمان دست آورد چنین حمایت و همراهی و همگامی شد اما با از سر گذرانیهای خونبار تاکنونی، به هزار سند و مدرک و دلیل و شناخت به جایی رسیده ایم که به یقین فریاد زنیم که هیچ شخص یا گروه یا سازمان یا حزب اسلامی از درون این حکومت با هر مشخصه و برنامه و شعار و ادعایی که باشد، نه ظرفیت برآورد آرزوها و خواستهای ما ایرانیان را دارد و نه اصولن چنین ماهیتی در توان و باورشان است. و از همین نگاه به همه آنانی که از چهره های اسلامی بویژه چهره هایی که از درون این حکومت شرم آور برآمده اند، امید رهایی از بختک اسلامی دارند، فریاد می زنم و می زنیم که این تحفه ها را آن طور که هستند ببینید نه آنطور که می اندیشید هستند !
شرایط سیاسی در کشور ما بگونه ایست که گویی غرق شدگانی هستیم که هر نابجا و ناروایی را نجات می پنداریم و دست می بریم بسویش! عجبا که مصداق آنکه از یک سوراخ چندباره گزیده شدن را گرفتار آمده ایم چشم به راه از بیراهه دوخته و مسخ، یک بیراهه را دنبال می کنیم.
در حکومت اسلامی هیچ یک از چهره های برآمده از درون این حکومت برای ایران و ایرانی چاره ساز و راه گشا نیست مگر اینکه در باتلاق متعفن حکومت اسلامی بیش از پیش فرو رفتن است. هر که با هر ادعا و شعار و انتقاد و موضع گیری ای از درون این حکومت، در کلیتش همان چارچوبی را در باور و اندیشه و خواست خویش دارد که حکومت اسلامی اش می شناسیم حال با هر یدک چسبانیدنی به این ساختار نکبتبار که باشد.
هیچکدام اینان ویژگیهای همسویی تمام عیار با خواستهای ایرانی ِ ایرانیان ندارند. هیچکدام اینان برای سربلندی ایران و ایرانی نیستند( حتی اگر هم بخواهند، نمی توانند). هیچکدام اینان ظرفیت و توان برآوردن آماجهای ایران و ایرانی را ندارند. سرکوبهای هولناک حکومت نحس اسلامی نباید ما را در مسیر همان باتلاق متعفنی پیش ببرد که خود سرانجام چنان مسیریست!
ماهیت فکری و خواستهای همه ی چهره ها و سازمانهای ریز و درشت اسلامی را بخوبی بنگریم. به همان اندازه که خامنه ای رهبر قاتلان اسلامی نماد حقارت و تحقیر ایرانیان است، موسوی و کروبی و خاتمی و آیت الله های قافیه باخته در این حکومت ننگین، فردای همین سیه روزی را در چنته دارند. چه بخواهند چه نخواهند! آنکه آیت الله و مولایشان بود به چنین قتلگاههای خونباری کشاند همه را، از اینان دیگر چه انتظاری می توان داشت. مگر بیمارگونه از یک سوراخ باز هم گزیده شویم.
روی سخنم با جوانان میهن من است. روی سخنم با همه کسانیست که از این حکومت ننگین تحقیر می شوند و داغ و درد حاکمیت نحسش را بر خود و سرزمین خود دارند. روی سخنم به خوش باورانیست که خود را ناگزیر از دنباله روی و باور کردن بخشهایی از این حکومت قاتل و بی مایه می دانند. تا زمانیکه هر گام و داد و خواست خود را از کل این حکومت با هر آب و رنگ و اسم و رسم و شعار و گفتمانی که باشد، رها نکنید و خواست مستقل ملی و میهنی خود را نداشته باشید، در بر همین پاشنه ای می چرخد که از خمینی جلاد تا خامنه ای جنایتکار کشیده شده است!
همه ی این حضرات مایه ننگ و بی آبرویی و تحقیر ایران و ایرانی اند. چه آنکه خمینی خون اشام را مولای خویش و دورانش را دوران طلایی می داند و چه ریز مردک حقیری که به جنایتکاری چون نصرالله شکایت می برد! چه آن مزدور بی مزدی که دوست هر بیگانه ی بی مایه ای است الا ایرانی و چه آن عمامه بسری که نگرانی ی اسلامش است و ایران مستمسک فرصت طلبانه اش! با همه ی فریبکاریها و ریاکاریها از همه ی چهره ها و تشکلهای ریز و درشت این حکومت باید رسیده باشیم به اینکه همه این حکومت را با همه ی بزک شده ها و بزک نشده هایش را دور بریزیم و راه چاره خود با دستان پرتوان مردم خود با خواستهای مستقل ملی و میهنی خویش بجوییم. فقط ما، تاکید می کنیم فقط ما ایرنیان بر بستر ارزشهای ملی و میهنی خود بدور از هر رنگ و لعاب اسلامی و مسلمانی، می توانیم از باتلاقی که افتاده ایم نجات یابیم. هرچه به بازی درون این حکومت ننگین تن دهیم و توهم بیمارگونه ی سه دهه را تداوم بخشیم، همین سرنوشتی خواهیم داشت که اکنون دچاریم! یک روز سردار سازندگی اش می آید و ترورها و قتلهای هولناک راه می اندازد و فتیله ی آن را بالا و پایین می کشید، یک روز گفتگوی تمدنها و سرکوبهای هولناک جوانان ما را راه می اندازد و یک روز هم سگهای هاری از آستین هزار لای شان رها می کنند تا به همه کس و همه چیز یورش برند! همه ی این حکومت با همه ی چهره ها و تشکلهایش جز برای تحقیر و حقارت ما نیست! باید همه شان را دور ریخت!
چه بخواهیم چه نخواهیم، این تنها راه ماست اگر در پی رسیدن به جامعه ای بایسته و شایسته ی ایران و ایرانی هستیم.
با مهر
گیل آوایی
هفده اکتبر 2010